گفتگو با جواد مظفر درباره اصلاح‌طلبی در ایران:

اصلاح‌طلبان خطاهای استراتژیک داشتند

محمدجواد مظفر می‌گوید: اقداماتی هم اتفاق افتاد که می‌توان آن را خطای استراتژیک اصلاح‌طلبان نامید. یکی از این اقدامات حمله به آقای هاشمی بود. می‌توان گفت حمله به هاشمی رفسنجانی در این مقطع بزرگترین اشتباه بود که توسط برخی چهره‌های امنیتی سابق انجام شد و درواقع به دلیل اختلافات و مشکلاتی بود که پیش از ریاست جمهوری آقای خاتمی با هاشمی داشتند. 

اصلاح‌طلبان خطاهای استراتژیک داشتند

اصلاح‌طلبان خطاهای استراتژیک داشتند

سرویس سیاسی

 

دولت سیدمحمد خاتمی را دولت اصلاحات می‌نامیم، دولت اصلاحات از انتخابات دوم خرداد سال ۷۶ شروع شد و تا پایان ریاست جمهوری خاتمی در سال ۸۴ ادامه داشت.

دورانی که به شهادت آمارها دوران رونق و شکوفایی اقتصادی و بهبود شاخص‌های توسعه انسانی بود و البته به موازات آن شاهد مجادله، بحث‌های بی‌پایان سران جناح‌ها و تنش‌های سیاسی عمیق در اواخر دهه‌ی دوم انقلاب اسلامی بودیم.

این تصویر نمایانگر تناقض عمیق جامعه ایران بود که توسعه و سنت را با هم می‌خواست و عاقبت قادر به انتخاب هیچکدام نشد. برای شناخت آسیب‌‌های اصلاحات با محمدجواد مظفر گفتگو کردیم.

مظفر که با عنوان مدیر نشر کویر شناخته می‌شود، فعالیت سیاسی را از ۱۶ سالگی شروع کرده، موسس دبیرخانه شورای انقلاب، نویسنده، عضو انجمن دفاع از آزادی مطبوعات و نایب رئیس انجمن دفاع از حقوق زندانیان است. گفتگوی ما حول آسیب‌‌شناسی اصلاحات را بخوانید:

 

اگر با اطلاع از شرایط امروز، به سال ۷۶ برگردیم بنظر شما اصلاح‌طلبان کدام کارها را نباید می‌کردند؟

اصلاحات در ایران نه از ۲۵ سال پیش بلکه از ۱۱۵ سال پیش و از عصر مشروطه آغاز می‌شود. چنانچه تاریخ به ما می‌گوید ایران از ۱۱۵ سال قبل برای اصلاح‌گری و رسیدن به توسعه تلاش خود را آغاز کرد و درواقع این مسیر را افتان و خیزان طی کرده است. تقریبا بیشتر افتاده بوده تا در حال حرکت. یعنی هر از گاهی پیشروی کرده و باز از پای افتاده، اما اینکه چرا اینگونه حرکت کرده جای سوال است. اصلا شکل طی این مسیر مُقطع نمایانگر وجود یک مشکلی است که چرا تداوم و استمرار نداشته. اینکه چطور پس از دولت آقای خاتمی، رئیس جمهور بعدی احمدی نژاد بود و مسیر اصلاح‌گری به این نحو قطع شد، و نقش مردم در این اتفاق چه بود، همه جای بحث و بررسی دارد. 

این درست است که دولت آقای خاتمی دولت موفقی در حوزه‌های مختلف بود و به گواه آمارها بسیاری از شاخص‌ها بهبود داشت، اما اقداماتی هم اتفاق افتاد که می‌توان آن را خطای استراتژیک اصلاح‌طلبان نامید. یکی از این اقدامات حمله به آقای هاشمی بود. می‌توان گفت حمله به هاشمی رفسنجانی در این مقطع بزرگترین اشتباه بود که توسط برخی چهره‌های امنیتی سابق انجام شد و درواقع به دلیل اختلافات و مشکلاتی بود که پیش از ریاست جمهوری آقای خاتمی با هاشمی داشتند. 

 

 یعنی تخریب سرمایه اجتماعی در دوره اصلاح‌طلبان با حمله به آقای هاشمی آغاز شد؟ 

 

بله زدن آقای هاشمی تخریب سرمایه اجتماعی بود و نباید اتفاق می‌افتاد. اما اتفاق مهم دیگر این بود که دوستان ما بی‌توجه به ساختار جامعه و فرهنگ ایران و موقعیت ایران در جغرافیای سیاسی خود، که از یکسو با افغانستان، از یکسو با کشورهای حوزه خلیج فارس، از سویی با عراق و ترکیه هم‌مرز است، شعارهایی دادند و تصویری ارائه کردند که انگار اینجا مثلا سوئیس است و برنامه آن‌ها برای آینده در اشل کشورهای اروپایی است. خب طبعا رقبا این رویه را تاب نمی‌آوردند و درواقع به هراس افتادند که از ادامه‌ی این رفتار پیشگیری کنند. شاید بهتر باشد برای توضیح این پروسه از یک مثال استفاده کنیم. فرض کنید یک بیمار برای بیماری خود نزد دکتر می‌رود و پزشک برای او دارو و درمان تجویز می‌کند و بیمار می‌رود، چندسال بعد برمی‌گردد. در این مدت دارو و درمان‌ها را انجام نداده و حالا بیماری تبدیل به تومور لاعلاج شده، طبیعی است که حالا نیازمند جراحی است و دیگر قرص و شربت افاقه نمی‌کند. همین تمثیل را به سطح جامعه ببرید و ببینید وقتی بیماری را با توصیه و داروهای سبک می‌شد درمان کرد اقدام نکردیم و رها کردیم حالا نیازمند جراحی است. جراحی ساختاری و اساسی برای بهبود این بیمار بدحال نیاز است.

 

منظور شما بهبود بیمار با خونریزی است؟

 

خیر. اصولا من با خونریزی و خشونت مخالفم‌. منظور اقدامات جدی و فوری است که طبعا حاکمیت هم به این امر رسیده یا بزودی خواهد رسید که بدون جراحی اساسی و رفع زوائد و بدون ایجاد شفافیت در ساختار، قادر به ادامه‌ی کار نخواهد بود.

 

در سال ۷۶ جنبش اصلاحات یک موجی ایجاد کرد و همه مردم هیجان داشتند که متاسفانه با پایان دولت خاتمی این موج هم خاموش شد. 

یک روایتی از آقای بازرگان داریم که می‌گوید رهبر انقلاب اسلامی دو نفر بودند اولی آقای خمینی بود و دیگری محمدرضا پهلوی، یعنی عملکرد محمدرضا پهلوی منجر به انقلاب شد و من حالا بعد از این سال‌ها کار سیاسی و فرهنگی می‌گویم نقش محمدرضا بیشتر و موثرتر بود. 

 

 چرا ارتباط اصلاح‌طلبان با کف جامعه قطع است و صدایشان به جامعه نمی‌رسد؟ در انتخابات سال ۸۴ چطور جامعه صدای اصلاحات را نشنید؟ 

 

ما در انتخابات سال ۸۴ فرصت‌سوزی کردیم زیرا با تفرق وارد انتخابات شدیم. مجموع آراء آقایان هاشمی، کروبی و معین از رای احمدی‌نژاد بیشتر می‌شود، پس مشکل از جامعه نبود. وقتی ما ۳ تا کاندیدا داشتیم، باید تکلیف را قبل از انتخابات معلوم می‌کردیم ولی با تفرق ما احمدی‌نژاد به مرحله دوم رفت. می‌دانستیم که نباید با تفرقه وارد انتخابات شویم ولی احساس قدرت می‌کردیم هر کسی فکر می‌کرد رای مال خودش است. با این تفرقه وارد انتخابات شدن اشتباه استراتژیک بود. اینگونه شد که هر چه که ساخته بودیم در عصر احمدی‌نژاد ‌از دست دادیم و از بین رفت. آن کارهایی که آقای خاتمی انجام داد و گفتگوی تمدن‌ها همه رها شد. 

 

 پذیرش اشتباهات استراتژیک اصلاح‌‌طلبان، چندین سوال ما را خودبخود حذف کرده است. بفرمایید آیا به آینده ایران امیدوارید؟ 

 

من از ۱۶ سالگی وارد فعالیت سیاسی شدم و در ۱۹ سالگی اولین زندان را رفتم. با این پیشینه سیاسی به شما می‌گویم به آینده ایران امیدوارم، افق‌های آینده روشن است.

نسل جدید درخواست‌های بزرگتری دارد، نسل جوان ایران به ویژه با امکان استفاده از اینترنت و فضای مجازی به دریایی از اطلاعات دسترسی دارند و این قدرت‌مندشان کرده است. علوم و اطلاعات تاثیرگذار و توانمند کننده است، جوانان ما را امیدوار می‌کنند. 

 

احزاب اصلاح‌طلب در انتخابات داخلی‌شان سعی می‌کنند نیروها و مهره‌های خودشان را بچینند و شورای مرکزی و شاخه‌ها را به معتمدان خود بسپرند. صندلی حکومت که از صندلی احزاب بزرگتر است، چرا این کار را از حکومت نمی‌پسندیم در حالیکه خودمان انتخابات داخلی احزاب و حتی اصناف را مهندسی می‌کنیم؟

 

من در جایگاه احزاب نیستم و نمیدانم آن‌ها در مجموعه خودشان چه می‌کنند، اما واقعیت این است که اصلاح‌طلبان بیشتر یک محفلند تا حزب. این رفتار نشان دیکتاتوری است، اساسا باید برای انسان‌ها تلاش کرد، برای حذف دیکتاتوری و خصلت‌های تمامیت‌خواهانه از روابط انسانی، و تا انسان ساخته نشود جامعه ساخته نمی‌شود. دیکتاتوری از داخل ذات ما آمده و خودش را در هر لایه‌ای از اجتماع و خانواده و حزب بازیابی می‌کند. این رفتارها هم از همین روحیات ناشی می‌شود. یعنی انسان ایرانی، من ایرانی زیر بار اصلاح نمی‌روم و تا گفتگویی در نگیرد بین جامعه، و روابط بین مردم اصلاح نشود جامعه اصلاح نمی‌شود. یک شخص در زندگی و روابطش باید همه چیز را اصلاح کند. 

 

اصطلاح اصلاح‌طلب حکومتی را قبول دارید؟

گرچه کسب قدرت برای احزاب اصل است ولی کسب قدرت باید معطوف به جامعه باشد، باید نگاه احزاب به جامعه باشد. قدرت را برای تغییر و اصلاح جامعه می‌خواهیم نمی‌شود جامعه را رها کرد و فقط قدرت را لحاظ کرد.

 مثلا کسی می‌رود مدرسه می‌سازد، بیمارستان می‌سازد و خیر است، اصلاح‌طلبان منفردا چنین کارهایی می‌کنند ولی به عنوان حزب اصلاح طلب این کارها را نمی‌کنند. این اقدامات که به جامعه متصلشان کند، را ندارند. ترجیحشان این است که در قدرت باشند و فکر می‌کنند اینطور موثرند.

     

حرف آخر

 

بنظرم حرفی که مربوط به این موضوع باشد گفته شد به ویژه کاهش نفوذ اصلاح‌طلبان در کف جامعه باید مورد تاکید قرار بگیرد و برای برخاستن اصلاحات باید از جامعه شروع کرد.

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها