ناگفته‌های مهم از دادگاه نظامی رسیدگی به تخلفات فرماندهان جنگ، شایعه بازداشت محسن رضایی، اعدام منافقین و جنجال بازداشت سردار وحیدی

مستقل آنلاین /رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح در دوران جنگ می گوید:بعضی از مسئولین نظامی یا فرماندهان می گفتند آنجایی که در امر جنگ کوتاهی می شود باید قاطع برخورد شود؛ یعنی ما فردی که کوتاهی کرده را اعدام کنیم. ما گفتیم در اسلام نداریم که برای کوتاهی اعدام کنیم.

ناگفته‌های مهم از دادگاه نظامی رسیدگی به تخلفات فرماندهان جنگ، شایعه بازداشت محسن رضایی، اعدام منافقین و جنجال بازداشت سردار وحیدی

 علی رازینی رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح در دوران جنگ و عضو سابق مجلس خبرگان رهبری که ریاست شعبه 41 دیوان عالی کشور را بر عهده دارد در گفتگویی با جماران به بازخوانی و  و مرور حوادث مربوط به تشکیل دادگاه ویژه تخلفات جنگ و ثمراتی که این حکم برای کشور داشت، با او دیدار و گفت و گو داشتیم.

بخش هایی ازاین گفتگو را بخوانید؛

*در اوایل جنگ سعی می کردند بین برخی از نیروهای مسلح ما تفرقه ایجاد کنند. مثلا بین سپاه و ارتش بگویند که سپاه حمله کرده و اینجا را گرفته و ارتشی ها کوتاهی کرده اند و از دست رفته است. این طور مسائلی بین عامه مردم به صورت جنگ روانی ایجاد شد.به این دلیل از درون نیروهای مسلح مراجعه ای به حضرت امام انجام شد. از فرماندهان سپاه و ارتش به امام گفته بودند باید همان گونه که صدام قاطع عمل می کند، در ایران هم قاطع عمل شود.

*{در پاسخ به این سوال که تشکیل دادگاه جنگی درخواست خود فرماندهان جنگ بود؟}: بله. می گفتند قاطع عمل شود و اگر کسانی کوتاهی و یا خیانت کرده اند محکم برخورد شود و اعلام هم شود تا سایرین مقداری جدی تر باشند. این موضوع خدمت امام منتقل شده بود. من از طریق مرحوم حاج احمد آقا مطلع شدم که امام این رفع گره را به مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی(رئیس وقت شورای عالی قضایی) منعکس کرده اند. چون در آن زمان قانون اساسی بازنگری نشده بود و عنوانی به نام رئیس قوه قضائیه نداشتیم، صدر مسئولیت های قضایی با رییس دیوان عالی کشور بود که منصوب حضرت امام بود. من اولین رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح بودم.

*دادگاه های نظامی را در همه استان ها ایجاد کردیم. یعنی در مرکز هر استان محلی به نام «سازمان قضایی نیروهای مسلح» آن استان تشکیل شد؛ از جمله استان های خوزستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی که مناطق جنگی بودند. پس ما در این مورد خلأ و کمبودی نداشتیم. دادگاه ها دایر بودند و کارها را انجام می دادند. یعنی ما از مسائل نیروهای مسلح پشتیبانی قضایی می کردیم. 

* دو مشکل پیدا کردیم. یکی اینکه در قانون دادرسی ارتشی که قبل از انقلاب بود و بعد از انقلاب منسوخ شده و قانون دیگری جایگزین آن شده بود، چیزی به نام دادگاه های صحرایی وجود داشت. یعنی چون مأموریت ارتش کل کشور را فرا می گیرد و منحصر به مناطق خاصی نیست، لزومی ندارد دادگاه حتما در داخل اتاق اداره باشد. زمان هایی فوریت امر اقتضا می کند در همان مناطقی که ارتش مستقر هست و انجام وظیفه می کند دادگاه برگزار شود. مثلا فرض کنید مشکلی به وجود آمده که شاکی و متهم دارد. برای رسیدگی به این مشکل باید از متهم سؤال و جواب کنیم. باید از کسانی که شاهد قضیه هستند تحقیق کنیم. شما در نظر بگیرید که 10 یا 15 نفر را که مربوط به آن پرونده هستند ما از جبهه برداریم و به اهواز بیاوریم. کار جبهه لنگ می ماند. لذا گفتند به جای اینکه این کار را انجام دهید، شما در همان محل دادگاه تشکیل دهید. 

*ما گفتیم این قانون قبلا بوده و الآن آن را نداریم. بنابر این بایستی بتوانیم در موارد ضروری در محلی نزدیک به آن حادثه بررسی را انجام دهیم؛ و تا این خواسته را بنویسیم و به مجلس بدهیم و مجلس تصویب کند، زمان می برد. امام اجازه دهند ما این حق را داشته باشیم که در موارد لازم در مناطق جنگی دادگاه تشکیل دهیم.  همان دادگاه صحرایی که قبل از انقلاب اسم آن «دادگاه صحرایی» بود را با اسم «دادگاه تخلفات جنگ» آوردیم. یعنی این دادگاه مخصوص شرایط جنگی است.

*بعضی از مسئولین نظامی یا فرماندهان می گفتند آنجایی که در امر جنگ کوتاهی می شود باید قاطع برخورد شود؛ یعنی ما فردی که کوتاهی کرده را اعدام کنیم. ما گفتیم در اسلام نداریم که برای کوتاهی اعدام کنیم. این فتوا است و باید از مجتهد سؤال کنیم که اسلام تجویز کرده یا تجویز نکرده است. 

*{در پاسخ به این سوال که چرا آنقدر اصرار به اعدام داشتند؟}: چون صدام اعدام می کرد و فکر می کردند که با اعدام می شود نیروهای مسلح را جدی تر و قوی تر کرد؛ در حالی که با عدالت می شود نیروهای مسلح را جدی تر و قوی تر کرد.

*از امام فتوایی گرفتیم. این فتوا بسیار مهم است و اساس بسیاری از قوانین بعدی مجلس شده است. یعنی اگر قوانین بعدی مجلس را شورای نگهبان تأیید کرده، اساس آن این فتوای امام است. ما خدمت امام رفتیم و توضیح دادیم که اگر کسی به قصد براندازی اعمالی انجام دهد، مثلا خدای ناکرده چند نفر نظامی خودی با سلاح و مهمات به نظامیان حمله کنند و قصدشان این باشد که جبهه ما را شکست دهند، حکم این در شرع معلوم است. آنها محارب هستند و محارب هم اعدام می شود. اما جاهایی داریم که آن فرد قصد چنین کاری را ندارد اما ضرر آن بسیار سهمگین است. اینجا ما چه کاری باید انجام دهیم؟ برای ایشان مثال زدیم که یک فرمانده لشکر 10 هزار نفر نیرو دارد. شبی که فردای آن عملیات است و باید باشد و عملیات را ساماندهی و هدایت کند، دلش برای بچه اش تنگ می شود و به تهران بر می گردد و می داند که نبود ایشان باعث کشته شدن 10 هزار نفر می شود. این مسأله مطرح نیست که می خواسته با صدام همکاری کند؛ بلکه ایشان دلش تنگ شده و یا اینکه ترسیده و نمی خواسته آنجا باشد و به دلیل اینکه ترسیده آنجا را ترک کرده است. اینجا ما چه کنیم؟ آیا صرف این خطر بزرگی که ایجاد کرده ما می توانیم با او برخورد قاطع کنیم و یا باید ببینیم که قصد ضربه زدن به ما داشته یا نداشته است؟  امام فتوایی دادند که مشابه این فتوا در مورد قتل وجود دارد.

* به امام گفتیم فردی که ما نمی دانیم قصد او براندازی بوده و یا چه چیزی بوده است، ولی عملی انجام می دهد که باعث شکست جبهه می شود، می داند که نبودن ایشان این شکست را دارد. مثلا عراق می خواهد موشک بزند. کسی که پشت پدافند است به مهمانی می رود. بعد صدام می آید و 100 هواپیمای ما را نابود می کند. کسی که آن شب دارد به مهمانی می رود می داند که 100 هواپیما بمباران می شود، درست مثل کسی است که با چاقو به قلب یک نفر می زند و بعد می گوید که من شوخی کردم و قصد نداشتم. قصد داشته ای یا نداشته ای، چاقو به قلبش زده ای یعنی او را کشته ای. به این آقای پدافندی هم می گوییم چون تو آن روز آنجا نبوده ای، یعنی انگار که خودت هواپیما را نابود کرده ای. این را هم از امام سؤال کردیم که اگر کسی با عملش موجب ضربه غیر قابل تحمل برای نیروهای مسلح شود، حکمش چیست؟ایشان نوشتند  هر عملی که به تشخیص دادگاه موجب شکست جبهه اسلام و یا موجب خسارت جانی بوده و یا می باشد، مجازات آن اعدام است. یعنی لازم نیست شما حتما محرز کنید که این فرمانده با صدام تبانی کرده است. لازم نیست محرز کنید که پول گرفته و این کار را کرده و یا قصد چنین کاری داشته است. حتی اگر به خاطر ترس این کار را کرده باشد، اگر کسی در جایی بترسد که ترس او باعث کشته شدن هزار نفر و یا سقوط یک استان و یک جبهه مهم ما شود، مجازات آن فرد اعدام است.

*این حکم حضرت امام بازدارنده بوده است. اما در اجرا و عمل، بحمدالله جنگ خاتمه پیدا کرد و نیاز چندانی به استفاده از این قانون نشد. ما این دادگاه ها را تشکیل دادیم و در جاهایی هم، خصوصا در جبهه میانی، آنجایی که بعد از فاو مهران سقوط کرد، بعضی از نظامیان را محاکمه کردیم. ولی به دلیل پایان جنگ، عملا این قانون دیگر از کارآیی افتاد. چون قانون دادگاه تخلفات جنگ بود، وقتی جنگ تمام شد این دادگاه هم تمام شد.

*البته از ثمرات بسیار مهم این قانون این بود که با مخالفینی که در عملیات مرصاد آمده بودند در این دادگاه ها برخورد شد. یعنی هیچ کدام منافقینی که در عملیات مرصاد دستگیر شده بودند را نیاوردیم در تهران و یا اهواز محاکمه کنیم. در همان مناطق جنگی که دستگیر شدند، محاکمه و مجازات شدند. به موجب همین قانون با آنها برخورد شد. اولین نفراتی که از منافقین محاکمه شدند در اسلام آباد بود.

*با منافقینی که در مرصاد دستگیر شدند بر اساس همین قانون برخورد شد. علتش این است که در همه جای دنیا دادگاه نظامی هم به نظامیان کشور و هم نظامیان متخاصم را رسیدگی می کند. یعنی در طول زمان جنگ، تمام نظامیانی که اسیر بودند در دادگاه های نظامی رسیدگی شدند. یعنی رسیدگی به جرائم نیروهای اسیر هم با همین دادگاه نیروهای مسلح است. منافقین هم در قالب گردان های نظامی آمده بودند. صدام پشتیبانی کرده بود و مسلح بودند.

*{در پاسخ به این سوال که زیاد بودند؟ مثلا چند ده نفر بودند؟}:بله؛ چند ده نفر بودند. از سران آنها خیلی کم بودند. چون دادگاه های زمان جنگ بود، تشریفات نداشت. در همان شهرهایی که دستگیر شدند محاکمه شدند.خیلی از آنها را خودمان محاکمه کردیم و نظارت داشتیم.

*{در پاسخ به این سوال که ادعای «درخواست اعدام جمعی از فرماندهان سپاه» که مطرح می شود، آیا به خاطر سقوط فاو نبود؟}:نه؛ اگر تاریخ را نگاه کنید، این قضیه بعد از فاو است و اصلا به سپاه مربوط نمی شود. آن گله مندی ها از ارتش بود و در مسأله مهران هم که عقب نشینی شده بود، ما با این دستور امام افراد را محاکمه کردیم. ما در جبهه شمال غرب و غرب مواردی از رسیدگی طبق این دستور امام داشتیم.

*{در پاسخ به این سوال که برای کدام عقب نشینی بود؟}:عقب نشینی مهران.

*{در پاسخ به این سوال که ارتشی ها بودند؟}:ممکن است از هر دو گروه بوده باشد. اصلا ما پرونده های زیادی پیدا نکردیم. بعد هم قطعنامه پذیرفته شد و بعد از پذیرش قطعنامه هم ما جنگ مهمی با صدام نداشتیم.

*به فاصله کمی بعد از پذیرش قطعنامه عملیات مرصاد به وجود آمد. عملیات مرصاد هم به این صورت بود که عراقی ها با توپخانه منافقین را پشتیبانی کردند و به اندازه 10 تا 15 کیلومتر از خط مرزی عبور دادند. یعنی تا گردنه پاتاق، که اولین اقدام مهم ما است، تا حوالی کرند و سرپل ذهاب آنها را همراهی کردند. بعد هم خودشان حرکت و پیش روی کردند. نیروهای مسلح ما از جمله سپاه و هوانیروز هم با آنها برخورد کردند. در روز دوم یا سوم عملیاتشان بود که آنها دستگیر شدند.

*ما چند روزی آنجا مستقر بودیم. شاید جمعا دو سه هفته طول کشید. همان طور که اشاره کردم بعد از اینکه امام قطعنامه را پذیرفته بود نمی توانستند حمله مهمی را انجام دهند. اما در عین حال، منافقین را سازمان دهی کردند و از خط اول کشور عبور دادند. یعنی همان 20 کیلومتری که معمولا نیروهای مسلح آنجا مستقر هستند. چون آتش توپخانه در مرز خیلی قابل اثبات نیست که چه کسی این کار را کرده است.

*یکی از خاطرات بسیار خوب زندگی ما هما جا بود. ما فتوحات اسلام در آنجا را دیدیم؛ که نیروهای هوانیروز آنها را تار و مار کرده بودند. چون آنها روی آسفالت بودند و جایی نمی توانستند بروند، هواپیماها و هلی کوپترهای نظامی ما با راکت آنها را زدند. چون جایی را بلد نبودند و فقط یک نقشه وسیع به آنها داده بودند که به سمت تهران بروند. بیش از این چیزی از کار نظامی بلد نبودند. تعداد زیادی از آنها کشته شدند و تعدادی هم به اطراف فرار کردند. فراری که بلد نبودند کجا بروند.

*خاطره من از این مسأله به نقل یکی از نیروهای آنها بود که خودم با او صحبت کردم. جالب بود که ایشان می گفت ما را از کشورهای دیگر فراخوان کرده بودند. یعنی نیروهایی در اروپا، آمریکا و جاهای دیگر داشتند و وقتی می خواستند عملیات کنند، برای اینکه سیاهی لشکر آنها زیاد شود، گفته بودند ما داریم می رویم در ایران حکومت تشکیل دهیم. عده ای را آورده بودند.از نیروهایی بوده که در قرارگاه اشرف ساکن نبوده است. می گفت ما که آمدیم و بعد متوقف شد و نتوانستیم پیش روی کنیم، دیدیم که از بالا با هلی کوپتر حمله می شود، گفتیم می رویم به خلق پناهنده می شویم. آنجا کوهستانی است. حرکت می کند و به جلو می رود و بعضی از خلق را می بیند و می رود که به آنها ملحق شود. می گوید ما از مجاهدین خلق هستیم. یک بچه به او می گوید اینجا بایستید تا بیایم. پدرش را خبر می کند. پدرش می پرسد شما از مجاهدین خلق هستید؟ می گوید بله. او را با طناب به درخت می بندند و بعد از اینکه کتک سیری به او زدند او را به نیروهای نظامی و انتظامی تحویل دادند. آنها هم بارجویی کردند و پرونده تشکیل دادند و به دادگاه آمد و محاکمه شد.

*روزی که ما از کرمانشاه به طرف اسلام آباد آمدیم، واقعا روز خوبی بود و دیدیم که چقدر کار نیروهای مسلح با عظمت بوده است. دانه دانه منافقین را از خانه های تیمی دستگیر و سؤال و جواب و محاکمه می کردیم و به زندان و  یا اعدام محکوم می شدند. خدا یک جا اعدامشان کرده بود. یعنی تعداد زیادی از آنها در واحدها سوخته شده بودند. یعنی از همان بالا که هلی کوپتر و یا راکت زده بود، در واحدهای خودشان سوخته بودند.

*در جریان محاکمه ها ممکن بود عذرخواهی کنند و یا بگویند ناآگاهانه این کارها را کرده ایم. مسائلی مثل این می گفتند که ما را گول زده اند. ولی افرادی که محاکمه شدند کسانی بودند که وابستگی به منافقین داشتند. البته تعدادی از ارتشی ها یا نظامیان اسیر ما هم با آنها همکاری کرده بودند. تعدادی از آنها هم به حبس محکوم و بعد آزاد شدند. ولی منافقین نوعا اعدام شدند.

*{در پاسخ به این سوال که اعدام منافقین در زندان ها بعد از همین عملیات مرصاد، در سه دهه اخیر خیلی مورد جنجال و بحث بوده است.}: آن زمان ما آنجا بودیم و این موضوع جزو مأموریت من نبود. باید از آیت الله رئیسی(رئیس فعلی قوه قضائیه) و آیت الله نیّری پرسید. چون این مسأله در حوزه دادگاه انقلاب است. در واقع افرادی از منافقین در زندان جرائم جدیدی مرتکب شده بودند؛ محاکمه مجددی شدند و با آنها برخورد شد.

*اعدامی های خدا زیاد بود. ولی اعدامی های ما زیاد نبود. یعنی آنهایی که راکت خورده و سوخته بودند زیاد بودند.

*{در پاسخ به این سوال که محکوم به حبس ابد هم داشتید؟}:بله. اسیران در دست صدام بودند و صدام شکنجه های وحشیانه انجام می داد. بعضی از منافقین هم فارسی بلد بودند و با اینها صحبت می کردند و سعی می کردند آنها را جذب کنند. به خاطر فشار زیادی که صدام می آورده، عده ای با فکر اینکه از این ستون به آن ستون فرج است، می گفتند اینها ایرانی هستند و هرچه باشد به ما بد نمی کنند؛ قبول می کردند که همکاری کنند. بعد به سمت آنها می آمدند. ولی ته دل آنها با منافقین نبود و منافق نبودند. ولی وقتی صدام آنها را تحویل منافقین می داد، یک سری عملیات با آنها انجام داده بودند. در عملیات های آفتاب و چلچراغ ما از این موارد داشته ایم. در عملیات فروغ جاودان هم تعدادی از آنها حضور داشتند. خیلی از اینها را اعدام نکردیم و حبس های یک تا سه سال داده شد. مثلا یک نفر سرباز وظیفه ای است که سال 66 به سربازی رفته و سال 67 اسیر شده، چند ماه پیش صدام بوده، بعد هم پیش منافقین رفته و با این جمع آمده و در این جمع هم رده بالایی نداشته است. مثلا راننده یکی از این خودروها بوده است. ما اینها را اعدام نکردیم و حبس دادیم.

*{در پاسخ به این سوال که در مورد دادگاه نظامی جنجالی ترین حرفی که طی این 30 سال زده شده یک خاطره از آقای هاشمی است که تا الآن خیلی مورد بحث قرار گرفته است. این خاطره مربوط به 6 شهریور سال 68 است که می گویند «آقای رازینی آمد و در خصوص بازداشت آقای وحیدی توضیحاتی داد. به ایشان گفتم آزادش کنند. دستور کتبی خواست، نوشتم و ساعاتی بعد آزاد شد. این قضیه فرماندهان سپاه را به شدت خشمگین کرده است. آقای محسن رضایی اعلام جرم کرده که گفتم پس بگیرد و فقط تقاضای رسیدگی کند.» شما اخیرا در مصاحبه ای گفته اید که آقای وحیدی بازداشت نبوده و فقط نگهش داشته بودید. اصلا برای چه آقای وحیدی را نگه داشته بودید؟}: مرحوم آیت الله هاشمی در راه جنگ و بعد از جنگ خدمات زیادی کردند و از بزرگان نظام بودند و حق زیادی به گردن ما دارند. ولی انقلاب طوری پیش آمد که ما برای حکومت داری دوره ندیده بودیم و کادرهای ما خیلی جامع نبودند. ممکن است همین آقای هاشمی که به عنوان سردار سازندگی، انسان برجسته و شریفی بوده و یک مدت جانشین فرماندهی جنگ را برعهده داشته، ولی در مسائل حقوقی ضعیف بودند و با موازین حقوقی آشنایی کافی نداشتند. اطلاعاتشان کم بود و در این زمینه کار نکردند.

*این مسأله که پیش آمد، خود آقای هاشمی موضوع را برای بررسی به ما ارجاع دادند. موضوع از این قرار بودند که از منافقینی که در عملیات مرصاد دستگیر شدند مدارکی گرفته شده بود. یک عده از آنها توسط کمیته، یک عده توسط ژاندارمری، یک عده توسط سپاه و یک عده توسط اطلاعات بازداشت شده بودند و از آنها مدارکی به دست آمد. این مدارک زمانی ارزش پیدا می کرد که آن را کنار هم بگذاریم و تحلیل کنیم. یعنی مانند تکه های پازل هستند که اگر کنار هم بگذاریم معنا می دهد.

*ولی رزمندگان هرکدام نگاهی انحصارطلبانه به مدارک کشف شده خود داشتند و آن را در اختیار همدیگر قرار نمی دادند. وزارت اطلاعات این را حق خودش می دانست. برخورد با نظامیان حق سپاه و ژاندارمری است. اما تحلیل اینکه منافقین می خواهند چه کاری انجام دهند، کار اطلاعاتی است. این مسأله باعث بروز اختلافاتی میان آنها شده بود. من هم آن موقع در قرارگاه بودم و آقای هاشمی هم آنجا بودند و فرماندهانی که با هم اختلاف داشتند این گلایه ها را از آقای هاشمی کردند. آقای هاشمی برخورد با آنها را شخصا به من محول کردند.

*نیروهای اطلاعات در عملیات مرصاد حضور داشتند. این اطلاعات دستشان بود و هر کدام می گفتند که اینها را به ما بدهید و با همدیگر بحث داشتند. نظر مرحوم آیت الله هاشمی هم به حق، این بود که این مدارک باید در دست اطلاعات باشد و جمع بندی مدارک را اطلاعات انجام دهد؛ نه اینکه دست خودشان نگه دارند. می توانند کپی آن را دست خودشان نگه دارند؛ ولی مدارک باید یک جا بندی شود.آقای هاشمی این دستور را صادر کردند اما طرف مقابل به آن توجهی نکرد. بعد از آن به ایشان گفتم که علی رغم دستور شما، به این مسأله عمل نشده است. یعنی مدارک را تحویل نداده اند. گمانم برادری که اسم بردید آن موقع در اطلاعات سپاه بودند. من ایشان را به اتاق خودم دعوت کردم. وقتی می گویم بازداشت بود و زندان نبود یعنی اینکه در اتاق خودم بودند. ما با ایشان بحث می کردیم تا متقاعدش کنیم که مدارک را تحویل دهد. در گیر و دار این بحث بودیم که دوستانش از اینکه او به آنجا آمده بود ناراحت شده بودند و تصور کردند که موضوع حیثیتی است. به آقای هاشمی مراجعه و گلایه کرده بودند که چرا ایشان بازداشت شده است؟ ایشان هم با من تلفنی تماس گرفتند و فرمودند چرا این فرد احضار شده اند؟ گفتم ما دستور قبلی شما را اجرا می کنیم. مگر دستور شما این نبوده که مدارک تحویل یک بخش شود؟ ما داریم همان دستور را اجرا می کنیم. اینها هم قبول نکردند.

* بعد آقای هاشمی گفتند که نیروهای مسلح در التهاب هستند و نگه داشتنشان به صلاح نیست.ایشان گفتند که این فرد باید آزاد شود. گفتم نمی شود؛ مگر اینکه شما مکتوب بنویسید. گفتند چرا؟ گفتم به خاطر اینکه حالا که پرونده تشکیل شده و من نمی توانم آن را پاره کرده و به سطل آشغال بیندازم. این پرونده ثبت شده و فردا من بازخواست می شوم که چرا این پرونده را نیمه کاره رها کرده ای. باید برای رها کردن آن حجت شرعی داشته باشیم. آقای هاشمی گفتند من اگر بنویسم مشکل حل می شود؟ گفتم بله حل می شود. 

*{در پاسخ به این سوال که آقای هاشمی چند روز قبل از این مسأله هم از وضعیت روحی فرمانده سپاه می گوید و می نویسد که آقای رضایی پیش من آمدند و گریه کردند و گفت که آماده استعفاست. بعد می گوید قرار است فردا مصاحبه ای تلویزیونی داشته باشم که شایعه بازداشت رد شود. چرا شایعه بازداشت ایشان بوده؟ شما در جریان هستید؟}:نه، هیچ گزارشی درباره این مساله به سازمان قضایی نیروهای مسلح که تنها مرجع قضایی برخورد با تخلفات نیروهای مسلح بوده نیست. نه تنها من خودم شخصا مطلع نیستم بلکه هیچ گزارش مکتوبی هم آن موقع نیامده است. بالأخره حفاظت و امثال آن اگر مسأله ای باشد منعکس می کنند. ما در سازمان قضایی نیروهای مسلح با نظامیان اعم از سپاهی، ارتشی، ژاندارمری و فرماندهان زیادی برخورد داشتیم و مشکل خاصی در برخورد با آنها نبوده است. اگر مسأله ای بود علی القاعده باید به سازمان قضایی نیروهای مسلح منعکس می شد. شاید صحبت هایی درون جلسه ای بین بعضی از مسئولین رد و بدل شده باشد اما مسأله جدی که مستلزم اقدام عملی باشد، نبوده است.

 

منبع: جماران

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها