دل به روسیه و چین نبندید که خیری نخواهید دید
برو به رهبرانت از قول من بگو دل به روسیه و چین نبندند، بروند با آمریکا همکاری کنند اگر صلاح ملت خود را می خواهند، از کمونیست های کهنه کار خیری نخواهید دید.
ویتنام با رهبرانی باشعور و عاقل که از گذشته عبور کردند
* بیژن اشتری *
آقای قوام شهیدی که سفیر ایران در ویتنام بوده درجمعی تعریف می کرد (من هم بودم یعنی نقل قول مستقیم است) که وقتی ماموریت من در ویتنام تمام شد و برای دیدار خداحافظی به حضور رئیس جمهورشان رسیدم گفت: برو به رهبرانت از قول من بگو دل به روسیه و چین نبندند، بروند با آمریکا همکاری کنند اگر صلاح ملت خود را می خواهند، از کمونیست های کهنه کار خیری نخواهید دید. آمریکا اگر متحد داشته باشد کمتر خلف وعده می کند. من هم کمونیست بودم اساس کمونیسم بر نیرنگ وفریب است.
رهبران ویتنام چه زیبا فهمیدند؟!
ای کاش فرصت داشتم و کتاب «هیچ چیز غیرممکن نیست»، نوشتهٔ تد اوسیوس، را اختصاصاً برای سران جمهوری اسلامی ترجمه میکردم. این کتاب دو هفته پیش منتشر شده و من هر شب روی موبایلم بخشهایی از آن را میخوانم.
فقط بگویم عجب حکایتی است حکایت آشتی آمریکا و ویتنام. این دو کشور تاریخ خونباری را پشت سر گذاشتهاند که ثمرهاش شصتهزار کشته برای آمریکا و دو میلیون کشته برای ویتنام بوده است. هنوز خاطرهٔ تلخ بمبارانهای خوشهای آمریکا در جنگلها و مناطق مسکونی ویتنام از خاطرهها نرفته است. زخمهای جنگ هنوز به طور کامل مداوا نشدهاند.
موقع خواندن کتاب یک آن تصور کردم رهبران ویتنام افرادی از جنس و تبار سران مبارز و آشتیناپذیر خودمان بودند که در این صورت کی جرأت داشت حرف از مذاکره و آشتی با امپریالیسم آمریکا بزند: «آقا دو میلیون شهید و چند میلیون مجروح دادهایم، همهٔ جنگلها و شهرها و روستاهایمان توسط آمریکاییهای جنایتکار بمباران شیمیایی شده است، آن وقت شما خائنها میگویید برویم با آمریکا آشتی کنیم؟» چه شانسی آوردند که ویتنامی ها سرانشان ویتنامی بودند نه ایرانی.
مخلص کلام این که، ویتنامیها به وقت جنگ جانانه جنگیدند و به وقت صلح جانانه صلح کردند. دو دشمن قدیمی عاقبت گذشته را فراموش کردند تا آیندهٔ بهتری برای مردمانشان بسازند. این کتاب را باید خواند تا متوجه شد با معجزهٔ دیپلماسی چه کارهای عظیمی می توان کرد به شرطی که دشمنی کردن برای یک عدهای ابزار حکمرانی نباشد. به شرطی که منافع ملی مرجح بر هر منفعت دیگری باشد. این کتاب را باید خواند تا فهمید کشورها چگونه از جنگ به آشتی، همکاری و حتی همپیمانی میرسند. این مکانیسم، این پویایی، باشکوه است اما متأسفانه نادر. این سازوکار بسیار دشوار اما امکانپذیر است. زخمهای قدیمی مداواشدنیاند و بر تراژدی جنگ و منازعه میتوان غلبه کرد.
کتاب، حکایت ربع قرن دیپلماسی دوطرفه برای آشتی دو کشور است. دو کشور با نظامهای سیاسی متضاد .یکی کمونیست و آن دیگری کاپیتالیست؛ و این فقط آشتی دولتها نیست که آشتی ملتها هم هست. آدم لذت می برد از تماشای رهبرانی عاقل و باشعور که عزم خود را جزم کردهاند که از گذشته عبور کنند تا آیندهٔ بهتری برای ملتشان بسازند؛ و آدم حالش به هم می خورد از هر چه نفرتپراکنی و کینهورزی.
امروز آمریکا بزرگترین شریک تجاری ویتنام است. ویتنام فقط سالی پنجاه میلیارد دلار کالا به آمریکا صادر میکند. دو کشوری که تا دیروز علیه هم میجنگیدند حالا در برابر توسعهطلبی چین در منطقهٔ دریای جنوبی چین متحد و همپیمان یکدیگر شدهاند.
ارسال نظر