تحریم انتخابات شکست خورد
۴۲ سال پس از انقلاب، ثابت شده که تحریم انتخابات چاقوی کند و بیاثری است که ناکارآمدی آن از فردای انتخابات به چشم میآید و در قدرت و مشروعیت نظام تغییری نخواهد داد.تحریم انتخابات، قادر به مشروعیتزدایی از حکومتها نیست. به ویژه در کشور ما که در خاورمیانه از معدود کشورهای مبتنی بر انتخابات است، تحریم تاکنون نتایجی معکوس ببار آورده و دموکراسی خواهی را گام به گام پس رانده است.
علی نظری/سردبیر
بعد از تمام چند و چونها و تردیدها انتخابات سیزدهمین دوره ریاست جمهوری برگزار شد و دوران رئیس جمهوری آینده آغاز میشود.
تحلیل وقایع دو ماه اخیر چند نکته را به صراحت تائید میکند و نقشه راه آینده را نیز با تقریب ترسیم میکند.
از آنجا که برای تحلیل شرایط، نیازمند توجه دقیق به واقعیات جامعهی ایرانی به عنوان یک کلّ متکثر و چند وجهی هستیم، تئوریها و نظریات فلسفی اندیشه و علوم سیاسی اقلا در این حوزه کار نمیکند، لاعلاج باید با مراجعه به جامعهی چندفرهنگی و متکثر ایران و لحاظ همهی اقوام و تودهها، مطالبات و همچنین توانمندی آنان را در تحلیل خود لحاظ کنیم.
با تکیه بر ویدیوهای مختلفی که هر از گاهی از شهرهای دور و نزدیک در فضای مجازی منتشر میشود و حیرت، شرم، ترس و حتی غرور ما را برمیانگیزاند، میتوان همین چندوجهی سبک زندگی و واقعیات زندگی ایرانیان را در چند پلان دریافت و بر مبنای این گوناگونی درباره این جامعه بااحتیاط سخن گفت.
اما نکته اول تحلیل ما این است که ۴۲ سال پس از انقلاب، ثابت و موکد شده که تحریم انتخابات چاقوی کند و بیاثری است که ناکارآمدی آن از فردای انتخابات به چشم میآید و در قدرت و مشروعیت نظام تغییری نخواهد داد.
شواهد عینی و نه تئوریک، میگوید تحریم انتخابات، قادر به مشروعیتزدایی از حکومتها نیست. به ویژه در کشور ما که در خاورمیانه از معدود کشورهای مبتنی بر انتخابات است، تحریم تاکنون نتایجی معکوس ببار آورده و دموکراسی خواهی را گام به گام پس رانده است.
واقعیات، آن مطالبی نیست که تحلیلگران فوری و خارجنشین در تلویزیونهای ماهوارهای و کلابهاوس میگویند بلکه واقعیت اولیه این است که جامعه حقیقی ایران بسیار گستردهتر از کلابهاوس بوده و فعلا نه خواهان براندازی و نه در پی انقلاب است.
چه مشارکت در انتخابات روز گذشته حداقلی بوده باشد چه حداکثری، کوچکترین تاثیری در قدرت حکومت نخواهد داشت. قدرت سیاسی، اقتصادی و نفوذ منطقهای حکومت به عوامل دیگری بستگی دارد که تقریبا هیچکدام متاثر از آمار مشارکت نیستند.
نکته دوم نیز این امر بدیهی است که در کوتاهمدت بهبود یا تغییر اساسی در ایران ایجاد نخواهد شد. نگاه سطحی به پروسهی تغییرات پنج سال اخیر نشان میدهد در برخی حوزهها حتی به دهه هفتاد هم نرسیدهایم. خواستهها و آرمانهای دهه هفتاد امروزه نه در میان مردم و نه حتی رسانهها، مطرح و پیشنهاد نمیشود زیرا تقاضای اولیهی همگان بهبود اقتصاد خانواد و کرامت انسانی مردم است.
ضمنا این درست است که مفاهیمی همچون "مردمسالاری دینی" که در دههی هفتاد الگوی آرمانی اصلاحطلبان و از دید تندروها همچون کفر ابلیس موجب مجازات بود، امروزه لقلقهی زبان محافظهکاران و روزنامههای تندرو شده است.
اما لابد میتوان به وضوح دریافت که این مفهوم کلا دستخوش تغییر و استحاله شده و در کنار بسیاری مفاهیم دیگر از مغز تهی شده است.
حالا نه میتوان پسروی دموکراسی خواهان را ندیده گرفت و نه میتوان به مرزهای مطالبات سیاسی آن دوره نزدیک شد.
برخلاف حوزهی اقتصاد که هر کنشی در آن محتمل است، در حوزههای فرهنگ و سیاست روز بروز دستمان خالیتر شده و کنشگرانمان یا مهاجرت کرده و یا به نحوی از صحنه خارج شدهاند، تا جایی که مشاوران نامزدهای انتخابات شعارهای قومیتگرایانه و اصطلاحات سخیف را وارد دایرهی لغات سیاسی کردهاند. لودگی و لمپنیسم در این دوره از شاخصههای انتخابات بود و علیرغم ایجاد فضای شاد و مفرح برای مردم، درواقع این رقص و موزیک نشانهی کمبودهای عینی جامعه ایران است.
اصولا این پسروی از ۲۰ سال پیش تاکنون را نمیتوان صرفا به عهد احمدینژاد منتصب کرد زیرا بخشی از معضلات اصولا از ساختارهای معیوب و غیرشفاف ناشی میشود که خواهی نخواهی ما را به نقطهی بدون بازگشت امروز رسانده است.
امروز وعدههای بهبود اصلاحطلبان به وضوح شکست خورده، اصلاحطلبان و ترقیخواهان جامعه از میانه دهه هفتاد تاکنون، مدام عقبنشینی کردهاند و سنگرهای پیشین خود را تسلیم کردهاند. شکاف گفتمانی زیادی میان قدرتطلبان تندروی داخل حاکمیت با طبقه تحصیلکرده و مترقی به وجود آمده که دیگر اصلاحطلبان هم نمیتوانند نقش میانجی ایفا کنند.
از طرفی نمایندگان جریان اصولگرایی با وعدههای اقتصادی سادهلوحانه پا به صحنه انتخابات گذاشتند. افرادی که کوچکترین آشنایی با پایههای علم اقتصاد ندارند، تصور میکنند با ایدههای الهام گرفته از مقدمات اقتصاد خانواده میتوانند کشور را از این شرایط نجات دهند. البته با رفع تحریمها تا حدودی شرایط در کف جامعه قابل تحملتر خواهد شد، اما این افراد، هیچ برنامهای برای اصلاح ساختار اقتصاد کشور ندارند.
کسانی که برنامه دارند هم در دوران مدیریت جناح اصولگرا مجبور به عقبنشینی و انفعال میشوند.
بههرحال پیش بینی میشود که چه در حوزه اقتصاد، چه در حوزه فرهنگی، فشار بر روی جامعه افزایش پیدا میکند و این گروه فشار را تا جایی که بتوانند ادامه میدهند. خواه ۴ سال دیگر و خواه ۴۰۰ سال دیگر، عقبنشینی در این گفتمان پیشبینی نشده است.
البته در شرایط امروز کشور، پس از هشت سال روی کار بودن دولت میانهرو با حمایت اصلاحطلبان، بدیهی است که فعلا نمیتوان دم از بهبود زد. اما شکست جریان اقتدارگرا در انتخاباتهای آینده، میتواند اندکی فشار و شیب نزولی را کمتر کند.
کوتاه سخن؛ حال که چاره در تحریم نیست و با مکانیسم کنونی انتخابات نیز نمیتوان گزینههای اصلح را وارد نهادهای تصمیمگیر نظام کرد، پس برای دست یافتن به تغییرات بزرگ تنها تداوم در گامهای کوچک و همراهی با مردم کف خیابان است.
ارسال نظر