سراب جوانان اصلاح طلب
از آنجا که گذشته چراغ راه آینده است باید امروز پس از ۴ دهه سیاستورزی بتوانیم برای جوانان اصلاحطلب، نقاط عطف، پیشینه و عملکرد سیاسی جریان اصلاحات را نقد کنیم تا مشخص شود در چه سیکل معیوبی قرار داریم و چه خطاهایی در این کشور مداوما تکرار میشود و چرا و چگونه یک گام به پیش و سه گام پس میرویم.
سرویس سیاسی
۴۳ سال از انقلاب ۵۷ میگذرد و نسل اول انقلاب امروز در پایان میانسالی با کولهباری از تجربیات و اشتباهات درصدد است آب رفته را به جوی بازگرداند. اصلاحطلبان یا چپهای سنتی که امروز نه در نهادهای انتخابی و نه در نهادهای انتصابی جایی ندارند روزگاری در دولت و مجلس و جنگ و سپاه حرف اول را میزدند.
پروسهی حذف در ۲۰ سال اخیر چنان پیش رفت و برنامهی اصلی انقلاب شد، که دیگر جایی برای موسسین و معماران نخستین باقی نماند.
از آنجا که گذشته چراغ راه آینده است باید امروز، پس از ۴ دهه سیاستورزی بتوانیم نقاط عطف، پیشینه و عملکرد سیاسی این جریان را نقد کنیم تا مشخص شود در چه سیکل معیوبی قرار داریم و چه خطاهایی در این کشور مداوما تکرار میشود و چرا و چگونه یک گام به پیش و سه گام پس میرویم.
این سالها پرونده دفاع مقدس باز شده و نگاه انتقادی به عملکرد فرماندهان جنگ، خریداران فراوان دارد.
مواجهه امنیتی و مسلحانه با گروهکها و احزاب سیاسی غیرمسلح در ابتدای پیروزی انقلاب، در شبکههای فارسیزبان بازخوانی میشود.
حتی اشغال سفارت آمریکا به عنوان انحراف راهبردی از اهداف انقلاب اسلامی، در مجامع دانشگاهی و تشکلهای نوپای سیاسی، نقد میشود.
اقدامات فراقانونی و تغییرات ساختاری در نظام، نادیده گرفتن قانون اساسی، سوءاستفاده از قدرت در مقابل منتقدین و مخالفان، حتی دستکاری آراء و اعمال نفوذ در تمام لایههای مرکزی احزاب اصلاحطلب به نحوی که غیرخودی قدرت عرضاندام نیابد، همه و همه منشعب از رویههای دیکتاتوران دلسوز نسل اول انقلاب است و چنان بدیهی انجام میشود که امروز هم خواه و ناخواه در همه جا ردپای رفقای چپ قدیم و اصلاحطلب امروز را میبینیم.
اما امروز با زیر و زبر شدن جامعه و تغییر در چارچوبها، عقبنشینی واسطههای گفتگو همچون صدا و سیما و رسانههای کاغذی، باز شدن باب دیالوگ مستقیم میان همهی دیدگاهها اعم از داخلی و خارجی، میتوان امیدوار بود نسل اول انقلاب با حسن نیت و شفافیت، اشتباهات خود و تاثیر آن در زندگی نسلهای بعد را بپذیرد و اگرچه "سر چشمه شاید گرفتن به بیل، چو پر شد نشاید گرفتن به پیل"، ولی شاید عاقبت از دور باطل خلاصی یابیم.
اما در گفتگوهای چند شب پیشتر کلابهاوس بحثی جدی ایجاد شد که نیاز به بازخوانی و مباحثه عمیق دارد، عجالتا این بازخوانی را از زبان راوی این گفتگو میخوانیم:
یکی از عمده مشکلات اصلاحطلبان عدم ارائه تحلیل از شرایط کنونی و پذیرش آن است که این رفتار اپورتونیستی در نسل جدید نیز رسوخ کرده است و به جز توجیه شرایط موجود ارائهای به جامعه ندارند، بخصوص زمانیکه در دل احزاب اصلاحطلب ورود کنیم با روحیه انحصارطلبانه شدیدی مواجه میشویم که با حرفهای مرسوم این جریان کاملا در تضاد است. از جمله مهمترین این افراد چهرهای است که مشخص نیست چه کسی به او لقب کاراکتر ایدئولوژیک در این جریان را داده است و با تحلیلهای شخصی اقدام به دستهبندی اصلاحطلبان به ۴ گروه مختلف کرده است که مسلما انتقادات زیادی به او وارد است و وی به تنهایی نمیتواند برای یک طیف عظیم و از همه مهمتر برای یک گفتمان سیاسی در کشور تعیین تکلیف کند. ضمن اینکه سوابق شخصی وی در ابتدای انقلاب هنوز مورد سوال است.
نکته جالب درباره جوانان نوظهور اصلاحطلبان اینجاست که آنان هیچگونه درک مشخصی از جامعه ندارند و صرفا با پردازش تئوریهایی که خاص جوامع بهسامان هستند سعی در ایجاد جلوهای مردمی از این جریان دارند که سالهاست با انتخابهای غلط منجر به ابتذال سیاسی گفتمان اصلاحطلبی شدهاند؛ سوال اینجاست که کدامیک از این جوانان حتی برای دیدن، سری به محلات حاشیهنشینکشور زدهاند تا ببینند مردم چه دیدگاهی نسبت به آنها دارند و از مطالبات عمیق مردم باخبر شوند؟ این خلاء عمیق میان اصلاحطلبان قدرت محور را در جایی میبینیم که توانایی تاثیرگذاری بر هیچ تحول سیاسی، اعتراض، تجمع و حتی دولت را ندارند و کارکرد سیاسی خود را نسبتا از دست دادهاند؛ در این شرایط اصلاحطلبان بحث بازگشت به جامعه را مطرح میکنند اما سوال اینجاست که کدام جامعه؟ بر فرض چرا جوانانی که تلخی سیاست دو سال اخیر را پشت سر گذاشتهاند باید پشت سر حرفهای او جمع شوند؟ مشروعیت فکری حلقه مفقوده این مسئله است که اعتبار اجتماعی را نیز میطلبد اما این اشخاص در میان جوانان بیکار، ناامید، دلزده از سیاست و خشمگین جایی برای گفتگو ندارند و شاید بهتر است بگوییم اصلاح طلبان ادبیات نسل جدید و طبقات حاشیهای جامعه را بلد نیستند. شاید این ادعا با اعتراض بسیاری از اصلاحطلبان قدرت محور رو به رو شود اما باید توجه داشت که اصلاح طلبانی که دم از دموکراسی، آزادی مطبوعات، توسعه سیاسی و شعارهای زیبای جهان امروز میزنند قدرتی در دست ندارند تا در مقام قدرت، میزان انحصار طلبی، دیکتاتوری، فرصت طلبی و رفتارهای از بالا به پایین و خودی و بیخودی را از آنها ببینیم. اصطلاحا اسلحه امروز در دست اصلاحطلبان نیست که ببینیم چقدر و به کجا شلیک میکنند، نتیجتا شعارهای آنان چندان نمیتواند معیار سنجش این جریان باشد. هر چند عملکرد نسبی آنها در دوران دولت خاتمی نیز مشهود است بخصوص زمانیکه آنها دم از آزادی و بهار مطبوعات و احزاب میزنند سوالی که پیش میآید اینجاست که آیا در آن دوره به جز اصلاحطلبان نزدیک خاتمی شخصیتها و گروهها و افکار دیگر نیز توانستند دارای رسانه و حزب و سندیکا بشوند یا صرفا انحصاری میان یک عده خاص وجود داشت؟ آنانی که آیندهای در سیاست ایران برای خود متصور هستند باید مراقب سرابهای سیاست باشند زیرا زمانهی امروز اجازه بروز و ظهور بازی دوگانه را نخواهد داد. یک مشکل دیگر که اصلاح طلبان جوان از نسل پیش از خود آن را به ارث برده اند عدم شفافیت نظری، اقتصادی و سیاسی و تاریخیست. لازم است اصلاحطلبان و حلقه نزدیک به آن بگویند چه دیدگاهی نسبت به وقایع دهه ۶۰ دارند؟ آیا با لفظ چند ثانیهای معذرت میخواهم نقطه پایانی به عملکرد نیروهای همراه خود میگذارند یا با پرداختن به آن وقایع به جامعه ثابت میکنند که موافق آن تحولات بودهاند یا خیر؟ اگرچه چنین شهامتی میان اصلاح طلبان دیده نمیشود که بتوانند در سمت حق تاریخ بایستند زیرا خود نیز بخشی از آن شرایطاند. این اشخاص باید پاسخ دهند که چه دیدگاهی نسبت به مسائل مختلف اقتصادی، سیاسی دارند و راهکار های دموکراتیک مانند انتخابات برای آن ها چه کارکردی دارد؟ تفاوت عمدهای که در این بین نمایان میشود اینجاست که تکلیف مردم با اصولگرایان روشن است که چه برنامهها و ایدههایی برای کشور در سر دارند و طبیعتا مردم نیز به خاطر درک ذهنیتهای آنها استقبالی از آن نظرات نمیکنند اما اصلاح طلبان بخش مبهم سیاست ایرانند، بخشی که هیچ روش، برنامه و تحلیل مشخصی به شما ارائه نمیدهد و خود محوری و انحصارطلبی در میان آنان بیداد میکند اما امان از معجزه ی فریبنده ی کلمات! شاهد انحصارطلبی در میان احزاب اصلاح طلب شرایط سخت رشد میان قالبهای حزبی آنها بخصوص در بین زنان هستیم، که اگر یک فرد جوان علاقه مند به سیاست وارد این ساختارها شود در صورت عدم حمایت از سوی رهبران این جریان جایی برای رشد ندارد و از همه مهمتر ساختار این احزاب همچون ساختار نظام سیاسی فرصت قدرتیابی به زنان نمیدهد. دبیرکلی حزب یا معرفی به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری از این احزاب بسیار بعید است. وسعت خودمحوری این جریان سیاسی نیز از جایی نمایان میشود که شما با اندک انتقادی به این جریان متهم به دو عنوان میشوید؛ ۱-برانداز ۲-عامل اصولگرایان!
و به مرور از این جریان طرد و حذف میشوید و گویی رفتار بایکوت کردن در زندانهای قبل از انقلاب به صورت موروثی میان نیروهای جدید این جریان وجود دارد. حال باید صادقانه به مشکلات این جریان پرداخت تا دچار توهم قدرت و دانش نشویم زیرا جامعه حرف کسانی را میشنود که ارزش شنیده داشته باشد و از دل آنها نتیجهای حاصل شود نه اینکه حرفهایی برای خودنمایی بزنیم. مثال واضح این ادعا صحبتهای اقایان کرباسچی و تاجزاده در کلاب هاوس در هفته گذشته است که در اختلافی معنایی کرباسچی خطاب به تاجزاده گفت: اگر فرض هم کنیم حرفهای شما درست و در راستای منافع ملت، شما در یک جمعیت به نام اصلاح طلبان کار میکنید یا فردی؟ یک بار شده است صحبتهای شما با مصلحت جمع به تصویب برسد؟ مشکل ما در کشور مشکل مردم است نه صرفا گفتمان اصلاح طلبان! در دوران لیست بستنها هم ما صرفا تنها نبودیم و حتی از دفتر خاتمی هم به ما زنگ زدند! شما در مسائل مختلفی تک روی کردهاید. تاجزاده نیز در پاسخ به وی گفت شما تک روی میکنید و نباید در انتخابات مجلس لیست میدادید! ما تجربه زمان شاه را داریم که جوانان به سمت مبارزه مسلحانه رفتند و ناامیدی از اصلاحات یعنی براندازی! هر چند ادعای تاجزاده نیز صرفا یک تصور است که عدم وجود اصلاح طلبان در صحنه سیاسی منجر به براندازی میشود زیرا دیگر آنها نقش سوپاپ اطمینان خود را از دست دادهاند و مردم نیز عمیقا متوجه این موضوع هستند در این شرایط اصلاح طلبان سعی میکنند خود را هنوز یک آلترناتیو موثر بدانند ولی متاسفانه از دید جامعه چنین به نظر نمیرسد. محمدرضا جلایی پور نیز در این جلسه در پاسخ به انتقادات افراد در گروه با نگاه از بالا به پایین گفت: این حرفها برای سرزنش ملی است. وی در نهایت از پاسخ صریح و صحیح به کاربران و انتقادات خودداری کرد.
ارسال نظر