گفتگوی مستقل با ایزدی سفیر ایران در شوروی:
هراس شوروی از پیروزی ایران در جنگ با عراق
در گفتگویی با نعمت الله ایزدی آخرین سفیر ایران در اتحاد جماهیر شوروی و اولین سفیر کشورمان در فدراسیون روسیه تلاش کردیم روابط شوروی با ایران در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی و پس آن را بررسی کنیم.
مهدی محمدی/روزنامهنگار
اتحاد جماهیر شوروی در مقام یکی از دو ابرقدرت اصلی جهان بخصوص در نیمه دوم قرن بیستم، خواستار چه نوع رابطهای با ایران بود؟
منظور رابطهای فارغ از سیستم یا ایدئولوژی حاکم بر کشور! روابط ایران و شوروی در سالهای پس از شکست نهضت ملی شدن نفت، بیشتر در چارچوب روابط ایران با ایالات متحده تعریف میشد که دلیل آن هم گرایش بیشتر ایران به سوی قطب مخالف شوروی بود. این روند که بعد مرگ استالین شروع شده بود، پس از خروشچف و سپس در دوره برژنف که از ۱۹۶۴ بر سرکار آمد هم ادامه پیدا کرد، چون در آن سال آمریکا و شوروی پس از بحران موشکی کوبا، نوعی از تشنجزدایی بین یکدیگر را در پیش گرفته بودند که بعدها هم ادامه پیدا کرد.
روابط ایران- شوروی در سالهای مذکور بیشتر اقتصادی بود که احداث کارخانه ذوب آهن در اصفهان و فروش گاز ایران از جمله آنهاست. رژیم حاکم در کشور نمیخواست مناسبات اقتصادی، فرصتی برای نفوذ سیاسی شوروی باشد. به همین خاطر که در دانشگاه پاتریس لومومبا تقریبا هیچ دانشجوی ایرانی حداقل به طور رسمی حضور نداشت، با این همه مناسبات اقتصادی ایران و اتحاد جماهیر شوروی به تدریج بیشتر از این شد و منجر به امضای یک موافقتنامه اقتصادی در ۱۹۶۷ شد. ایران در شمار خریداران تجهیزات نظامی شوروی درآمد و قرار شد تا خط لوله انتقال گاز ایران به آلمان فدرال (آلمان غربی) و فرانسه از راه شوروی توسط دو کشور احداث شود.
در زمینه سیاسی، ایران پیوسته نسبت به مواد ۵ و ۶ عهدنامه مودت ۱۹۲۱ معترض بود و در اوایل دهه شصت میلادی که شاه خواستار حذف و الغای این دو بند برای اعتمادسازی بین دو کشور شد، شوروی آن را رد کرد، از سوی دیگر حمایت سنتی شوروی از عراق با انعقاد قرارداد دوستی با آن کشور، گستردهتر از پیش جریان یافت و در عمل هیچ گاه اعتماد لازم بین دو کشور شکل نگرفت و همیشه زیر سایه گرایش ایران به غرب و تضاد شوروی با آن قرار داشت.
انقلاب اسلامی و شروع جنگ تحمیلی، فاصله چندانی با هم نداشتند، اتحاد جماهیر شوروی در این مقطع چه رفتاری در پیش گرفت؟
انقلاب اسلامی نقطه عطف روابط ایران با اتحاد جماهیر شوروی بود که در مقام یک ابرقدرت جهانی به شمار میرفت! شوروی یکی از نخستین کشورهایی بود که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخت (دومین کشور، اولین کشور پاکستان بود)، سفیر خود را ابقا کرد و سعی کرد روابط دوستانهای با ایران در پیش بگیرد. پس از فروپاشی رژیم پهلوی، سدی که آمریکا در جنوب شوروی ایجاد کرده بود، به نوعی فرو ریخت و از سوی دیگر اگرچه جمهوری اسلامی مشی کمونیستی نداشت اما از سوی دیگر تمایلی به غرب نداشت و همین نکته، روسیه را بر آن داشته بود تا از برهه پیروزی انقلاب تا دوران جنگ تحمیلی و بالاخره فروپاشیاش، استراتژی خاصی را در پیش بگیرد که اگرچه تاکتیکها و روشهای مختلفی را در برهههای گوناگون نشان میداد اما در نهایت باید تلاش میکرد که ایران بر عراق پیروز نشود و از سوی دیگر پیروزی عراق و شکست جمهوری اسلامی را زمینه برقراری رژیمی میدانست که قطعا دوباره طرفدار غرب و یادآور سالهای پیش از انقلاب اسلامی میشد. عراق تنها کشور هوادار شوروی در حاشیه خلیج فارس بود که بر اساس پیمان دوستی ۱۵ سالهای که در ۱۹۷۲ با این کشور منعقد کرده بود، سالانه یک و نیم میلیارد دلار سلاح دریافت میکرد و همین امر در زمان جنگ تحمیلی نقش حساس و تعیین کننده شوروی را نشان میداد. با این همه حمایتهای اتحاد جماهیر شوروی از عراق تنها به این قرارداد منتهی نمیشد بلکه استراتژی منطقهای او بود.
از آنجا که شوروی رهبری پیمان ورشو را بر عهده داشت در طول جنگ تحمیلی فرصت خوبی برای شوروی به وجود آمد تا بتواند برتری سلاحهای خود را در برابر جنگ افزارهای آمریکایی ثابت کند و از این لحاظ شکست عراق مقابل جمهوری اسلامی ایران، به معنای ناکارآمدی و شکست سلاحهای روسی در برابر سلاحهای آمریکایی و غربی بود.
مسئله سومی هم در رابطه شوروی- ایران و جنگ تحمیلی عراق علیه ما وجود داشت؛ از دیدگاه ابرقدرتها (شوروی یا آمریکا فرقی نداشت) پیروزی جمهوری اسلامی ایران در این جنگ میتوانست به گسترش و تسری انقلاب اسلامی در عراق و دیگر کشورها شود که از رهگذر آن، جمهوریهای مسلمان نشین شوروی را هم تحت الشعاع قرار میداد. جدا از مطالبی که گفته شد، مخالفت صریح و جدی ایران با حضور نظامی شوروی در افغانستان از جمله مسائلی بود که هیچ گاه حل نشد و ایران بر موضع خود استوار بود.
با این همه نباید فراموش شود؛ سویۀ ضد آمریکایی انقلاب اسلامی و قطع روابط نظامی- اطلاعاتی ایران و ایالات متحده، به گفته الکساندر بسمرتنیخ یکی از آخرین وزرای خارجه شوروی، از منظر ژئواستراتژیک به نفع ابرقدرت شرق بود و شاید به همین دلیل بود که شوروی پس از ماجرای تسخیر سفارت آمریکا در تهران و قوت گرفتن احتمال حمله نظامی به ایران، از طریق گفتههای برژنف صدر هیات رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بر مخالفت خود تاکید کرد. برژنف در این مقطع گفت: دولت شوروی این حق را برای خود محفوظ خواهد دانست که اگر از ناحیه ایالات متحده آمریکا دخالت نظامی در ایران صورت بگیرد و کشور شوروی را به خطر اندازد از خود دفاع کرده و رفع خطر کند! معنای صریح چنین جملهای این بود که شوروی بر اساس مواد ۵ و ۶ عهدنامه مودت ایران و شوروی، به حمله آمریکا واکنش نشان خواهد داد.
همچنین شوروی در مقام عضو اصلی شورای امنیت سازمان ملل متحد، قطعنامه آمریکا برای تحریم ایران به بهانه گروگانگیری را وتو کرده و از سوی دیگر بر آمادگی خود برای تامین نیازهای ایران و ترانزیت کالا از خاک خود تاکید کرده بود.
در دیگر سو اما با وقوع انقلاب اسلامی مردم ایران، راه برای سر برآوردن گروهها و نحلههای کمونیستی باز شد که مهمترین آنها آغاز فعالیت حزب توده در ایران پس از ۲۸ سال ممنوعیت در دوران پهلوی یا ظهور گروههای چریکی گوناگون با مشی مارکسیستی در مناطقی مانند کردستان یا ترکمن صحرا است، برای مثال پس از کشف مقادیر زیادی سلاح ساخت شوروی از یک گروهک مسلح در کردستان، ایران مراتب اعتراض شدید خود را از طریق سفارت آن کشور در تهران به مسکو اعلام کرد.
قطع صادرات گاز ایران به شوروی در ۱۹۸۰ در این سو نیز نشان دهنده نارضایتی تهران از برخی عملکردهای شوروی بود که به بهانه پایین بودن قیمت آن انجام شد و موجب ناراحتی عمیق آنها شد.
در کنار حوادث کوچک و بزرگ ماههای اول پیروزی انقلاب و به رغم برخی گفتگوهای اقتصادی، شوروی دریافت که علیرغم ضدیت جمهوری اسلامی با غرب و به ویژه آمریکا، ایدئولوژی حاکم بر ایران، خطر جدی متوجه حاکمیت شوروی در جمهوری مسلماننشین هم مرز با ایران میکند. چنانکه چندین بار در مقالات مختلفی که روزنامههای دولتی مسکو یا خبرگزاری تاس منتشر میکرد، بر اصول برابری، حسن همجواری، احترام به حاکمیت ملی و عدم مداخله در امور داخلی دو کشور تاکید میکردند.
بعد از آغاز جنگ، چه تحولاتی در این رابطه به وجود آمد؟ شوروی چگونه میخواست از تضاد منافعی که گرفتار آن شده بود رهایی پیدا کند؟
یکی از نکات پارادکسیکال رابطه شوروی با طرفین جنگ تحمیلی این بود که هر دو کشور (ایران و عراق) حمله شوروی به افغانستان را محکوم کرده بودند و مخالف آن بودند. از سوی دیگر ادامه جنگ و به خطر افتادن جریان انتقال نفت خام در خلیج فارس، میتوانست پای آمریکا را به خلیج فارس بگشاید، در حالی که شوروی معتقد بود نیروی واکنش سریع آمریکا تنها برای تامین منافع غرب به وجود آمده و از سوی دیگر محور فرضی متشکل از افغانستان، ایران، عراق و سوریه که به زعم اتحاد جماهیر شوروی به دلیل ضد آمریکایی بودنش میتوانست ایالات متحده را در منطقه یک گام به عقب براند، با وجود جنگ عراق علیه ایران، با خطر جدی مواجه میشد.
اما همه اینها با آزادسازی خرمشهر و تغییر موازنه در زمین جنگ، دستخوش تحولات شد و با ناامید شدن آمریکا از براندازی جمهوری اسلامی به واسطه جنگ، بی تفاوتی آمریکا و شوروی نسبت به اشغال خاک ایران و تلاش آنها برای ایجاد نوعی بیخیالی در مجامع بین المللی، تبدیل به تلاش جدیتری برای پایان جنگ شد. شورویها پس از مقطع فتح خرمشهر، حساسیت سابق را نسبت به تهدیدات آمریکا علیه ایران نداشتند که دلیل آن انگیزههای دو طرف و انطباق برخی از آنها بر یکدیگر بود و نه وحدت استراتژیک!
البته میشود نتیجه گرفت شوروی جنگ را راهی برای گرفتن امتیازات از ایران و هم آمریکا میدانست چون منطقی این بود که فشار آمریکا، ایران را به سوی ابرقدرت شرق سوق دهد، پس در پی به رسمیت شناخته شدن حضورش در منطقه از سوی آمریکا برآمد تا جایی مقامات شوروی اعلام کردند بحران خلیج فارس را نمیتوان از منطقه خاورمیانه جدا کرد.
گزارشی که خبرگزاری جمهوری اسلامی از توکیو در سال ۱۳۶۳ منتشر کرد نشان میدهد که شینزو آبه وزیر خارجه وقت ژاپن اینگونه اظهارمیکند که گروه هفت در اجلاس خود به دیدگاههای مشترکی با شوروی دست یافتهاند، همچنان که گزارشی دیگر نشان میدهد آمریکا و شوروی کمی زودتر، مذاکرات خود را بر سر موضوع جنگ عراق علیه ایران آغاز کردهاند.
به پیروزی رسیدن گورباچف در مسکو در کنار سیاستهای پرسترویکا و گلاسنوست، باعث شد تا رقابتهای استراتژیک، در بخشهایی به تعاون و همکاری بدل شود که محور جنگ عراق علیه ایران از جمله آنها بود.
در ادامه اما افشای ماجرای مک فارلین، محاسبات شوروی را برهم زد و آنها را خشمگین کرد، شوروی آمریکاییها را به تشدید درگیریها از طریق ارسال اسلحه به ایران متهم کرده و مدام جریان مذکور را مورد حمله قرار میدادند این در حالی بود که شوروی در تسلیح عراق به مراتب نقش بیشتری از آمریکا ایفا میکرد.
همه اینها پیش از قطعنامه است، چه شد که شوروی در تدوین و تصویب چنین قطعنامهای مشارکت کرد؟
نگرانی شوروی از حضور نظامی گسترده غرب در خلیج فارس بالاخره منجر به صدور بیانیهای از جانب آنها شد، در اوایل ژوئیه ۱۹۸۷ شوروی در بیانیهای ضمن خطرناک خواندن حضور نظامی آمریکا و غرب در خاورمیانه اعلام کرد از تلاشهایی که در چهارچوب سازمان ملل متحد برای پایان دادن به جنگ و ایجاد شرایط صلح پایدار انجام میشود، حمایت کامل میکند.
چند روز بعد از این بیانیه، قطعنامه ۵۹۸ به تصویب رسید و آمریکا خواهان آن شد که در قدم بعدی تحریم تسلیحاتی ایران اعمال شود ولی شوروی برای اجرای سیاستهای خود به زمان احتیاج داشت که درگیری مستقیم آمریکا با ایران این فرصت را در اختیار آنها قرار داد.
زمانی که آمریکا سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس را هدف قرار داد، بنا به برخی گزارشها و بخصوص گزارش روزنامه کویتی السیاسه، شوروی دو بار نسبت به حمله آمریکا به خاک ایران اخطار داده بود و گفته بود که ادامه آن میتواند به احیای بندهای ۵ و ۶ معاهده ۱۹۲۱ بین ایران و شوروی بیانجامد. همین گزارشها از استعفای وزیر دفاع آمریکا در اعتراض به مخالفت وزارت خارجه با طرح حمله به اهداف نظامی در خاک ایران خبر دادند.
در این زمان بود که شوروی تلاش کرد آمریکا را در حالت تدافعی قرار دهد و خود ابتکار عمل را به دست بگیرد، یولی ورنتسف فرستاده ویژه شوروی پیش از حرکت به سمت تهران گفت: بیایید به صورت هماهنگ و نه جداگانه با ایران صحبت کنیم. هدف شوروی بیشتر تشکیل یک نیروی بین المللی برای حفظ امنیت کشتیرانی در خلیج فارس به جای ناوگان آمریکا بود. همچنین در مسیر دیگر با صدور قطعنامه تحریم ایران همراهی نمیکرد و اعلام میکرد که به تماس با ایرانیان و مشورت با آنها برای دستیابی به راه حل مسالمت آمیز ادامه میدهد.
گورباچف و ریگان کمی بعد از اعلام این تلاشها با هم در تماس بودند و گورباچف خواهان آن شد که به دلیل گسترش و طولانی شدن جنگ، برای قطع شدن آن تلاشهای جدیتری صورت بگیرد و به جای نیروهای آمریکایی، نیروی سازمان وارد منطقه شود. که البته با قبول قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران، موضوعیت خود را از دست داد.
ارسال نظر