احمدی نژاد با نظام مشکل دارد و عملا خود را قانون مطلق کشور می داند
محمود احمدی نژاد که تا چهار سال نخست ریاست جمهوری اش مورد حمایت بیدریغ بخشی از مسئولان قرار داشت، با پیشبرد دو راهبرد بیقانونی آشکار و عوام فریبی گسترده از یک سو تن به اجرای مصوبات مجلس نمیداد و عملا خود را قانون مطلق کشور میدانست و از سوی دیگر برای حفظ محبوبیت ظاهری به ارائه شعارهای عوامفریبانهاش ادامه میداد که همین موضوع باعث ایجاد چالشهای گسترده دولت و مجلس در زمان ریاست او شد.
کسی که با اصل نظام زاویه دارد نباید به قدرت برسد
چهره نزدیک به قالیباف از شورای نگهبان برای رد صلاحیت احمدینژاد در درخواستی گفت: تا کسی که با اصل نظام زاویه دارد نباید به قدرت برسد.
مرتضی طلایی گفت:
با چیزهایی که از محمود احمدی نژاد در روزگار کنونی میبینم، بعید میدانم شانسی برای تایید صلاحیت داشته باشد. متوجه تحرک آقای احمدی نژاد برای حضور در عرصه انتخابات شدهام، البته هر فردی حق دارد بنا به مصلحت خود به عرصههای مختلف ورود کند و منعی نیز برای این کار وجود ندارد.
بنده به عنوان یک فعال در عرصه سیاست از شورای نگهبان انتظار دارم با رصد کارنامه افرادی که مدعی حضور در انتخابات هستند، افرادی را تایید کند که بتوانند پاسدار تمامی ارزشها و داشتههای انقلاب اسلامی باشند.باید کسانی وارد عرصه انتخابات شوند که پس از به قدرت رسیدن دچار توهم نشوند و تحت تاثیر اطرافیان خود به ارزشهای اصیل نظام و انقلاب پشت نکنند.
احمدی نژاد با کاپشن ساده آمد، با بوتاکس رفت
عباس سلیمی نمین کارشناس سیاسی و مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، در مورد احمدی نژاد گفت: او که مدعی ساده زیستی بود و با کاپشن ساده ای آمد از بوتاکس سر در آورد.
وی در مورد شخصیت احمدی نژاد تصریح کرد که وی شخصیتی کاملا غیر قابل اتکا دارد. از این رو دیگر فرصتی برای ظهور احمدی نژاد دیگر نیست.
سرنوشت مردی که میخواست محبوب باشد
شرق نوشت: در چنین روزهایی دومین دور انتخابات ریاستجمهوری دوره نهم برگزار شد و محمود احمدی نژاد با کسب ۱۷میلیون و ۲۴۸هزار و ۷۸۲ رأی توانست بر اکبر هاشمی رفسنجانی پیروز شود تا آغازگر جریانی جدید در عالم سیاست ایران باشد.
احمدی نژاد که از شهرداری تهران خود را به پاستور رساند، نه چندان سابقه کار جدی سیاسی داشت و نه در بین عموم مردم چهرهای شناختهشده به حساب میآمد و شاید تنها خاطرهای که مردم و خاصه مردم تهران از او داشتند، اقدامات عجیب و نامتعارفش در شهر تهران بود که عموما با انتقاد هم مواجه میشد. اما چه علتی باعث شد او برنده انتخاباتی باشد که در دور نخست آن افرادی چون هاشمی رفسنجانی، کروبی، معین، مهرعلیزاده، قالیباف و لاریجانی حضور داشتند و در دور دوم اکبر هاشمی رفسنجانی ایستاده بود؟
احمدی نژاد چه پایگاه اجتماعیای داشت که توانست از تمام مدعیان پیشی بگیرد و ریاست دولت را از آنِ خود کند؟ شاید پاسخ به چنین پرسشهایی به نوع عملکرد اصلاح طلبان در آن انتخابات بازگردد؛ فضایی که در پی آن احمدی نژاد صرفا کاراکتر «نه» به هاشمی را بازی میکرد؛ نتیجهای که در دور دوم مورد نظر اصلاح طلبان هم نبود اما چه میشد کرد که کار از کار گذشته بود و حمایت دیرهنگام نیروهای اصلاح طلب از هاشمی رفسنجانی نتوانست افکار عمومی را برای رأی دادن به هاشمی متقاعد کند.
اصلاح طلبان در دور اول انتخابات با سه نیرو یعنی کروبی، مهرعلیزاده و معین وارد انتخابات شدند و اگر هاشمی را دستِکم در دور اول نیروی مورد حمایت اصلاح طلبان فرض نکنیم، رأی هر سه نامزد مذکور مجموعا به ۱۰میلیون و ۴۴۲هزار و ۷۱۵ رأی میرسید؛ میزانی بیش از دو برابر آنچه احمدینژاد در دور اول کسب کرد.
یعنی اگر اصلاحطلبان میتوانستند بر یک فرد مثلا بر کروبی که بیش از دو نامزد دیگر رأی آورد، سرمایهگذاری میکردند، بیتردید با فاصلهای قابلتوجه در دور نخست انتخابات برنده قطعی میشدند؛ هرچند در آن انتخابات کروبی شبهههایی به روند شمارش آرا وارد کرد که حتی اگر آن شبههها را در نظر نگیریم و با همین آمار موجود رسمی بسنجیم، مجموع رأی اصلاح طلبان حتی بدون آرای هاشمی میتوانست اجازه ظهور پدیدهای به نام محمود احمدی نژاد را ندهد.
اصلاح طلبان وقتی رقابت انتخابات را در دوگانه احمدی نژاد-هاشمی دیدند، تلاش کردند که دستِکم فرصت نهایی را از دست ندهند و هاشمی را بر یک نیروی اصولگرای ناشناخته ترجیح دهند اما در عمل مردم از حمایت دیرهنگام نیروهای اصلاح طلب پیروی نکردند زیرا سابقه مناقشات بخشی از اصلاح طلبان خاصه نیروهای مشارکت با هاشمی یا کتابهایی چون پدرخوانده، عالیجناب سرخپوش، عالیجنابان خاکستری و تاریکخانه اشباح را از یاد نبرده بودند و انتظار هم نمیرفت که سرمایه اجتماعی اصلاح طلبان ناگهان هاشمی را یک نیروی مصلح و تحول خواه بپندارند. نهتنها چنین شرایطی مهیا نشد بلکه نقض غرض هم رخ داد؛ به این معنی که اتفاقا بخشی از سبد رأی اصلاح طلبان در دور اول، در دور دوم برای گفتن «نه» به هاشمی به احمدی نژاد اختصاص یافت.
استراتژی اصلاح طلبان چه تأثیری در عالم سیاست ایران گذاشت؟
ورود احمدی نژاد به عالم سیاست با نفی نیروهای سنتی نظام سیاسی همراه بود و شاید بتوان گفت محمود احمدی نژاد در انتقاد و اتهامزنی به نیروهای اصیل سیاسی بین اصلاح طلبان و اصولگرایان تفاوتی قائل نبود.
او از خاتمی و هاشمی تا ناطق را مورد هجمه قرار میداد و سعی میکرد با محبویت زدایی دیگران و طرح شعارهای پوپولیستی و غیر مبنایی محبوبیتی یکشبه برای خود به ارمغان بیاورد و در این مسیر از هیچ هزینهای هم کوتاهی نکرد.
طبیعی بود که شعارهای عوامفریبانه و دادن پول نقد به توده مردم میتوانست جذابیتی برای طبقات فرودست به بار بیاورد؛ غافل از آنکه همان سیاستهای آنی در آینده به ضد طبقات محروم تبدیل شد و چهبسا بیشترین ضرر از بیتدبیریهای احمدی نژاد را همان طبقات فرودست متحمل شدند.
احمدی نژاد در حوزه سیاسی هم اگرچه در ظاهر خود را مدافع مردم و حتی مدافع آزادیهای اجتماعی معرفی میکرد اما در عمل بیشترین انسدادهای اجتماعی و رسانهای و حتی بازداشت فعالان سیاسی در دو دوره او رخ داد.
او که دستکم تا چهار سال نخست ریاست جمهوریاش مورد حمایت بیدریغ بخشی از مسئولان قرار داشت، با پیشبرد دو راهبرد بیقانونی آشکار و عوام فریبی گسترده از یک سو تن به اجرای مصوبات مجلس نمیداد و عملا خود را قانون مطلق کشور میدانست و از سوی دیگر برای حفظ محبوبیت ظاهری به ارائه شعارهای عوامفریبانهاش ادامه میداد که همین موضوع باعث ایجاد چالشهای گسترده دولت و مجلس در زمان ریاست او شد.
محمود احمدی نژاد در حوزه سیاست خارجی هم هزینههای زیادی بر کشور تحمیل کرد، بهنحویکه شدیدترین قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد در دوره او تصویب شد و او آشکارا قطعنامههای پرهزینه را کاغذپاره مینامید و با ذکر موضوعاتی مانند نفی هولوکاست باعث واردشدن فشار بینالمللی بر ایران و حتی مظلوم جلوهدادن رژیم اسرائیل شد.
او حتی به نوعی فهم مردم را هم به بازی میگرفت و با طرح اوهام و خیالات نامربوط موجب استهزای جایگاه ریاست جمهوری میشد؛ مانند آنکه میگفت هنگام سخنرانی در نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد هاله نوری بر سرش احساس کرده بود یا در مقابل همگان میگفت فردی در حیاط خانهشان موفق به غنیسازی شده است.
رئیس دولت دهم در دوره دوم ریاست جمهوریاش علاوه بر منشی که گفته شد، سعی کرد راه خود را از جریان حامیاش هم جدا کند و عملا با قهرهای سیاسی و نافرمانیهای متعدد نقش رئیسدولتی با لباس اپوزیسیون را ایفا میکرد. او آنقدر در این مسیر اصرار کرد که هر دو جناح راست و چپ سیاسی در ایران به مخالفانی سرسخت علیه او تبدیل شدند.
اما احمدی نژاد بعد از دوران ریاستجمهوریاش قدری آشکارتر عمل کرد و شخصا با طغیان علیه نهادهای رسمی و حمایت گسترده از چندنفر از همراهانش در برابر دستگاه قضائی از سوی حامیان دیروزش عنوان جریان انحرافی را دریافت کرد تا دیگر اصولگرایان که روزگاری بهشدت از او حمایت میکردند، یکسره از او اعلام برائت کنند تا مبادا در آتش او بسوزند.
هرچند این اعلام برائتها برای افکار عمومی قانعکننده نیست و هنوز هم قاطبه مردم احمدی نژاد را یک اصولگرا میدانند اما جدایی او از جریان اصولگرایی و بالعکس جدایی اصولگرایان از او یک مسیر جدید سیاسی را آغاز کرد که شاید تا همین امروز که زمزمههای حضور او در انتخابات سال۱۴۰۰ به گوش میرسد هم ادامه دارد و نکته جالب آنکه بهتازگی و در جریان تشکیل مجلس یازدهم مشخص شد برائتجویانی مانند نیروهای طیف پایداری چندان هم بر سر موضوع برائت از او پایدار نیستند و این امکان هر لحظه و در بزنگاههای احتمالی سیاسی وجود دارد که بازهم به رئیسجمهور محبوبشان در سال ۸۴ بازگردند. هرچند از دیدگاه بسیاری از کارشناسان عمر سیاسی محمود احمدی نژاد پایان یافته و باید گفت سرنوشت تلخی برای فردی که دوست داشت محبوب باشد، به وقوع پیوست.
البته بازهم فراموش نکنیم که آنچه روایت شد، نتیجه استراتژی نامشخص برخی نیروهای اصلاح طلب در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ بود که شاید اگر نامزدی واحد از سوی اصلاح طلبان معرفی میشد، هیچیک از موارد فوق رخ نمیداد.
ارسال نظر