انتخابات مجلس؛ سیگنالهای متفاوت در اردوگاه اصلاحطلبان
دعوایی که دیگر موضوعیت ندارد
مستقلآنلاین/ مجید مسعودی: اگر در جبهه اصولگرایان محمدباقر قالیباف، با انتشار ویدئویی زنگ انتخابات مجلس آتی را به صدا در آورد، در میان اصلاحطلبان البته این حزب «ندای ایرانیان» بود که عزم خود را برای شرکت در انتخابات مجلس نشان داد.
ایسنا گزارش کرده است که روز گذشته جلسه شورای سیاستگذاری این حزب به ریاست دبیرکلش، سیدمحمدصادق خرازی تشکیل شده و در آن حاضران «نظرات و تحلیلهای خود را در خصوص بررسی عناصر استراتژیک و تاکتیکی انتخابات مجلس شورای اسلامی، تحلیل فضای سیاسی کشور، سبدشناسی رای، پایگاه اجتماعی، چگونگی بسیج سیاسی، بررسی مطالبات مردمی و...» بیان کردهاند. در خبری دیگر، رسول منتجبنیا، قائم مقام سابق حزب اعتماد ملی که به تازگی از این حزب جدا شده نیز در گفتوگو با خبرآنلاین از این گفت که «اصلاحطلبان به هر قیمتی باید در انتخابات شرکت کنند».
این دست مواضع البته در مقابل موضع برخی دیگر از اصلاحطلبان قرار دارد؛ کسانی که معتقدند در صورت رد صلاحیت نامزدهای درجه یک اصلاحطلب، نباید در انتخابات آتی شرکت کرد. مشخصا مصطفی تاجزاده، سعید حجاریان و محمدرضا تاجیک به درجاتی چنین موضعی دارند. منتجبنیا در واکنش به این رویکرد میگوید: «من یکبار دیگر هم گفتهام؛ اگر ما شرط گذاشتیم فکر نکنیم آنها به اصلاحطلبان التماس میکنند یا برای ما به فکر پهن کردن فرش قرمز میافتند؛ خیر آنها از خدا میخواهند که ما در انتخابات شرکت نکنیم و سهم ما را هم خودشان بردارند».
«تندرو»؛ «کندرو»
این دعوا البته دعوایی قدیمی میان اطلاحطلبان است. از همان انتخابات ریاست جمهوری سال 84. کسانی خود را اصلاحطلبان «پیشرو» مینامیدند و نامزدشان «مصطفی معین» بود و دیگرانی که این دسته را «تندرو» میدانستند نامزدشان مهدی کروبی(یا بعضا هاشمیرفسنجانی) بود. این دعوا جلو آمد تا انتخابات بحثبرانگیز سال 88. حتی تا قبل از روز رایگیری هم چنین بحثهایی میان طرفداران میرحسین موسوی و مهدی کروبی وجود داشت و هر دسته دیگری را متهم به «تندروی» یا «کندروی» میکردند. حوادث پس از انتخابات سال 88 اما تمام آن بحثها را به حاشیه برد. سترگی این حوادث به قدری بود که «تندروها» و «کندروها» متحد شدند و گذشت آنچه گذشت. سال 90 آمد و گاه انتخابات مجلس نهم شد. اگر از رای کذایی سیدمحمد خاتمی در شعبهای در شهر دماوند صرفنظر کنیم، اصلاحطلب «تندرو» و «کندرو» باز هم متفقالقول بودند که نباید در چنین انتخاباتی شرکت کنند؛ حتی اگر نخواهند حرفی از «تحریم» بزنند. در این مقطع اصلاحطلبان نه بهصورت ایجابی که بهصورت نفیای همصدا بودند. آنها در اینکه چه نمیخواهند متحد بودند اما اگر اجازه مییافتند از خواستههایشان بگویند(یعنی نامزدهای اختصاصی احزاب و گروههای اصلاحطلب از سد نظارت استصوابی میگذشت)، معلوم نبود باز هم به صورت متحد یک لیست را فریاد بزنند. بههر روی آن انتخابات برگزار شد و امثال حمید رسایی و مهدی کوچکزاده در مجلس نهم ماندند و کسانی مثل محمود نبویان هم به آنها اضافه شدند!
انتخابات سال 92 فرا رسید. در این مقطع رد صلاحیت مرحوم هاشمی نشان داد که باز هم به اصلاحطلبان فرصت داده نمیشود نامزد خود را داشته باشند. عقل به خرج دادند و اتحادشان را حفظ کردند و روی نامزدی شرط بستند که گرچه اصلاحطلب نبود اما اصولگرا هم نبود و همین شد که روحانی در عین ناباوری رای آورد. اصلاحطلبان در سال 94 باز هم این تجربه را در انتخابات مجلس دهم و خبرگان پنجم تکرار کردند. نتیجهاش شد «لیست امید» و این مجالسی که الان داریم. جلوتر آمدیم. به انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم و شورای شهر پنجم در سال 96 رسیدیم. همان تجربه تکرار شد.
القصه؛ از سال 92 تا الان، نامزد/نامزدهای مورد حمایت اصلاحطلبان با همین دستفرمان توانستهاند در 5 انتخابات متوالی کموبیش پیروز شوند؛ ریاست جمهوری یازدهم، مجلس دهم، خبرگان پنجم، ریاست جمهوری دوازدهم، شورای شهر پنجم.
دعوایی که دیگر شنیده نمیشود
اکنون باید چه کرد؟ برای انتخابات مجلس یازدهم و ریاست جمهوری سیزدهم و شورای شهر ششم باید چه کرد؟ آیا باید همچنان همان دستفرمان سابق را حفظ کرد؟ اینکه از ترس امثال جلیلی و رسایی و کوچکزاده و با وجود نظارت استصوابی، نامزدهای درجه سوم و چهارم را به صحنه آورد و اصلاحطلبان هم یکپارچه حمایت کنند تا نوار موفقیتها تداوم یابد؟ آن چنان که در مقدمه آمد، اصلاحطلبان به این سوال دو پاسخ دادهاند. دستهای بر این نظر هستند که راهبرد شش سال گذشته همچنان ادامه یابد. دستهای دیگر نیز از این میگویند که به دلیل اینکه نامزدهای چند انتخابات اخیر شعارها و وعدههای خود را حتی بهصورت نسبی عملی نکردند، باید شرط و شروطی گذاشت؛ «اگر نامزدهای اصلی ما را تایید کردید، میآییم در غیر اینصورت شرمنده!».
اما گویا چیزی این وسط مغفول مانده است؛ اینکه مردم لنگ حرف اصلاحطلبانند. گویا در این راهبردها و تاکتیکها فرض شده است که مردم منتظرند اصلاحطلبان به نتیجه واحدی برسند تا پس از آن به مسیری بروند که آنها میگویند؛ اگر قرار بر عدم شرکت/تحریم شد نیایند و اگر قرار بر حمایت از لیست واحد با هر درجه اعتباری شد، رای دهند. چنین فرضی حالا به چالش کشیده است. اکنون خیلیها میگویند که گرانی و بیکاری و تورم بلایی سر مردم آورده است که اصلا این دعواها برای قاطبه مردم هیچ ارزشی ندارد. الان اصلا صدای منتجبنیا و خرازی و تاجزاده و حتی خاتمی و اینکه اینها چه میگویند و چه اختلافنظری دارند شنیده نمیشود و شوربختانه نمیشود یا حداقل خیلی سخت است که این مردم را با این استدلال که برای تغییر همین شرایط بد اقتصادی باید کاری انجام داد(شرکت یا تحریم) مجاب کرد. حالا خیلیها میگویند چه شرکت کنیم، چه شرکت نکنیم، چه این بیاید و چه آن بیاید اوضاع فرقی نمیکند و در بر همان پاشنه میچرخد. تاجزاده از قول خاتمی نقل کرده بود که «من اگر "تکرار" هم کنم، دیگر مردم رای نمیدهند». جامعهشناسی سیاسی به ما میآموزد وقتی مردم به این درجه از انفعال برسند، آبستن انفجار و دگرگونیهای بنیادیاند.
ارسال نظر