مسعود رجوی خواهان حمله به ایران بود
سازمان در مجموع همه سیاستهای خود در آن زمان و حتی در زمانی فعلی را با غرب هماهنگ میکرد و شما هیچ اختلافی بین رجوی، نتانیاهو و ترامپ نمیبینید. یعنی سر سوزنی تضاد بین آنها نمیبینی و کاملاً هماهنگ حرکت میکنند. این هم رجوی خودش گفت که ما به یک ابرقدرت نیاز داریم تا قدرت را به دست بگیریم.
ابراهیم خدابنده عضو جداشده گروهک منافقین در گفتگویی واکاوی فراز و نشیب مواضع منافقین در جنگ تحمیلی پرداخت.
*اولین ارتباط سازمان با عراق غیر از آن جریان هواپیماربایی به قبل از جنگ ایران و عراق برمیگردد. نکته مهم که در دیدارهای نمایندگان بعثی با مجاهدین خلق میبینید آن است که مشوق صدام حسین برای حمله به ایران منافقین هستند. یعنی منافقین، ایران را خیلی ضعیف و خود را قوی و مسلط نشان میدهند. بعداً فهمیدم که رجوی قبل از سفرش به پاریس در سال ۱۳۶۰، دو بار به صورت مخفیانه به پاریس سفر داشته و از طریق مقامات فرانسوی با مقامات عراقی ارتباط گرفته و طی یک هماهنگی قرار بود که بعثیها از خارج و منافقین از داخل شروع کنند. خود رجوی هم در صحبتهایش میگفت که با واسطهگری فرانسه به آنجا رفته است. بعد که آمد تحلیل میکرد که جمهوری اسلامی ۶ ماه یا یک سال دیگر ساقط میشود. اصلاً قیام مسلحانه مجاهدین که در سال ۶۰ شروع شد با تاخیر اتفاق افتاد چون قرار بود زودتر انجام بگیرد و همزمان با حمله صدام باشد.
*سازمان از قبل شروع جنگ در بغداد دفتر داشت و فعالیت میکرد. رادیو صدای مجاهد که پخش میشد در خاک عراق بود و در واقع با کمک بعثیها راهاندازی شد و خود تلویزیون عراق در روز آنتن در اختیار مجاهدین قرار میداد که برنامههایشان را پخش کنند.
*(در زمان موشک باران تهران): سازمان میگفت شما با خانوادهها تماس بگیرید تا حال آنها را جویا شوید که آیا سالم هستند؟ موشک کجا خورده و چه شده؟ بعد این تماسها را از طریق دستگاههایی که به آنها دو نبش میگفتند یعنی ارتباط با آلمان میگرفتند و آن شخصی که در تهران گوشی را برمیداشت فکر میکرد که از آلمان تماس گرفته شده است و شماره آلمان میافتاد. میگفت که من دارم از آلمان تماس میگیرم و شنیدم که موشک از عراق خورده و شما خوبید؟ ... آنها هم جواب میدادند که ما خوبیم و موشک فلان جا خورده و این اطلاعات را مجانی در اختیار صدام میگذاشتند که دفعه بعد خواستند بزنند به چه شکل هدفگیری کنند و در این جریان خود تماسگیرنده و خانواده طرف خبر نداشتند که اطلاعات به این شکل منتقل میشود.
*هنوز هم این روش جمعآوری اطلاعات توسط سازمان ادامه دارد و الان سازمان هزار نفر را در تیرانا پای کامپیوتر نشانده و اینها از طریق شبکههای اجتماعی با فضای ایران ارتباط میگیرند. مثلاً کدام تحریم بیشتر اثر گذاشت؟ الان شرایط اقتصادی به چه شکل است و تحریمها به چه شکل فشار آورده است؟ و اینکه مردم خسته شدند یا نه؟ این اطلاعات را میگیرند در اختیار امریکا قرار میدهند. قبلاً از طریق تلفن و تخلیه تلفنی بود حالا از طریق اینترنت و از طرق مختلف حتی از طریق دانشجویان، باشگاه ورزشی و هنر و ... وارد میشوند و طرح دوستی میریزند و اخبار را جمع میکنند.
*آن موقع شنودهای مرزی که انجام میدادند مثلاً ۱۰۰ تا خبر ممکن بود به هیچ دردی نخورد ولی کارشناس نظامی این ۱۰۰ تا خبر را که کنار هم میگذارد یک خبر مهم از آن درمیآورد. مثلاً در شنودها میگفتند که فلان ماشین یخچالدار آمده و چه مقدار آذوقه خالی کرده و از این میزان آذوقه میفهمیدند که اینها چند نفر هستند و آن نفر که پشت بیسیم بود نمیدانست که چه خبر مهمی برای دشمن مخابره میکند. ولی بعثیها اطلاعات مهمی از آنها کسب میکردند. حتی قبل از حمله از جابهجاییها، مهماترسانیها، آذوقهرسانیها و حتی آمبولانسها میفهمیدند که قرار است خبری بشود و حمله کنند.
*مسعود رجوی تبحر خاصی در سرکوب هرگونه انتقاد و سوال داشت یعنی درون سازمان فضایی بود که من فکر نمیکنم دیکتاتوری بالاتر از سازمان در دنیا تجربه شده باشد. یعنی کسی جرات حرف زدن و نفس کشیدن نداشت.
*یکی از موارد شاخص همین مهدی افتخاری بود که به فرمانده فتحالله معروف بود. کسی که فرار بنیصدر و رجوی را طراحی کرد و از فرماندهان سازمان بود. او یک سوالاتی داشت سر اینکه چرا به عراق آمدهایم و پایگاههای مردمی را از دست دادهایم؟ بعد به جای مردم ایران، تکیه ما بر روی خارج افتاده است. بلایی به سر او آورده بودند که اصلاً روانی شده بود و اسمش را پاکباخته گذاشتند و کارش باغبانی شده بود. او آنقدر تحت فشار روانی بود که با مورچههای داخل باغچه حرف میزد.
*رجوی میگفت نفوذیهای نظامی ما هرکجا که توانستند تاثیر بگذارند، تاثیر گذاشتند مانند دفتر بنیصدر و هر جا نتوانستند تاثیر بگذارند، منفجرش کردند مانند دفتر حزب جمهوری اسلامی. یعنی میرفتند در دفتر بنیصدر با چند واسطه تاثیر میگذاشتند. همین کار را با دفتر منتظری میکردند. در برخی موارد نمیتوانستند تاثیر بگذارند. مثلاً روی شهید بهشتی، شهید رجایی و شهید باهنر نمیتوانستند تأثیرگذار باشند برای همین کلاهی و کشمیری آنجا را منفجر کرد وگرنه خود کشمیری اگر میتوانست تاثیرگذار باشد آنجا را منفجر نمیکرد.
ارسال نظر