دکتر "مهدی نوربخش" در گفتوگوی اختصاصی با مستقل آنلاین:
ایران در شرایط فعلی به یک "بازرگان" نیاز دارد
مستقل آنلاین/گروه سیاسی - هرمز شریفیان - شخصیتی کاملا آکادمیک دارد. با وجود تدریس در دانشگاههای آمریکا و زندگی در این کشور، انتقادهای بسیار تندی به مواضع دولت ترامپ دارد.
مخالف بیچون و چرای تحریم و جنگ است و در عین حال انتقادهایی هم به ساختار و عملکرد دولت و نظام جمهوری اسلامی دارد.
دانشآموختهی دانشگاه "هاروارد" بوده و در حال حاضر سیاست خارجی و تجارت جهانی را در دانشگاه "هریسبرگ" تدریس میکند.
دکتر"مهدی نوربخش" در کنار شخصیت آکادمیکاش بسیار رسانه محور و دست به قلم است و با مقالات انگلیسی نیز، دولت ترامپ را در درون آمریکا، سخت به چالش میکشد.
گفتوگوی اختصاصی "مهدی نوربخش" با مستقل آنلاین را در ادامه میخوانید.
سرمایههای اجتماعی اصلاحطلبان بهعلت عملکرد ضعیف سه نهاد شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان، مجلس و دولت آسیبهای جدی دیده است. بهنظر شما چگونه میتوان این سرمایه اجتماعی را در انتخابات آتی مجلس به سبد آرای اصلاحطلبان باز گرداند؟
جنبش اصلاحطلبی در ایران با بحران روبهرو است این بحران اجزای مختلفی دارد که به آن خواهم پرداخت. اولین مشکلی که جنبش اصلاحطلبی دارد این است که برخی اصلاحطلبان بین منافع یک نظام جمهوری و منافع نظام، دومی را انتخاب کردند و این اشتباه فاحشی بود که بسیاری از اصلاحطلبان در ابتدا مرتکب شدند.
دلیل آن هم روشن بود چون برخی از آنان چشم به قدرت دوخته بودند. دومین مشکل این بود که اصلاحطلبان از ابتدا بهدنبال یک جنبش عظیم اجتماعی نبودند. آنان بیشتر کار خود را از طریق ایجاد محافل اصلاحطلبی، پیش بردند.
جنبشهای اجتماعی شاخصههایی دارند، نخست اینکه این جنبشها محل ائتلافهای بزرگ اجتماعی هستند و برخی اصلاحطلبان با خودی و غیرخودی کردن نیروها اجازه ندادند جنبشی که به آن اشاره کردم شکل بگیرد.
دوم اینکه جنبشهای اجتماعی رهبری واحد ندارند اما اصلاحطلبان از ابتدا کوشش کردند پشت سر آقای "خاتمی" بایستند و بیعملی خود را توجیه کنند.
جنبشهای اجتماعی تصمیمات استراتژیک خود را در دل ائتلافهای بزرگ میگیرند.
سومین نکته این است که استراتژی یک جنبش اجتماعی را همه کسانی که درون آن هستند تعیین و تبیین میکنند اما اصلاحطلبان متاسفانه نتوانستند از این ابزار استفاده کنند و این هم یکی از اشتباهات آنان بود.
نکته سوم اینکه آنان به نهادهای انتخابی در نظام چشم دوختند در حالی که در ایران دولت پنهان یا موازی وجود داشت و دارد که کار خودش را انجام میدهد و اصلاحطلبان تمام کوشش خود را بر جابهجایی در دولت انتخابی کردهاند.
مشکل چهارم این است که اصلاحطلبان چشم انداز روشنی برای آینده ندارند و بسیاری از آنان اعتقاد دارند که ایران در حال گذار به دموکراسی است در حالیکه از نظر تئوریک چنین نیست و این اشتباه بزرگی است چون گذار به دموکراسی یک پروسه است و مراحلی دارد که هیچکدام از آنها در ایران امروز دیده نمیشود.
بسیاری از کشورهایی که فکر میکردیم در سال ۲۰۰۰ در حال گذار به دموکراسی هستند مثل روسیه، لهستان یا مجارستان، عقبگرد بزرگی کردند این است که نمیدانم اصلاحطلبان با چه شاخصههایی میتوانند ادعا کنند که ایران در حال گذار به دموکراسی است.
پنجمین نکته این است که اصلاحطلبان اجازه دادند اقتدارگرایی در ایران نهادینه شود. درحال حاضر نبض قدرت در ایران نسبت به دو دهه پیش و زمان آقای خاتمی، تغییر کرده و اکنون اقتدارگرایی در ایران بسیار نهادینهتر شده و تمرکز قدرت شتاب بیشتری گرفته و اصلاحطلبان در این خصوص کاری انجام ندادند. بزرگترین کار این بود که با ایجاد یک جنبش فراگیر اجتماعی، فشار را از پایین به بالا ببرند تا اقتدارگرایی نهادینه نشود اما متاسفانه اصلاحطلبان پایهای از مشکلات کشور شدند و نمیخواستند در برابر این اقتدارگرایی روز افزون، چالشی ایجاد کنند.
اصلاحطلبان جوان بهویژه تحولخواهان از عملکرد شورایعالی بهشدت عصبانی هستند. با چه مکانیزمی میتوان این کلونی پرقدرت را دلگرم و به پای صندوقهای رای کشاند؟
متاسفانه یا خوشبختانه باید بگویم که "از اصلاحطلبی دوم خردادی باید گذشت". سیاست عرصه ایجاد فرصتها است و فرصتها با اعتبار اجتماعی ایجاد میشوند. وقتی که اعتبار اجتماعی یک گروه از دست رفت، فرصتها هم از دست میروند. بهنظرم اصلاحطلبان دوم خردادی یعنی کسانی که "کنش حکومتمحوری" داشتند، اعتبار خود را از دست دادند و برای همین از اینگونه اصلاحطلبی باید گذشت و به سراغ بدنهی نیروهای اصلاحطلب فعال رفت و برای ایجاد یک جنبش عظیم اجتماعی شروع بهکار کرد. تمام نیروهای اجتماعی اصلاحطلب که به اصلاحات ساختاری باور دارند را باید گرد هم آورد و از درون این ائتلاف بزرگ به تشکیلات آن سر و سامان داد و از "فردمحوری" دوری کرد.
پرسش اساسی که قشر جوان امروز آن را میپرسند این است که اگر فرض کنیم آقای "خاتمی" از غربال شورای نگهبان بگذرد و با رای بالا هم انتخاب شود آیا میتواند رئیس جمهوری موفق در ایران کنونی شود؟ جواب بسیار مشخص است، نه! او نمیتواند رئیس جمهوری موفق باشد. ما به اصلاحات ساختاری نیاز داریم. انتخاباتی که هدفش رسیدن به چنین اصلاحاتی نباشد، انتخاباتی نیست که بتواند مشکل ایران را حل کند.
باید توجه کنیم اتفاقاتی که منجر به وقایع پس از انتخابات سال ۸۸ شد باعث شد که دست طبقه متوسط از رسیدن به قدرت کوتاه شود و قدرت، جنبهی انحصاری بیشتری پیدا کرد. مشکلات ساختاری را همین قدرت انحصاری ایجاد کرده و متاسفانه اصلاحطلبان حکومت محور از کنار این پدیده، بی.تفاوت گذشتند. برای همین باید به سراغ بدنه جنبش اصلاحی رفت و یک ائتلاف بزرگ ایجاد کرد و به کار ادامه داد.
به باور شما حربه "تکرار" در انتخابات مجلس یازدهم میتواند به افزایش مشارکت مردم و سپس به پیروزی اصلاحطلبان کمک کند؟
آقای "خاتمی" یک رهبر اخلاقگرا برای جنبش اصلاحات در ایران است که هیچ شکی در آن وجود ندارد و در این چارچوب شخصیتی بسیار موثر است اما برای شرایط امروز ایران یک رهبر سیاسی کارآمد نیست و اصلاحطلبان دوم خردادی به این موضوع هم توجه نکردند.
آقای خاتمی اگرچه به دموکراسی باور دارند و برای جمهوریت نظام به غایت اهتمام میورزند اما نگاه ایشان نیز بیشتر به منافع نظام معطوف است.
هرگاه در دنیا کشور یا جامعهای با تحولات مختلف روبرو میشود، به رهبرانی جدید نیاز دارد. به گمانم ایران در شرایط فعلی به شخصیتی مانند زندهیاد "مهدی بازرگان" برای رهبری نیاز دارد. آنهم به این تعبیر که بازرگان رهبری بود که به جمهوریت نظام بیشتر تکیه و توجه میکرد، محدودیتهای سیاسی را میشکست و پا در عرصه میگذاشت و حرفی را که لازم بود بزند، میزد! جامعه بحرانی به رهبرانی نیاز دارد که به آنان "رهبران تغییر" میگویند.
این رهبران چندین خصوصیت دارند. نخست اینکه از منافع شخصی، گروهی و حزبی خود میگذرند و تمام محدودیتهایی که به آنان تحمیل شده را پشت سر میگذارند، به انجماد روحی و بیتحرکی جامعه از طریق یک چشمانداز وسیع، پاسخ داده و همه را با آن همراه میکنند برای همین اصولا گمان نمیکنم این شرایط در درون آقای خاتمی وجود داشته باشد. در عین حال که برای ایشان به عنوان شخصیتی که پس از انقلاب تاثیرات بسیار بهسزایی داشته و دارند، احترام بسیاری قائلم اما به گمانم در شرایط فعلی نمیتوانیم مثل انتخابات دوره یازدهم عمل کنیم. ما باید بتوانیم با دست و شیوههای باز پا به انتخابات بگذاریم و کسانی که انتخابات را در ایران هدفمند نمیبینند و فکر میکنند تاثیری ندارد در جامعه ما کم نیستند پس باید با چشماندازی وسیع، تحولی بزرگ و رهبرانی جدید پا به عرصه گذاشت. رهبران گذشته تا جایی که میتوانستند توان خود را صرف کردند ولی شرایط امروز جامعه ما، رهبران دیگری را میطلبد.
"محمدرضا عارف" در حال حاضر تبدیل با "پاشنه آشیل" اصلاحات شده است. آیا اصرار بر حضور او در راس شورایعالی سیاستگذاری به منرله دهنکجی به اصلاحطلبان جامعهمدنی نیست؟
آقای عارف آیینهی تمامنمای یک "اصلاحطلب قدرت محور" است. او بیش از اینکه به منافع جمهوریت بیندیشد به منافع حکومت میاندیشد. او اصولا تنها در درون حکومت میتواند تحرک داشته باشد نه در یک نظام دموکراتیک. عارف مادامیکه رهبری فراکسیون امید را در دست دارد فقط به ریزش نیروهای اصلاحطلب کمک میکند. کاری که محافظهکاران در ریزش نیروهای اصلاحطلب نمیتوانند انجام دهند، آقای عارف به نحو احسن انجام میدهد.
آقای عارف در برشهای مختلف زمانی، آزمون رهبری خود را پس داده و در معرض دید گذاشته و بهنظرم نمره قبولی نگرفتهاند.
آخرین تلاش آقای عارف جلوگیری از تهیه نامهای در حمایت از کار شجاعانهی "محمدرضا خاتمی" توسط برخی نمایندگان مجلس بود و این نشان میدهد که جهت ذهنی آقای عارف به کدام سو است.
مادامیکه امثال آقای عارف در جنبش اصلاحطلبی امروز ایران نقش دارند، این جنبش ریزش خواهد داشت و این درست همان چیزی است که رقبای اصلاحطلبان میخواهند.
ارسال نظر