"فیاض زاهد" در گفت‌وگوی اختصاصی با مستقل:

خاتمی هنوز هم بزرگترین سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان است

مستقل آنلاین/گروه سیاسی - هرمز شریفیان-فرماندهی در دوران دفاع مقدس، دکتری تاریخ و استاد دانشگاه، کنشگر برجسته سیاسی اصلاح‌طلب و البته روزنامه‌نگاری هزینه داده، بخشی از کارنامه اوست و وقتی روبه‌رویش می‌نشینی درمیابی که خوش برخوردی و خوش‌سخنی هم از دیگر محسنات اوست.

خاتمی هنوز هم بزرگترین سرمایه اجتماعی اصلاح‌طلبان است

دکتر "فیاض زاهد" از اصلاحات و اصلاح‌طلبان و "خاتمی" و "عارف" گفت. اینکه چرا اصلاح‌طلبان پایگاه گذشته خود را ندارند. از بازنگرش و با تولید اندیشه اصلاحات گفت و ...

گفت‌وگوی اختصاصی با دکتر "فیاض زاهد" استاد تاریخ دانشگاه و روزنامه‌نگار را در ادامه بخوانید.

سرمایه‌های اجتماعی اصلاح‌طلبان به‌علت عملکرد ضعیف شورای‌عالی سیاست‌گذاری اصلاح‌طلبان، دولت و مجلس آسیب‌های جدی دیده‌اند. به‌نظر شما چگونه می‌توان این سرمایه اجتماعی را در انتخابات آتی مجلس به سبد رای اصلاح‌طلبان بازگرداند؟

در ابتدا و در تحلیل و بررسی تاریخی بسیاری از نهضت‌ها و جریان‌های سیاسی می‌توانیم قائل به نوعی نگرش طبیعی، مدل آنچه "کندورسه" ارائه داده، بشویم.

کندورسه جامعه را به کالبدهای فیزیکی تشبیه کرد و برای آن‌ها دما، نبض، فشارخون و لگاریتم‌های فیزیکی قائل بود که بعدها در مطالعات جامعه شناسی به یک مبنای جدی تبدیل شد.

همان کاری که "کرین برینتون" در کتاب "کالبدشکافی چهار انقلاب" انجام داد. او انقلاب‌ها را به میکروبی تشبیه کرد که به بدن حمله می‌کند و بدن را در دوره تهاجم وارد تب، لرز، تهوع، برون‌ریزی و مشکلاتی می‌کند که در این کتاب به‌خوبی توضیح داده است.

گاهی اوقات گروه‌ها، نهضت‌ها و جریان‌های سیاسی وارد خزان و زمستان می‌شوند و نمی‌توانند با جبر فیزیکی و طبیعی مقابله کنند.

می‌توان گفت که نیروهای کشنده و ایستا در جنبش اصلاحی در ایران به دلایل آکادمیک، به‌شدت نحیف شده‌اند.

از یک طرف نیرویی که می‌خواهد تحولات عمیق‌تری را پیش ببرد و از سوی دیگر نیروی محافظه‌کاری که می‌خواهد وضعیت موجود را حفظ کند.

معمولا اصلاح‌طلبان و رفورمیست‌ها اولین قربانیان این تحول تاریخی هستند و این در دولت روحانی، جریان اصلاحات و شخص آقای خاتمی هم قابل ملاحظه است.

درباره شورای‌عالی سیاست‌گذاری مساله را در سطحی بالاتر از این شورا می‌دانم. وقتی به ترکیب، آرایش، ایدئولوژی و مانیفست دوستان نگاه می‌کنم یاد آن حرف "مظفرالدین شاه" میفتم که، "همه چیزمان باید به همه چیزمان بخورد(بیاید)". با همه ایرادهایی به این مجموعه می‌گیریم باید این واقعیت را بپذیریم، "از کوزه همان برون تراود که در اوست" و این وضعیت موجود سیاسی و اجتماعی در ایران است.

این حوزه‌ای گسترده است که نیروهایش با شرایط اجتماعی و ذهنیت‌های متفاوت از یک سر تا سر دیگر طیف حضور دارند و برای همین نمی‌توان به صورت بنیادین و راهبردی، تصمیمات مشخص را اتخاذ کرد.

برای مثال اگر امروز اصلاح‌طلبان به این نتیجه برسند که نباید در انتخابات شرکت کنند نمی‌توانند روی این تصمیم ایستادگی کنند چون از درون‌شان ریزش‌های مختلفی صورت می‌گیرد.

از آن طرف اگر بگویند بدون هیچ قید و شرطی در انتخابات شرکت می‌کنیم، نمی‌توانند نیروهای حامی سابق خود را در تهران و شهرستان‌ها بسیج کنند.

در دولت هم این دوگانگی وجود دارد دولتی که از اصلاح‌طلبان رای گرفت و بعد گمان کرد که می‌تواند با تکیه بر تعاملات و لابی‌های پشت پرده، اصلاح‌طلبان را به اصطلاح، "فریز" نگهدارد و با دیگر ارکان حاکمیت وارد داد و ستد شود.

گمان می‌کنم تیم و اطرافیان آقای روحانی فاقد تجربه و بینش لازم بود  و وقتی خود را از پایگاه و حامیان اجتماعی‌شان دور کردند اولین قربانی هرگونه معامله یا راهبرد جدید شدند.

آن روزی که در ماه مبارک رمضان، برخی نویسندگان و هنرمندان دعوت رئیس جمهور به مراسم افطاری را نپذیرفتند باید تیم رسانه‌ای یا ارتباطی رئیس جمهور بلافاصله وارد عمل می‌شدند و از لحاظ ساختاری تحلیل می‌کردند که چرا این دعوت پذیرفته نشد؟

همین موج نا امیدی متاسفانه بعدها در دی‌ماه ۹۶ با عملیات روانی که بخش مهمی از آن هم از خارج کشور می‌آمد و در داخل هم البته زمینه داشت به هدم مشروعیت و از دست دادن سرمایه‌های اجتماعی منجر شد و امروز متاسفانه دولتی داریم که شیر بی یال و دم شده که وضعیت تاسف باری است.

این وضعیت در مجلس هم مشهود است بسیاری معتقدند مجلس فعلی یکی از ضعیف‌ترین مجالس تاریخ قانون‌گذاری ایران است. بسیاری از نمایندگانی که برای خود دارای اصالت و هویت هستند پشیمانند وارد مجلس شده‌اند چون نماینده پارلمان هستند اما واجد هیچ اثری نیستند. بنابراین فکر می‌کنم با تمام تلاش و پویایی که می‌خواهیم از خود نشان دهیم تا تغییر روشنی در برخی حوزه‌های مورد نظر رخ ندهد، اتفاق چندانی در صحنه مناسبات ما در انتخابات آتی نخواهد افتاد.

اصلاح‌طلبان جوان و به‌ویژه تحول‌خواهان از عملکرد شورای عالی به‌شدت عصبانی هستند با چه مکانیزمی می‌توان این کلونی پرقدرت را دلگرم و به‌پای صندوق‌های رای کشاند؟

اصلاح‌طلبان در گذشته با روش‌هایی مثل اختصاص کرسی‌هایی به چهره‌های جوان‌تر یا سهمی برای بانوان تلاش کردند به‌صورت گلخانه‌ای و مصنوعی سهمی از مشارکت را متوجه این نیروهای جدید اجتماعی کنند منتها به نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان متوجه ۲ تغییر عمده نشده‌اند. اول آن‌که نسل اولی که جریان اصلاحی در ایران را پایه‌گذاری کرد همچنان اندیشه‌های "ارتودکسی" دارد و نسبت به برخی مفاهیم، تئوری‌ها و باورهای رایج، تفاوت معناداری با نسل جدید دارد. نسل جدید آن نوستالژی گذشته و این سابقه تاریخی را ندارد برای همین به‌طور طبیعی وقتی در محیط جدید رشد پیدا کرده نسبت به آن نگرش، جهان بینی و مانیفستی که اصلاح‌طلبان ارتودکس جهان را تفسیر می‌کنند، تفاوت معناداری دارند و این باعث ایجاد تعارض و تناقض می‌شود. مشکل دوم این است که جوانان و بانوان در همان راه از نظر استایل و سبک زندگی تفاوت‌های جدی با نسل پیشین دارند که شاخص‌های مهمی را در بر می‌گیرد. نوع ادبیات، هنر، فرهنگ، مناسبات اجتماعی، روابط بین فردی، مساله پوشش، حجاب، حقوق بشر، موضوعات جنسی، محیط زیست،. مساله برخورد با حیوانات و ...موضوعاتی است که برای جوانان اولویت دارند منتها یا امکان طرح آن وجود ندارد یا به نوعی ریاکاری و نفاق دچار شده‌اند.

این مشکل درمورد اصلاح‌طلبان اولیه هم وجود دارد در بین آنان هم طیف وسیعی دچار نوعی تجدیدنظرطلبی جدی شده‌اند یعنی نسبت به باورها و آرمان‌های اولیه به فهم و ادراک جدیدی رسیده‌اند. نوعی "هرمنوتیک دیالکتیکی" در خصوص تفاسیر سیاسی در خصوص تفاسیر سیاسی و اجتماعی دیده می‌شود و این موضوع به‌طورطبیعی باعث شده که سطح اختلاف در این‌جور موضوعات دیده شود.

نوع نگاهی که جوانان به مساله تعامل اصلاح.طلبان با حاکمیت دارند حتی با نوع نگاه رهبر آنان یعنی آقای "سیدمحمد خاتمی" قابل انطباق نیست. جوانان تعجیل بیشتری برای تحقق خواسته‌هایشان دارند برای همین آن‌را در یک نوع عصبانیت مفرط می‌بینیم که در شرایط فعلی تصمیمی چون تحریم یا انزوا، نا امیدی می‌گیرند.

راه حل آن هم آسان نیست چون برخی از آن‌ها نیازمند یک زمان طولانی در گفت‌وگوهایی مستمر است. چه بسا شکست اصلاح‌طلبان در انتخابات مجلس مانند پیش از دوم خرداد شرایطی به آنها بدهد تا به بازنگری و بازبینی ایده‌های درونی خود بپردازند و دوباره با یک مانیفست و جهان‌بینی جدید به صحنه باز گردند.

 به باور شما حربه "تکرار" در انتخابات مجلس یازدهم می‌تواند به افزایش مشارکت مردم و سپس به پیروزی اصلاح‌طلبان کمک کند؟

درباره تاثیر آقای خاتمی و حربه "تکرار" بله! ایشان اعلام کرد که تکرار دیگر آن تاثیر را ندارد. امروز که صحبت می‌کنیم جایگاه آقای خاتمی در پیشبرد مطالبات اجتماعی به نسبت انتخابات قبلی به‌شدت ریزش کرده و این به شرایط موجود اجتماعی، اقتصادی و بخشی به فضاسازی‌های رسانه‌ای سنگین جریان‌های بیرون از کشور و رسانه‌های خارجی و بخشی هم به رفتار غلط درون حاکمیت که هرگونه امید به تغییر از درون و نظام سیاسی مستقر را به پوچی و انزوای کامل سوق داده است، ربط دارد. اما خاتمی همچنان مهم‌ترین سرمایه اجتماعی و با آبروترین سیاست‌مدار دوران معاصر است و از آنجایی که بسیاری از این فراز و فرودها عملکرد سینوسی دارند می‌توان امیدوار بود که تا ۲ یا ۳ ماه مانده به انتخابات با اقدام و برنامه‌ریزی‌های مناسب آن شوق وامید اجتماعی و سیاسی را به جامعه برگرداند و می‌توان درباره آن صحبت کرد که با چه امکانی می‌توانیم به آن نقطه دسترسی پیدا کنیم. اما چیزی که شاید افکار عمومی را نگران می‌کند، تردید به صداقت جریان اصلاح‌طلبی است. این که چقدر نسبت به شعارها و ایده‌ها و برنامه‌هایشان حاضر به هزینه دادن هستند.

تعبیر نیروهای بیرونی به 'استمرارطلب" شاید به همین دلیل است اما استمرارطلبی هم در ذات خود دو نکته دارد. اول رضایت از وضعیت مستقر و دوم تن دادن از حرکت رفورماتیو یه سمت یک حرکت محافظه‌کارانه یعنی حفظ وضع موجود به هر قیمتی در حالیکه در دل جریان رفورم با حفظ چارچوب‌های اصلی نظام مستقر، تغییرات بنیادی نیاز دارد.

ارزیابی نهایی‌ام آن است که هرچند آقای خاتمی همچنان یک سرمایه اجتماعی و سیاسی قابل تکریم است اما ایشان هم در انتخابات آتی نسبت به انتخابات قبلی با تامل بیشتری رفتار خواهد کرد.

نکته دیگر اینکه بارها به ایشان عرض کردم که باید تکلیف خودشان را نسبت به تعارض‌هایی که گرفتار آن هستند، روشن کنند. همچنان به‌نظر می‌رسد در مقاطعی بین رهبر سیاسی یک جریان اصلاح‌طلب با یک نظریه‌پرداز مذهبی یا روشنفکر دینی به تعبیر خودشان(فارغ از اینکه چقدر مفهوم روشنفکری دینی از نظر ترمنولوژی درست است یا نه؟) تا این تعارض را با خودشان حل نکنند همچنان پیام‌های متناقضی را به‌سوی مخاطبان خود می‌فرستند.

"محمدرضا عارف" در حال حاضر تبدیل به پاشنه آشیل اصلاحات شده است. آیا اصرار بر حضور او در راس شورای‌عالی سباست‌گذاری به منزله دهن کجی به اصلاح‌طلبان حامی جامعه مدنی نیست؟

آقای دکتر عارف شخصیت بسیار قابل احترامی دارند و یک چهره‌ی آکادمیک برجسته به‌شمار می‌روند. یادم هست در نشست‌هایی درباره نامزدی ایشان برای مجلس، تنها مخالف ایشان برای ثبت نام بودم. ایشان و اطرافیان‌شان یا تمایلی به عدم شرکت نداشتند یا نظر بنده را درست نمی‌دانستند. معتقد بودم قصد ایشان برای ورود به مجلس این است که بعد از آن نامزد ریاست جمهوری شوند. از نظر استراتژیک معتقد بودم مجلس می‌تواند در این ۴ سال به او ضربه بزند و چنین هم شد.

به آقای عارف پیشنهاد دادم که رئیس جریان اصلاح‌طلبی و رئیس "پارلمان سایه" باقی بماند و فراکسیون امید را از دفترش هدایت کند، از مواهب هدایت استفاده ولی از ترکش‌های حضور در مجلس دور بماند. رهبری و اداره سیاسی را تمرین و کابینه در سایه ایجاد می‌کرد، وزرای ایده‌آل خود را دعوت و آنان را برای ۴ سال بعد ریاست جمهوری آماده می‌کرد نه اینکه در دقیقه نود رای بیاورد و برسر مناسبات ایلیاتی، قبیله‌ای و سیاسی، مشتی نیروهای ناهماهنگ، نامتناسب و ضعیف را به‌عنوان وزیر انتخاب کند.

عارف به دلیل شخصیت سیاسی، دانشگاهی و تحصیلکرده در "اِم.آی.تی" شایسته‌ترین فرد برای ریاست جمهوری بود چون در سال ۹۲ فداکاری اخلاقی هم کرده بود همه با دل و جان به او خدمت خدمت می‌کردند. رهبری فراکسیون امید را دیگران هم می‌توانستند عهده‌دار شوند.

اگر آن پیشنهاد مقبول می‌شد در دو سطح می‌توانستیم بازی را پیش ببریم اما متاسفانه این اتفاق نیفتاد و بزرگترین جفا را آقای عارف در حق خودش کرد با وجود همه احترامی که برای ایشان قائلم، معتقدم نقش او در شورای‌عالی سیاست‌گذاری و برکشیدن برخی عناصر "کوتاه‌قد"ما را از فضیلت شایسته سالاری و نزدیکی به نیروهای نخبه دور کرد و شاید این اضطراری بود که آقای دکتر عارف گرفتار آن شده بود.

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها