واکنش متفاوت پسر شهید مطهری به عمامه پرانی!

محمد مطهری پسر شهید مطهری نوشت: امروز به جایی رسیده‌ایم که اگر کسی از نظریه شهید مطهری در لزوم استقلال حوزه و روحانیت دفاع کند «سکولار» خوانده شده و عامدانه و رذیلانه مخالف رهبری قلمداد می‌شود و به جای «جذب حداکثری» با ناجوانمردی مشمول «لجن‌مالی حداکثری» می‌شود. عمامه‌پرانان واقعی همین کسانی هستند که با تفکر امنیتی، رسالت روحانیت را تملق‌گویی از نظام می‌دانند و با این بدعت، حیثیث روحانیت را به هوا می‌پرانند، نه آن جوان غافلی که گستاخانه عمامه سفید و سیاه را می‌رباید.

واکنش متفاوت پسر شهید مطهری به عمامه پرانی!

به گزارش مستقل آنلاین؛ حجت الاسلام و المسلمین محمد مطهری در کانال تلگرامی خود نوشت:

پدیده برداشتن عمامه از سر روحانیون در خیابان - که برای تحقیر، عنوان «عمامه‌پرانی» به آن داده شده - گاهی افرادی را هم که از روحانی و آخوند هیچ دل خوشی ندارند آزار می‌دهد.

دشمن دشمن است و از هیچ تلاشی برای ترویج این اهانت دریغ نمی‌کند؛ باید دید دوستان چه کرده‌اند که برخی جوانان ولو اندک به چنین اقدامی دست می‌زنند.

برای مقابله با این پدیده، یک ذهن امنیتی بیش از یک راه نمی‌بیند: دستگیری و ترساندن این افراد، اظهار پشیمانی در مقابل دوربین رسانه ملی و احیانا محکومیت سنگین. اما به نظر می‌رسد راه حل دیگری وجود دارد و آن این است که اجازه داده شود تصویری واقعی درباره روحانیت و آنچه در عالم روحانیون می گذرد به مردم ارائه شود. در اینجا «جهاد تبیین» لازم است ولی «جهاد تبیین» آن وقت در مخاطب اصلی‌اش - یا همان غیرانقلابیون - اثر می‌‌گذارد که همراه با «جهاد تقصیر» باشد که دومی مرد میدانش اندک است.

کینه عجیب نسبت به کل روحانیت در میان برخی از جوانان امروز، همه مولود وضع نابسامان اقتصادی و ناامیدی نسبت به آینده نیست، بلکه معلول عوامل متعددی است که مجالی برای ذکر همه آنها نیست.

یکی از این عوامل، همکاری درازمدت و البته ناخواسته میان رسانه‌های بیگانه از یک سو و رسانه ملی از سوی دیگر است که علیرغم تضاد داشتن با یکدیگر مانند دو لبه قیچی، در ضربه‌ زدن به حیثیت روحانیت به هم کمک می‌کنند؛ اولی از روی غرض و گاهی رذالت و دومی از روی غفلت و ساده‌لوحی و یا نگاه‌های امنیتی. اگر می‌گذاشتند رسانه ملی در این چند دهه وظیفه خود را درست انجام دهد، توفیق لبه دیگر قیچی در همه زمینه‌ها و از جمله تهییج علیه روحانیت بسیار کمتر بود.

روش تبلیغ رسانه ملی درباره روحانیت در طول چند دهه گذشته، درست مانند مصاحبه‌هایی است که در شب راهپیمایی ۲۲ بهمن پخش می‌کند. خلاصه پیام این مصاحبه‌ها این است که ایرانیان دو دسته‌اند: یا در راهپیمایی فردا شرکت می‌کنند و یا برای اقامت و مسافرت به خارج از کشور رفته‌اند. به بیان ساده، بیننده عزیز! اگر اهل شرکت در راهپیمایی نیستی، پس وجود خارجی نداری!

در تصویرگری رسانه ملی از روحانیت، روحانی «منتقد نظام» (و نه معاند) اساسا وجود خارجی ندارد. روحانی‌ کسی است که نسبت به عملکرد نظام  صرفا «ثناگو»ست، در برابر هر ظلمی که به نحوی به نظام برگردد «ساکت» است و مواضعش «کپی - پیست» مواضع رسمی نظام است. این است که برای جوان امروزی لباس روحانیت معنایی جز «یونیفورم حکومتی» پیدا نکرده است. شاید به همین دلیل است که در برنامه متفاوت و موفق «شیوه» که تا به حال حدود ۵۰ مهمان دعوت شده‌اند و در آن بعضاً انتقاد‌های جدی و بی‌سابقه‌ای مطرح می‌شود، حتی یک روحانی منتقد مجال حضور نیافته است.

چون روحانیت مساوی نظام تعریف شده، نه از روحانیون منتقد - که علاقه و دغدغه آنان به حفظ نظام اگر از انقلابیون بیشتر نباشد کمتر نیست - در رسانه ملی خبری هست و نه از در معرض نقد گرفتن روحانیت ولو همراه با پاسخ. اینها به کنار، حتی پخش تخلف یک روحانی در هنگام رانندگی - که برای هر کس ممکن است اتفاق بیفتد -  تا کنون سابقه نداشته و جسارت به مقام شامخ روحانیت تلقی می‌شود.

حدود ۲۵ سال پیش در دیدار جداگانه با دو تن از بزرگان کشور گفتم که در کشوری که رؤسای سه قوه همه روحانی هستند لازم است در تلویزیون برنامه انتقادی نسبت به روحانیت وجود داشته باشد؛ جوانان انتقاد کنند و پاسخ بشنوند. صلاح دانسته نشد. گفتم انتقادات را خود روحانیون مطرح کنند. پاسخ همان بود.

روشن است که اجازه طرح انتقاد از یک امر لزوما به معنای وارد دانستن آن نقد نیست؛ اساسا طرح انتقاد - جدا از وارد بودن یا نبودن آن - مزایای فراوان از جمله آرامش فردی و اجتماعی و نفوذ در مخاطب در پی دارد. اندکی بیندیشیم که چرا در قرآن، خداوند پاک و منزه، ایراد و نقدهای بسیاری از قول کفار و مشرکان و یهود و نصاری علیه خود و اوصاف و افعالش مطرح کرده و پاسخ داده است، در حالی که می توانست قرآن را به شیوه دعای جوشن کبیر نازل کند.

در عصر شبکه های اجتماعی بهترین ضد تبلیغ، تمجید صرف از یک امر است. کاش متوجه بودیم که راه سومی نیست: یا باید راه طرح انتقاد در رسانه را باز کرد و یا باید به شنیدن ناسزا در خیابان رضایت داد.

چقدر جای استاد مطهری این روزها خالی «نیست». خوشا به حال او که رفت و ندید. از همان روزهای اول فریاد برآورد که روحانیت در نظام اسلامی درست مانند پیش از انقلاب باید در کنار مردم بوده و نقش ناظر و منتقد را داشته باشد و پست اجرایی نگیرد مگر به ضرورت. 

امروز به جایی رسیده‌ایم که اگر کسی از نظریه شهید مطهری در لزوم استقلال حوزه و روحانیت دفاع کند «سکولار» خوانده شده و عامدانه و رذیلانه مخالف رهبری قلمداد می‌شود و به جای «جذب حداکثری» با ناجوانمردی مشمول «لجن‌مالی حداکثری» می‌شود. عمامه‌پرانان واقعی همین کسانی هستند که با تفکر امنیتی، رسالت روحانیت را تملق‌گویی از نظام می‌دانند و با این بدعت، حیثیث روحانیت را به هوا می‌پرانند، نه آن جوان غافلی که گستاخانه عمامه سفید و سیاه را می‌رباید.

قبلا در یادداشت «آبان ۱۴۰۰، نقطه عطفی در روحانیت پس از انقلاب؟» توضیح داده‌ام که استقلال روحانیت هرگز به معنای تقابل با نظام نیست. روحانیت مستقل چون در مقابل هیچ ظلم حکومتی سکوت نمی‌کند در دل مردم جای می‌گیرد. این نوع روحانیت است که می‌تواند از به انحراف رفتن اعتراضات جلوگیری کند (بحث در آشوبگران نیست).

متاسفانه تفکرات امنیتی، به روحانیت مستقل اجازه ظهور و بروز نداد و الا امروز به عنوان بزرگترین سرمایه در آرام کردن اوضاع به ایفای نقش خود می‌پرداخت. در این صورت، این بدبینی کلی نسبت به روحانیت در میان‌ معترضان وجود نداشت و در نتیجه اعتراضات هرگز رنگ مقابله با مظاهر دینی نمی‌گرفت.

تفکر امنیتی به جای اینکه به فکر اقناع و همراه کردن جامعه باشد، راه ایجاد آرامش را در گسترش سلطه خود بر همه امور و داشتن آدم مطیع در مراکز مختلف می‌داند. چنین سیاستی در عصر پیام‌رسان‌های اجتماعی که قدرت جامعه ده‌ها برابر شده است به شکست قطعی منجر می‌شود. 

در اینجا ذکر سه نکته لازم است:

۱.  اینکه در این مورد (پرتاب عمامه) نباید برخورد امنیتی راهکار اصلی باشد، منافاتی با لزوم برخورد قاطعانه امنیتی و قضایی با حرکات وحشیانه و جنایاتی مانند شهادت جانگداز شهید آرمان علی‌وردی ندارد. البته برخورد جدی با رفتارهای خشن خودی‌ها با معترضان عادی هم – کم باشد یا زیاد - در کنار آن باید انجام شود. این امر، جدا از وظیفه اسلامی در برابر ظلم خودی و غیر خودی، نقش کلیدی در آرام کردن اوضاع دارد.

۲. این امر که نباید تفکر امنیتی در غیر جای خود به کار گرفته شود و افراد امنیتی نباید در «امور غیرامنیتی» سیاست‌گذار و تصمیم‌گیر اصلی باشند، بر خلاف تهمت مشهور و پرتکرار، به معنای قدرناشناسی از زحمات نیروهای امنیتی نیست تا متلک بیندازند که بله، ای نمک‌نشناس! اگر آنها نبودند الان ناموست چنین و چنان بود. مغالطه نکنیم؛ اینکه کسی حق حیات بر کسی داشته باشد یک مسئله است و سپردن همه چیز به دست او مسئله‌ای دیگر. اگر زحمت جراح قلب نبود بیماری به نام آقای الف اکنون در دیار باقی بود. اما از این امر نباید نتیجه گرفت که بنابراین تصمیم‌گیری در همه امور فرهنگی و اقتصادی و خانوادگی و صنفی آن بیمار تا آخر عمر باید با رویکرد پزشکی و با تصویب آن پزشک انجام شود. از بزرگترین خدمت‌ها به نظام، جلوگیری از دخالت تفکر امنیتی در امور غیرامنیتی است.

۳. اشاره به سیاست تبلیغی نادرست رسانه ملی در مورد روحانیت به این معنا نیست که در عملکرد روحانیت مشکلاتی – چه بسا اساسی – وجود نداشته و این عملکرد در تعرض به عمامه بی‌تأثیر است. وقتی فیلمی از بدرفتاری در زندان اوین منتشر می‌شود و همه تشکلهای رسمی روحانیت و ائمه جمعه در مقابل آن با توجیه «تضعیف نشدن نظام» سکوت می‌کنند، متوجه نیستند که ناخواسته مشغول جمع کردن لشکر علیه روحانیت برای اعتراضات بعدی هستند.

این یادداشت را با یک راهکار غیرامنیتی برای کاهش پدیده عمامه‌برداری - که در ابتدای متن به آن اشاره شد - به پایان می‌برم و آن گفتگوی رسانه ملی با برخی روحانیونی است که به دلیل موضع‌گیری‌های سیاسی از تدریس یا تبلیغ محروم شده و یا از محل کار اخراج شده‌اند. البته گاهی از محکومیت به حبس و شلاق نیز بی‌نصیب نبوده‌اند (یکی از این افراد اخیرا در  یادداشتی خطاب به «عمامه‌پرانان»، از سرگذشت خود گفته است). اگر مصاحبه با این افراد از محالات امنیتی است حداقل ارائه آماری از تعداد، نوع اتهام و مجازات در چنین برخوردهایی از طرف دستگاه‌های قضایی و امنیتی، کمترین کمکی است که می‌توان نسبت به طلاب بی‌پناه در خیابان انجام داد.

طلبه‌ای که تنها در خیابان راه می‌رود معمولا نه اهل قدرت است و نه ثروت، و چه بسا هزینه اسنپ هم ندارد؛ تنها جرمش این است که ترجیح داده به جای تحصیل مکانیک، جامعه‌شناسی یا هنر در دانشگاه، از طریق فراگیری علوم دینی به جامعه اسلامی خدمت کند. بی‌شک او به ویژه در این ایام، مصداق «وَ أُوذُوا فی سَبیلی» است که خداوند با چنان لحن لطیفی آنان را در آیه ۱۹۵ سوره آل عمران مورد خطاب قرار می‌دهد.

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها