فریدون مجلسی تحلیلگر حوزه بین‌الملل در گفتگو با مستقل:

هدف غرب، فرسوده کردن روسیه در اوکراین است

فریدون مجلسی می‌گوید: هدف غرب فرسوده کردن روسیه در اوکراین است و همانطور که جنگ فرسایشی در افغانستان موجب فروپاشی شوروی شد. شاید تصور می‌کنند می‌توانند روسیه را به فروپاشی و جدا شدن بخش‌هایی از آن می‌رساند.

هدف غرب، فرسوده کردن روسیه در اوکراین است

هدف غرب، فرسوده کردن روسیه در اوکراین است

 

سرویس بین الملل

شتاب حوادث سیاسی در ماه‌های اخیر به گونه‌ای بوده که مذاکرات احیاء برجام تقریبا بی‌نتیجه به خط پایان خود رسیده است. در حالیکه نه پایان مذاکرات اعلام می‌شود و نه خبری از ادامه‌ی آن به گوش می‌رسد، تمام کشورهای ۱+۵ دیپلماسی را در وین بر جای گذاشته و بدون احساس نیاز به مذاکره، بسرعت یارکشی کرده و جهان دوقطبی را مقابل چشم دنیا نمایش دادند. بعضی کشورها که هنوز مردد بودند، این روزها جبهه‌ی نزدیکتر به خود را انتخاب و وارد دسته‌بندی‌ها شدند. یکی از این کشورها اسرائیل بود که نه توان چشم‌پوشی از حمایت‌های غرب و ناتو را داشت، نه مایل به مخالفت با روسیه بود. اما سرانجام در روزهای اخیر راه خود را از متحد جنگ سوریه جدا کرد و به جبهه‌ی غرب پیوست. این خبر با انتشار "جزئیات عملیات اسرائیل در سوریه" توسط روسیه به صفحه‌ی رسانه‌ها آمد. 

ایران که کماکان خود را دوست روسیه می‌شناسد، هنوز معلوم نیست از توقف مذاکرات بیشترین آسیب را خواهد دید یا از جانبداری از همسایه‌ی شمالی. 

درباره جبهه‌گیری‌ها و دسته‌بندی جهان دوقطبی از فریدون مجلسی دیپلمات سابق و تحلیلگر حوزه بین‌الملل سوال کردیم:

 

تضاد میان اسراییل و روسیه این روزها بالا گرفته است، بنظر شما این تضاد تا چه حد واقعی و ماندگار و تا چه حد موقتی و نمایشی است؟

به مرور نشانه‌هایی که از جنگ اوکراین و روسیه پدید می‌آید نشان می‌دهد این جنگ با یک زمینه‌سازی‌های قبلی صورت گرفته و در حقیقت یک نوع جنگ جهان غرب با روسیه است.

با اینکه اسراییل جزء متحدان و بهره‌مند همیشگی از شوروی و روسیه بوده است و بیست درصد جمعیت آن را نیز روس‌تباران تشکیل می‌دهند که علاقه بسیاری به ارتباط با روسیه دارند، اما وقتی جناح بندی کلی تبدیل به یک جنگ نیابتی بین آمریکا و غرب با روسیه می‌شود برای اسراییل که همه حیات خود را در برابر فلسطین و ایران در گروی اتحاد با غرب می‌بیند چاره‌ای جز این باقی نمی‌ماند که در یک تصمیم‌گیری بر سر بودن یا نبودن در این مرحله تا زمانی که تکلیف این جنگ روشن نشده، گرایش به غرب داشته باشد.

اما با این اوضاع خود را در جناح غرب قرار نخواهد داد چون کماکان بیست درصد جمعیت آن روس تبار هستند و نزدیک‌ترین بازار برای آن‌ها بازار روسیه است.

کماکان دولت‌های اروپایی و غربی که خودشان تولیدکنندگان صنعتی هستند، جزء بازار روسیه به حساب نمی‌آیند. برای اسراییل نیز مهم‌ترین فاکتور بازرگانی و اقتصاد است، به این ترتیب که با محاسبه‌ی منافع خودش، عجالتا بدون بستن در به روی روسیه، خودش را در کنار غرب می‌بیند و پایگاه آن تمدن است و وابستگی نظامی کامل به آمریکا دارد. اسرائیل مروز در جنگی به سر می‌برد که موجودیت و ادامه بقا را هدف ایدئولوژیک خود قرار داده و ضمن اینکه خودش را در دفاع برای این جنگ آماده می‌کند، از حامیان اصلی خود دست بر نمی‌دارد و ناچار است پیوند خود را با آن‌ها حفظ کند، در این ترازو وزنه‌ی غرب سنگین‌تر است.

وضعیت اسرائیل در صورت ادامه نبرد روسیه با غرب را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ آیا اوکراین و غرب ناچار به پذیرش روسیه خواهند شد؟

 

روسیه کماکان و بهره‌مند از تجارت با اسراییل است و برای آن‌ها حمایت از موجودیت اسراییل یک جنبه اصولی دارد.

البته از دید جمهوری اسلامی همیشه از این رابطه به عنوان ابزار فشار استفاده کرده است، اما نه در این حد که خود را در جنگ با اسراییل کنار ایران قرار دهد و این رویه برای روسیه بسیار خطرناک است و ادامه برنامه‌هایش در اوکراین را به خطر می‌اندازد.

در برابر تلاش غرب برای اینکه اوکراین را یک لبه قیچی برای ضربه به روسیه قرار دهد و اوکراین را به عنوان یک بازیگر مورد نظر خود استفاده کند، متقابلا روس‌ها بر اساس اینکه جمعیت اوکراین و اندکی بیش از نصف آن روس هستند بنای تجزیه اوکراین به دو بخش روس و کاتولیک را دارند.

از زمانیکه زلزله پیوستن اوکراین به ناتو برخاست این خصومت‌ها آغاز گردید و در دو انتخابات، روسای جمهور روس در اوکراین انتخاب شدند که به اصلاح روابط با روسیه پرداختند و موجب قدرت گیری نیمه روس تبار اوکراین شدند.

نتیجتا هدف روسیه جدا کردن اوکراین روسیه از اوکراین کاتولیک و غرب‌گراست و در نهایت تصور من این است که اگر قرار است از نابودی بیشتر مردم جلوگیری شود، راه چاره‌ای جز جدایی نیست.

همانطور که در ایرلند موجب جدایی ایرلند کاتولیک از دیگر بخش ایرلند شد.

می‌بینید رهبر روس تبارها را که برای خود داعیه ریاست جمهوری داشت، دولت اوکراین دستگیر کرده و به عنوان گروگان برای مبادله با اسرای اوکراینی در نظر گرفته است و اتفاقا این گروگان گیری موجب استقبال غرب قرار گرفته است. بهرحال مسئله روابط روسیه و اسراییل به شدت تحت تاثیر آینده جنگ اوکراین است.

می‌دانیم در موضوع نژادپرستی که اخیرا داغ شده، اسراییل نیز یکی از سردمداران آن به حساب می‌آید تا چه حد نژادپرستی می‌تواند به عنوان یک مولفه ایدئولوژیک بر این روابط تاثیر بگذارد؟

 

اسراییلی‌ها از یک طرف قربانی نژادپرستی اروپایی بودند از طرف دیگر همان افراد را از اروپا به منطقه آورده‌اند و نوعی نژادپرستی در برابر اقوام سرکوب شده اعمال می‌کنند و با استناد به مذهب خود می‌گویند مردم اسراییل برگزیده هستند.

در منطقه خاورمیانه به شدت به این موضوع می‌پردازند و می‌گویند بهشت از آن ماست. این بهترین بودن‌ها در تناقض با یکدیگر است و ضربات به ملت‌ها را تشدید می‌کند و خاورمیانه را که احساسات ضدیهود هم در آن وجود دارد به این سمت می‌برد.

 در صحنه سیاسی بعد از جنگ اوکراین آیا ممکن است اسراییل با فشار غرب روابط خود را با روسیه بطور کامل قطع کند و تضاد عمیقی میان این دو شکل بگیرد به نحوی که روسیه از این پس عامل تهدید کننده حیات اسراییل باشد؟

 

امکان ندارد. چون روس‌ها واقف هستند به قدرت هسته‌ای اسراییل، اسراییل نیز قدرت هسته‌ای روسیه را می‌بیند و نسبت به هم واقف هستند.

اگر کشورهای غربی با دوراندیشی نسبت به ثروت و صنعت و عوامل قدرت آفرین خودشان مایل به تخریب آن‌ها نیستند روس‌ها نشان داده‌اند در عرصه‌ی نظامی (مثل برخی‌ها در ایران که می‌گویند در سراشیبی با ترمز بریده برانیم) ترمز بریدن سیاست روسی است. در آن صورت دیگر اصلا غرب و روسیه و اسراییلی وجود نخواهد داشت که بخواهند برای یکدیگر ادعایی کنند. جنگ یعنی نابودی غرب و شرق و همراهان این‌ها و در این وسط دنیا یک ضربه بزرگ تاریخی خواهد دید. بار دیگر یک جنگ جمعیتی به بار خواهد نشست تا دو تمدن دیگر به وجود بیاید ولی چنین سناریویی امکان پذیر نیست. 

 آیا روسیه وارد یک روند فرسایشی در جنگ شده است؟ اگر آری، در این روند تا چه حد امکان دارد روابط خارجی روسیه دچار مشکل شود و ایران بتواند از این شکاف استفاده کند؟

هدف غرب فرسوده کردن روسیه در اوکراین است و همانطور که جنگ فرسایشی در افغانستان موجب فروپاشی شوروی شد. شاید تصور می‌کنند می‌توانند روسیه را به فروپاشی و جدا شدن بخش‌هایی از آن می‌رساند. اما روسیه گرچه در سرزمین‌های مشخص مثل چچن و داغستان ملت‌های متفاوتی را دارد و متمایل به جدایی هستند اما به هر حال کوچک هستند و سلطه روسیه بر آن‌ها طوری نیست که بخواهد برای آن‌ها ایجاد خطر کند.

شوروی چندین کشور مثل لیتوانی و استونی را بعد از جنگ جهانی اشغال کرده بود و سرزمین‌های اروپای شرقی مثل مستعمراتش بودند و اینطور بود که وقتی در یک جنگ فرسایشی باخت آن بخش‌ها را از دست داد.

 اتفاقا درگیر کردن روسیه در یک جنگ فرسایشی سیاستی است که غرب درباره ایران هم بکار می‌برد و با برانگیختن احساسات متعصبین ایرانی یا توسط عوامل دیگر سعی می‌کند آن‌ها را به جنگ‌های پرهزینه در سوریه و لبنان و یمن بکشاند تا اینقدر ایجاد فقر و تورم و مشکلات اقتصادی داخلی کند که ایران دچار مشکل شود.

اما روسیه، شوروی فروپاشیده نیست و ثروت و امکانات و خشونتی دارد که ما ایرانی‌ها بهتر از همه آن را می‌فهمیم و با این خشونت با تاکتیک مارشال ژوبوف شهرهای مورد نظر را آنقدر می‌کوبند که از بین برود.

در شرق اوکراین نیز این تکنیک را به کار می‌برند و نهایتا این خطر وجود دارد که برای حفظ موجودیت خودش به سلاح‌هایی متوسل شود که خطرناکتر از یک جنگ عادی باشد.

آلمان در این میان به عنوان قوی‌ترین کشور اروپایی در مورد اوکراین بسیار با احتیاط برخورد می‌کند. از آلمان گلایه می‌شود که چرا بصورت کامل امکانات لازم را در اختیار اوکراین قرار نمی‌دهد.

بنظر من غرب با کمک بیشتر به دولت اوکراین به جای آرام کردن آن، موجب می‌شود به به واقعیت‌هایی تن دهد که خودش در پدید آمدن آن نقش داشته است. یعنی نادیده گرفتن کریمه و اکثریت روس در اوکراین.

حالا اوکراین به جای کشتار بیشتر مردم، باید به جمع کردن خود و حفظ آنچه که در اختیار آن باقی می‌ماند بپردازد که بتواند در آن صورت با کمک اقتصادی غرب یک کشور توسعه یافته و پیشرفته برای خود ایجاد کند.

 در گذشته هم وقتی مشکلات بین چک و اسلواکی ایجاد شد با کمال خردمندی و متمدنانه اجازه دادند مردم با آرا خود کشور را تقسیم کنند و اکنون کشورهای چک و اسلواکی بیش از گذشته ارتباط و تجارت دارند.

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها