قتل پسر 21 ساله با ضربات چاقو/ ماجرا چه بود؟
اعضای بدن تعمیرکار خودرو که با اصابت ضربات چاقو به مرگ مغزی مبتلا شده بود به بیماران نیازمند اهدا شد.
اسفند ۱۴۰۰ بود و همه خانوادهها مشغول کارهای آخر سال بودند تا خودشان را برای گرفتن جشن نوروز آماده کنند، اما در آن هیاهو خانواده پسری جوان به نام علیرضا سخا ۲۱ساله بر اثر حادثهای تلخ، نوروزی غمانگیزی را شروع کردند.
علیرضا فرزند بزرگ خانواده در حال بازگشت از محل کار با حمله چاقو از سوی دو تبعه افغان دچار حادثه شد و چند کوچه بالاتر از محل زندگیشان، خونین نقش بر زمین شد.
پدر علیرضا در توضیح این حادثه گفت: «ساکن قم هستیم و علیرضا تعمیرات جلوبندی خودرو انجام میداد. مغازه او نزدیک خانه بود و ظهرها برای خوردن ناهار به خانه میآمد. روز ۲۰ اسفند بود که پسرم ظهر حدود ساعت ۱۲:۳۰ حین برگشت از محل کار، در پارکی نزدیک خانه دو مرد افغان به او حمله میکنند و خیلی غافلگیرانه دو ضربه چاقو به سینه او میزنند. به گفته شاهدان حمله آنها طوری بود که علیرضا فرصت دفاع از خودش را نداشت.»
مرد میانسال گفت: «حدود ۴۰ دقیقه پسرم خونین روی زمین افتاده بود، اما هیچکس با اورژانس تماس نگرفته بود تا اینکه یکی از رهگذران که علیرضا را میشناخت همسرم را از این اتفاق باخبر کرد. همان موقع همسرم با من تماس گرفت و بعد از انتقال علیرضا به بیمارستان به آنجا رفتیم. پزشک همراهش میگفت در آمبولانس دو بار علیرضا را با شوک برگرداندند و وقتی به بیمارستان رسیدند بلافاصله او را به اتاق عمل منتقل کرده و تحت عمل جراحی قراردادند، اما پزشک معالج او وقتی از اتاق عمل بیرون آمد گفت چاقو وارد قلب شدهاست. آنها قلب را جراحی کردند، اما علیرضا به خاطر نرسیدن خون به مغز دچار مرگ مغزی شده بود. پزشکان گفتند علیرضا دیگر به دنیا بر نمیگردد و پیشنهاد اهدای عضو دادند.»
آقای سخا بغضش را در گلویش فرو داد و گفت: «من مانده بودم بین دو جواب. یک جواب بخشش زندگی به دیگران و جواب دیگر به همسرم که پایان زندگی پسرم بود. ساعت سختی بود، اما از خدا کمک گرفتم و به طرف همسرم رفتم. ماجرا را به سختی برایش توضیح دادم. او که گریه امانش نمیداد گفت راضی نیست. میدانستم تصمیم سختی است. به او فرصت دادم تا خوب فکر کند. لحظاتی گذشت و همسرم نزدیک شد. او صورتش از گریه خیس بود که سرش را تکان داد و گفت «راضیم به رضای خدا».
این جواب یعنی پیشنهاد پزشکان را پذیرفته بود تا جان دوبارهای برای ادامه زندگی به بیماران باشد.»
پدر علیرضا ادامه داد: «نزد پزشک رفتم و رضایت خودم و همسرم را اعلام کردم و قرار شد علیرضا به بیمارستان امام خمینی تهران منتقل شود. من و همسرم میتوانستیم با علیرضا به تهران برویم، اما قبول نکردیم. نمیتوانستم آن ساعت و لحظهای که علیرضا را به اتاق عمل میبرند تا اعضایش را اهدا کنند ببینم. ترسیدم آن لحظه از تصمیمی که گرفته بودم منصرف شوم.»
او در آخر گفت: «یکی از ضاربان پسرم دستگیر شده است، اما دیگری متواری است. هنوز انگیزه آنها را نمیدانم، اما با حمله غافلگیرانهشان غم بزرگی را برای ما رقم زدند. تحمل غم از دست دادن پسرم با اهدای عضو او برایمان سبکتر است.»
به این ترتیب کبد و کلیههای علیرضا سخا به بیماران نیازمند جان دوباره بخشید.
ارسال نظر