حق خودکشی نداریم/کاش همۀ آدم ها این 10 نکته را دربارۀ خودکشی میدانستند
شاید دانستن حقایقی ساده دربارۀ خودکشی راهحلی مفید برای این مسئلۀ پیچیده باشد.
وقتی کسی به مرز خودکشی میرسد، احساس میکند به پایان خط رسیده، حس میکند هرچه بوده را امتحان کرده و اطمینان دارد که خودکشی تنها مسیرباقی مانده است. اما جنیفر مایکل هکت، در طی سالها مطالعه دربارۀ خودکشی، به این نتیجه رسیده که خودکشی بسیار تکانشیتر از آن چیزی است که تصور میکنیم. هکت مشخصاً از آمار و ارقام و حقایقی صحبت میکند که با یادگیری و تکرارشان میتوانیم ذهنمان را آموزش دهیم تا خودکشی را نه یک هیولای بیمهار که تکانهای قابلکنترل ببیند.
جنیفر مایکل هِکت، وکس— مانند اغلب سکولارها و بسیاری از مذهبیها، قسمت اعظم زندگیام اندیشۀ غالب فرهنگی دربارۀ خودکشی را درست میدانستم: اینکه خودکشی انتخاب شخصیِ هر فرد است؛ اینکه خودکشی بار اخلاقی ندارد؛ و اینکه باید این موضوع را به حال خود رها کنیم، چون حتی جرئت نداریم رنجی را که به چنین اقدامی منجر میشود تصور کنیم. اما دیگر فکر نمیکنم هیچیک از این اندیشهها درست باشد.
چه چیز نظرم را تغییر داد؟ دو دوست را در اثر خودکشی، و با فاصلۀ تقریباً یک سال و نیم از یکدیگر، از دست دادم. گاهی من هم نمیتوانستم به خودکشی فکر نکنم. من شاعر و تاریخدانم و دربارۀ تاریخ اندیشههای سکولار فراوان نوشتهام. بنابراین عمیقاً به آنچه از سر میگذراندم فکر کردم. متوجه شدم عجیب است که همۀ ما در رنجهایی که بهسمت خودکشی سوقمان میدهند خود را تنها تصور میکنیم، اما وقتی یکی از آشنایانمان بر اثر خودکشی میمیرد عمیقاً با او احساس نزدیکی میکنیم. شروع کردم به فکرکردن دربارۀ وجه مثبت چیزی که آن رنج به ما میگوید. ما آنقدرها که فکر میکنیم تنها نیستیم و میتوانیم صرفاً با زندهماندن نقش کلانی در جامعه ایفا کنیم. مکرر خوانده بودم خودکشیِ یک تن به خودکشیهای بیشتر میانجامد. این بدین معناست که حتی اگر یقین دارید هماکنون باری جدی بر دوش دیگران هستید، خودکشیتان بار بسیار سنگینتری خواهد بود.
زمانی به این نتایج رسیدم که ابتدا یک شعر و سپس یک پست وبلاگی دربارۀ خودکشی نوشتم. واکنشها تأثربرانگیز بود و احساس کردم باید بیشتر یاد بگیرم و بیشتر بنویسم. و اینگونه بود که دورهای از پژوهشهای عمیق دربارۀ خودکشی در طول تاریخ و عصر حاضر آغاز شد.
دریافتم که بسیاری از جوامع، در قیاس با جامعۀ ما، پیامهای قویتری در نفی خودکشی داشتهاند. این جوامع خودکشی را جایز نمیدانند و دلیلش معنایی است که برای یکدیگر داریم و نیز دِینی که به خودِ آیندهمان داریم. سقراط را غالباً با خودکشیاش به یاد میآورند. اما سقراط در سلول زندان، آنجا که جام شوکران را به دست گرفت، به شاگردان و دوستانش گفت نباید خودشان را بکشند مگر آنکه آنها نیز در دادگاه به خودکشی محکوم شوند. ارسطو نیز خودکشی را خطا میداند، چراکه «عملِ عادلانه و ناعادلانه همیشه بیش از یک نفر را تحت تأثیر قرار میدهد». ما انسانهای مدرن، به دلیل منازعۀ مذهب و سکولاریسم، ارتباط خود را با این اندیشه و دیگر اندیشههای حیاتی از دست دادهایم. زمان آن فرا رسیده بود که، با تکیه بر اصول خودِ دنیای سکولار، در رویکرد سکولار به خودکشی تجدید نظر کنیم. حاصل این پژوهشها کتابم شد با عنوان زنده بمان: تاریخ خودکشی و استدلالهای علیه آن۱.
بگذارید روشن کنم که دربارۀ مراقبتهای پایان عمر صحبت نمیکنم. معتقدم این مراقبتها باید برای حقِ مردن نیز جایی در نظر بگیرند، بهویژه وقتیکه فرد تنها به کمک اقدامات پزشکی است که سالهاست زنده مانده است. گاهی میگویم موضوعِ محل توجه من «خودکشی از روی ناامیدی» است. بهصورت کلی، دربارۀ کسی صحبت میکنم که عزیزان یا مراقبان پزشکیاش فکر میکنند باید به زندگی ادامه دهد.
پس از سالها تفکر و نوشتن، به ده اندیشه رسیدهام که نشان میدهد چگونه میتوان از منظری دیگر به خودکشی نگاه کرد.
۱. حق خودکشی نداریم
خودکشی بهشدت به دیگران آسیب میزند. این آسیب برای برخی کشنده است: در طول تاریخ شاهد آن بودهایم که، در همۀ گروهها، خودکشیِ یک تن میتواند به خودکشیهای بیشتر بینجامد. پس از انتشار رنجهای وِرتر جوان۲ از گوته، چندین جوان در سراسر اروپا دست به خودکشی زدند، درحالیکه مانند ورتر لباس پوشیده بودند یا کتاب در دست داشتند،. شواهد فراوان نشان میداد در کشورهایی که مردم به کتاب دسترسی داشتند آمار خودکشی افزایش یافته بود.
امروزه، مطالعات آماریِ جدید بارها وجود خوشۀ خودکشی۴ را نشان دادهاند. هر یک از این مطالعات از افزایش واقعی آمار خودکشی در یک دبیرستان، دانشکده، شهر، حکومت، گروه سنی و شغل خاص حکایت میکنند. احتمالاً عناوین اخبار را در طی چند دهۀ گذشته به یاد دارید که به خودکشی در میان کشاورزان، افسران پلیس، نوجوانانِ دهۀ هشتاد و نیز خودکشی در برخی دانشکدهها یا در خوابگاهِ برخی دانشکدهها اشاره میکرد. بهتازگی، عناوین اصلی خبرها از افزایش تکاندهندۀ میزان خودکشی در میان کارکنان ارتش، بومیان آمریکا (بهویژه جوانان) و افرادی حکایت دارد که پس از جنگ جهانی دوم در دورۀ ازدیاد زادوولد به دنیا آمدند.
شواهد گوناگون از اهمیتِ اثرگذاری حکایت میکنند. در دهۀ هفتاد میلادی، پژوهشگری به نام دیوید فیلیپس، که هماکنون استاد جامعهشناسی دانشگاه کالیفرنیا در سندیگو است، به بررسی افزایش آمار خودکشیها پس از مرگ مریلین مونرو و دیگر سلبریتیها پرداخت و آن را اثر وِرتر نامید. بیشترین آمار خودکشی به افرادی تعلق داشت که با سلبریتی همسن و همجنسیت بودند. غیر از سلبریتیها، پژوهشها نشان میدهند که بین گزارش رسانهها دربارۀ خودکشی و افزایش خودکشی در مناطقی که این اخبار را میشنوند ارتباط زیادی وجود دارد، بهویژه باز هم در میان افراد همسن و همجنسیت. به نظر میرسد تأثیر رسانه بر خودکشی، بهویژه در میان نوجوانان و جوانان، بسیار قدرتمند است. واکنش افراد حتی با میزانی که در معرض این اخبار قرار میگیرند تناسب دارد؛ افراد هرچه بیشتر در معرض چنین اخباری قرار بگیرند، رفتارهای مربوط به خودکشی را بیشتر بروز میدهند.
ویکتور هوگو خودکشی را مردود میدانست، چون «خودکشی، بهمحض آنکه همسایگان را متأثر کند، قتل محسوب میشود». شخصیت خردمندِ یکی از آثار ژان ژاک روسو۵ به دوست جوانش که به خودکشی تمایل دارد میگوید خودکشی را باید به دلایل فراوان مردود دانست، ازجمله آنکه این کار ممکن است به خودکشیهای بیشتر دامن بزند. خودکشی زیانبارتر از آن است که بخواهد حق کسی تلقی شود.
۲. زندهماندنْ نقشی اجتماعی در حفظ زندگی است
خودکشی تأثیر قدرتمندی دارد، به همیندلیل زندهماندن در اوج رنجها دیگران را نیز زنده نگه میدارد. پژوهشگران در پژوهشِ بسیار دقیق و گستردهای که در سال ۲۰۱۰ از سوی دانشگاه جان هاپکینز انجام شد دریافتند خودکشیِ والد کودک زیر ۱۸ سال میزان خودکشی در فرزندان را سه برابر افزایش میدهد. خودکشی در این فرزندان، با توجه به سن آنها در زمان خودکشی والد، با الگوهای متفاوتی از بستریشدن و مرگ رخ میدهد. مطالعۀ سال ۲۰۱۴ نشان میدهد اقدام به خودکشیِ والدْ احتمالِ تلاش کودک برای خودکشی را پنج برابر افزایش میدهد، «حتی پس از آنکه عامل وراثت خانوادگیِ اختلال خلقی را لحاظ میکنیم»،
این بدین معناست که اگر خودتان را نکشید، احتمال اینکه دخترتان خودش را بکشد کمتر خواهد شد و اگر دوام بیاورید، احتمالاً او نیز دوام خواهد آورد. یکی از تکاوران سابق ارتش، با نقل این اندیشه از کتاب زنده بمان، در جستاری برآمده از تجربۀ شخصی که دربارۀ خودکشی برای دیلی بیست نوشته است، میگوید «اگر میخواهید دوست تکاورتان زنده بماند، باید کمک را بپذیرید و در میدان مبارزۀ خودتان جانانه بجنگید». نمیدانم چرا همیشه نمیتوانیم قدر خودمان را بدانیم، اما وقتیکه میفهمیم کمکگرفتن و زندهماندنْ دیگران را نیز زنده نگه میدارد، هنگام قدمبرداشتن در مسیر عبور از بحران کمتر خودخواهیمان را دخیل خواهیم کرد. وقتی از خودمان مراقبت میکنیم، درواقع زندگی دیگران را نیز نجات میدهیم. جامعه باید قدردان افرادی باشد که بهخاطر دیگران زنده میمانند. من هم خوشحالم که پیشقدم شوم و بگویم سپاسگزارم. غالباً به افراد میگوییم کمک بگیرند، اما نمیگوییم چرا.
۳. باید حقوق خود آیندهمان را در نظر بگیریم
مشهور است که آلبر کامو میگوید همۀ ما باید با مسئلۀ خودکشی مواجه شویم. اما نتیجهگیریِ تأثیرگذار او که میگوید باید خودکشی را مردود دانست شهرت چندانی ندارد. او معتقد است بیشترْ عمرکردن همیشه بهتر است، حتی اگر با شادی همراه نباشد. کامو میگوید آنچه از رهگذر تجربه خواهید آموخت تا وقتی به آن نرسید، برایتان قابل درک نیست و بسیار ارزش دارد که [برای رسیدن به آن] صبر و تقلا کنید.
فرهنگ ما همچنانکه درهمتنیدگی ذاتی «خود» درونی ما را به حداقل میرساند، «خود» را نیز عاملی تغییرناپذیر میپندارد. ما فراموش میکنیم که در آینده از جهاتی که اکنون تصورش را هم نمیکنیم تغییر و رشد خواهیم کرد. قرار است چه کسی شویم؟ باید تلاش کنیم برای آن فرد احترام قائل شویم.
چهرههای بسیاری در طول تاریخ به یادمان آوردهاند که حتی وقتی همهچیز ازدسترفته به نظر میرسد، گاهی شرایط ناگهان تغییر میکند. فیلسوف عصر رنسانس، میشل دومونتنی، داستانهای فراوانی از خودکشیهایی میگوید که دقیقاً زمانی اتفاق افتاده که اوضاع تازه میخواسته بهتر بشود، و نیز داستانهایی که با امتناع از خودکشی به زندگیهای شگفتانگیز و افسانهای ختم شدهاند. برای ما امروزیها نیز اگر بتوانیم طاقت بیاوریم، شاید، بهجای قصه و حکایت، داروی جدید یا مداخلۀ دیگری برای جلوگیری از خودکشی فراهم شود.
برخی افراد باید فکرکردن به «خودِ آینده» را جدی بگیرند. رشد قشر پیشپیشانی مغز تا ۲۵سالگی به اتمام نمیرسد. تا آن زمان نمیدانید ظرف چند سال آینده جهان را چگونه تجربه خواهید کرد. قشر پیشپیشانی محل کارکردهای اجرایی است: برنامهریزی رفتار پیچیدۀ شناختی، ابراز شخصیت، تصمیمگیری و تعدیل رفتار اجتماعی. بهزودی در دستیافتن به آنچه میخواهید بسیار ماهرتر میشوید. فعلاً راهی بیابید و صبر کنید. شمایی هم که سنتان بیشتر از ۲۵ سال است، اگر دارید دورهای از زندگی را پشت سر میگذارید که بهطرز ننگینی طاقتفرساست، به خاطر داشته باشید اگر بتوانید به این «خودِ» آینده در علم به چیزهایی که هنوز نمیدانید اعتماد کنید، اوضاع برای شما هم بهتر میشود.
۴. خودکشی در میان ده عامل نخست مرگومیر آمریکاییها قرار دارد
در سال ۲۰۰۰، تعداد آمریکاییهایی که خودکشی کردند سی هزار نفر بود. از آن سال، این رقم افزایش یافت. آخرین شمارشِ کاملِ تعداد خودکشیها به سال ۲۰۱۲ برمیگردد که بالغ بر چهل هزار و ششصد نفر بود. خودکشی دومین دلیل مهم مرگِ افراد ۱۵ تا ۲۴ سال است. در پژوهشی دانشجویی که بهتازگی انجام شد، خودکشی در میان عواملی که منجر به مرگ میشوند از الکل پیشی میگیرد.
در این میان، بیشترین خودکشیها به مردان سفیدپوستی تعلق دارد که سن بالاتری دارند. زنانْ بیشتر دست به خودکشی میزنند، اما مردانْ بیشتر در اثر خودکشی میمیرند. این اتفاق محتملتر است، چون مردان بیشتر به اسلحه دسترسی دارند. در سال ۲۰۱۰، خودکشی دلیل ۶۱ درصد از مرگهایی بود که با اسلحه در ایالاتمتحده رخ دادند. خودکشی بیشتر از قتل میکشد.
و اما جنگ؛ پژوهشی به سال ۲۰۱۲ نشان داد کارکنان ارتش ایالتمتحده در آن سال، بیشتر، بر اثر خودکشی فوت کردهاند تا بر اثر جنگ یا تصادفات وسایل نقلیه.(میزان خودکشیهای سال ۲۰۱۳ از این قرار است: خودکشی فعال۶ در میان نظامیان پایین است، اما خودکشی در میان سربازان ذخیره افزایش یافته است). در میان عموم مردم، خودکشی اخیراً بیش از حوادث جادهای جان افراد را گرفته است.
سازمان جهانی بهداشت برآورد کرده است که میزان جهانی خودکشی از سال ۱۹۴۵ تاکنون بالغ بر ۶۰ درصد افزایش یافته است. در سال ۲۰۱۰، ، خودکشی قاتل شمارۀ یک افراد ۱۵ تا ۴۹ سال در کشورهای توسعهیافته شد. بهجز آن سه سالی که آمار فوت مبتلایان به ایدز در بالاترین حد خود بود، خودکشی در مقایسه با ایدز سالانه مردم بیشتری را به کشتن داده است. در سطح جهانی، هرساله یک میلیون نفر دست به خودکشی میزنند.
۵. خودکشی غالباً تکانشی است، بهگونهای که اگر از بروز تکانه جلوگیری شود، فرد زنده میماند
پژوهشها و مشاهدات خودکشیشناسان میگوید افرادی که خود را میکُشند و زنده میمانند، بهطرز شگفتآوری، از زندهماندن اظهار خوشحالی میکنند. بر روی افرادی که تلاش کرده بودند از پل گلدن گیت بپرند، پس از ۲۵ سال، مطالعهای تکمیلی انجام شد که نشان داد ۹۶ درصد این افراد یا زندهاند یا به دلایل دیگری از دنیا رفتهاند. غالباً فکر میکنیم که خودکشی آخرین نقطۀ گریزناپذیرِ نبردی طولانی با افسردگی محنتبار است. اما اغلب اینگونه نیست، یا فقط این نیست. تجربۀ تحقیر یا فقدانی که بهتازگی رخ داده باشد نیز غالباً عامل تعیینکنندهای است.
اکثر اوقات تصور میکنیم خودکشیِ نظامیان نتیجۀ اختلالِ اضطرابِ پس از سانحه و دیگر نتایج مستقیم جنگهاست. اما توجه کنید که بررسی خودکشیهای نظامیِ سال ۲۰۱۲ نشان داد یکسوم درگذشتگان هرگز به میدان نبرد اعزام نشده بودند. این در حالی بود که بیش از نیمی از آنها بهتازگی از فقدان یک رابطۀ مهم یا تحقیرشدن در محل کار رنج برده بودند. پژوهشی که بهتازگی خودکشی افسران پلیس را مطالعه کرد، نشان داد خودکشیِ ۶۴ درصد این افراد «مایۀ شگفتی» دیگران شده است.
در اخبار میشنویم که دانشجویان محبوب و موفق، بدون آنکه علامتی از افسردگی داشته باشند، ناگهان به زندگیشان خاتمه دادهاند. اگر بخشی از مسئله این است که در برخی گروههای خاص، در برخی مواقع خاص، خودکشی گزینهای مقبول به نظر میرسد، بهتر است آن را به رسمیت بشناسیم و برای مقاومت در برابرش آماده شویم. اگر نمیخواهید روزی از خودکشی بمیرید، هماکنون به خودتان بگویید که مراقب چنین تمایلاتی هستید و برای امتناع از آنها آمادهاید.
۶. موانع فیزیکی در پیشگیری از خودکشی موفق عمل کردهاند، همینطور موانع مفهومی
مطالعات نشان میدهند وقتی بر روی پلی که به خودکشی معروف است حفاظ توری قرار میدهیم، افرادی که به آنجا میروند تا بپرند به پل دیگری نمیروند. حفاظ توریِ پلها میزان کلی و واقعی خودکشی را کاهش میدهد. به همین دلیل است که سرانجام دارند برای پل گلدن گیت هم حفاظ توری میگذارند. همانطور که کارشناسانِ حوزههای مختلف متفقالقول توضیح میدهند، حفاظهای توریِ پیشگیری از خودکشیْ جان افراد را نجات میدهد. خودکشی آنقدر تکانشی است که اکثر اوقات به نظر نمیرسد افراد از پیش پلی جایگزین را در نظر گرفته باشند که برای این کار به اندازۀ کافی مرتفع باشد و بشود از آن بالا رفت.
در دهۀ ۱۹۹۰، بریتانیا شاهد موارد فراوانی از خودکشی با مصرف بیش از حد استامینوفن بود، آنقدر که قانونی تصویب کردند که بهموجب آن این دارو را باید در مقادیر کمتر میفروختند. مرگ در اثر بیشمصرفی استامینوفن بهشکل قابلملاحظهای کاهش یافت. تعداد بیشمصرفیها همچنان ثابت ماند، اما تعداد انگشتشماری از این بیشمصرفیها به مرگ ختم میشد. افراد زنده میمانند، چون خودکشی آنقدر تکانشی است که فقط آن مقدار قرصی را که در منزل هست میبلعند. بنابراین قوطیهای کوچکتر زندگیها را نجات میدهد.
در آمریکا، بیش از نیمی از مرگهایی که با اسلحه اتفاق میافتد خودکشی است، و بیش از نیمی از خودکشیها با اسلحه انجام میشود. دسترسی سریع به ابزارهای خودکشی بد است. اگر دارید از خودتان مراقبت میکنید، کاری کنید که برای دسترسی به این ابزارها مجبور به صرف زمان و زحمت زیاد و تعامل با آدمها شوید. از زنان و مردان زیادی شنیدهام که به همین دلیل اسلحهشان را در خانۀ فرد دیگری نگه میدارند.
فیلسوف اتریشی، لودویگ ویتگنشتاین، میگوید خودکشی همواره هجوم واکنشهای دفاعی فرد است، و اضافه میکند که هیچچیز بدتر از آن نیست که در دفاعکردن تعجیل کنید. ویتگنشتاین در طول زندگیاش گاهوبیگاه به خودکشی تمایل پیدا میکرد. سه تن از چهار برادر او دست به خودکشی زدند، اما وی موفق شد دلایلی برای خطابودن خودکشی بیابد و مرتکب این کار نشد. قاعدتاً نمیتوانیم به خودمان بگوییم افسرده نباش، چون کارگر نمیافتد. اما به نظر میرسد اگر به خودمان بگوییم خودکشی نکن، مؤثرتر خواهد بود.
۷. همیشه نمیتوانیم به احوالاتمان اعتماد کنیم. بنابراین، باید خودمان را تربیت کنیم تا بر تکانههای میل به خودکشی مسلط شویم
رالف والدو امرسون میگوید «احوالات ما یکدیگر را باور ندارند». از تقریباً چهل هزار نفری که سالانه در ایالاتمتحده دست به خودکشی میزنند، مطمئناً برخی از آنها چنین مرگی را برای خودشان پیشبینی نکردهاند. برخی از آنها صرفاً در لحظهای نامناسب گرفتار میشوند، با وسیلهای مرگبار، و بدون برخورداری از اندیشهای قدرتمند که مانع انجام این کار شود. درون بسیاری از افرادی که به خودکشی تمایل دارند جایی هست که با سرسختی تمام نمیخواهد بمیرد، برای مثال همان بخش از ما که به تلفنهای مشاورۀ اضطراری زنگ میزند. آن بخش از ما به دلگرمی نیاز دارد.
هستند افرادی که این سطور را میخوانند و خود را در معرض خطر خودکشی نمیبینند. اما به همین شیوه خواهند مرد، مگر آنکه هماکنون اقدامی ذهنی انجام دهند. تا میتوانید به این موضوع در این بستر جدید فکر کنید و اینگونه خودتان را در برابرش مصون کنید. اجازه ندهید فراموشی معمولِ ناشی از اندوه، ناغافل، شما را بکُشد. با تمرین، به خاطر بسپارید که افسردگی هر زمان که از راه میرسد خیال کاذب پابرجاماندنش را نیز همراه خود میآورد.
از مردی که وکیل بود نامهای دریافت کردم که نوشته بود اعدادی که دربارۀ خودکشیِ والدین کودکان کمتر از ۱۸ سال ارائه کرده بودم، پس از دهها سال، به تردید رنجآور او دربارۀ خودکشی فیصله داده است. از گفتهاش بسیار خشنود شدم. او بینش بسیار خوبی هم به من داد: وقتی شاد است، یادداشتی برای خودش مینویسد. چون وقتی احساس بدی دارد، فقط دستخط خودش میتواند نشانش دهد که زمانی شادمانی را احساس کرده یا دوباره احساس خواهد کرد. همین حالا تصمیم بگیرید که اجازه ندهید بدترین احوالاتتانْ همۀ احوالات دیگرتان را خراب کند.
۸. اگر افراد میدانستند فکرکردن به خودکشی تا چه حد متداول است، از افکار خودشان دربارۀ خودکشی کمتر وحشت میکردند
افراد بسیاری به خودکشی فکر میکنند، حدس آکادمیک من میگوید بیش از نیمی از جمعیت. مطالعهای که در سال ۲۰۰۶ روی ۲۶ هزار دانشجو (دانشجویان دورۀ کارشناسی و کارشناسی ارشد) انجام شد نشان داد که بیش از نیمی از آنها در برههای به خودکشی فکر کردهاند. ۱۸ درصد دانشجویان دورۀ کارشناسی کاملاً جدی به این موضوع فکر کرده بودند. تجربۀ شخصیام میگوید وقتی با بزرگسالان صحبت میکنم، بیشتر آنها اعتراف میکنند گاهی اوقات تمایل دارند بمیرند. فکرکردن به خودکشی نشانۀ آن نیست که باید انجامش دهید یا انجامش خواهید داد. این افکار را جدی بگیرید و آنها را نشانهای بدانید برای اینکه اوضاع خوب نیست و کسی را پیدا کنید که با او حرف بزنید. اما این افکار آنقدر رایجاند که لازم نیست از آنها بترسید. اگر همگی میدانستیم چندین نفر از ما گاهی به خودکشی فکر میکنیم، کمتر خودمان را تحت سلطۀ چنین اندیشهای قرار میدادیم.
۹. آمار روبهافزایش خودکشی یک گرایش است، و گرایشها را میتوان آهسته کرد یا تغییر داد
میزان خودکشی بالا و پایین میرود. مکانیسمی که به نظرم منطقی میآید آن است که مردم بیش از گذشته از رفتار یکدیگر تقلید میکنند تا وقتی که به نقطۀ اشباع میرسند و آن رفتار را کهنه و قدیمی تلقی میکنند. وقتی این احساس به دست فراموشی سپرده میشود، چرخه از نو شروع میشود.
جوامع انسانی در گذشته برخی گرایشها را متوقف کردهاند، حتی گرایش به اعتیادآورترین موادها را. گرایشهای اجتماعی متعددی بودهاند که قرنها رواج داشتهاند، برای مثال بستن پا۷، دوئلکردن و تجارت برده که با بازنگری جوامع در مفهوم خوبی، و مردودشمردن آنچه سبب رنج و زیان است، متوقف شدند. شاید ما نیز بتوانیم این گرایش را تغییر دهیم.
مطمئنم شرایط زندگی افراد در احوالات آنها تأثیر بسزایی دارد، اما اینکه خودکشی، بهعنوان واکنشی به آن رنج، گزینۀ روی میز باشد یا نه غالباً به اموری بستگی دارد که دور و برتان میگذرد، مانند اینکه خبر خودکشی چند نفر را بشنوید که شبیه خودتان بودهاند. میتوانید مراقب باشید این گرایش شما را به کشتن ندهد. البته آن بخشی از افکار خودکشی که محصول تروما، کمبود توجه و بیتعادلی شیمیایی مغز است احتیاج به رسیدگی دارد و بخشی از اندیشۀ خودکشی که از اوضاع اقتصادی و سیاسی، جنگ و نابودی طبیعت میآید باید محرکی شود تا اقدامی انجام دهیم. اما گاهی آنچه شرایط را تغییر میدهد آن است که آیا خودکشی واکنش همیشگی شما در برابر رنج است یا خیر، و آیا میتوانیم در مقابل آن هشیار و آمادۀ دفاع باشیم یا خیر.
۱۰. اگر [نتوانیم] میزان خودکشی را کاهش دهیم و پایین نگاه داریم، آیندگان با نگاه به عصر ما شاهد کشتاری دستهجمعی خواهند بود
اگر از تمدنی به شما میگفتم که هر سال چهل هزار مرد، زن و کودک در آن جان خود را میگرفتند، چه فکر میکردید؟ این اقدام اگر نوعی ذبحکردن نیست پس چیست؟ یادداشتهای خودکشی پر از نوشتههای افرادی است که توضیح میدهند باری بر دوش دیگراناند. چطور چنین چیزی به ذهنشان خطور میکند؟ فرهنگ ما به آنها میگوید خودشان باید تصمیم بگیرند آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا خیر. به آنها میگوییم خودشان باید نقشها و نقصهایشان، لذتها و رنجهایشان را ارزیابی کنند. چقدر گفتن اینها به آدمها بیرحمانه و بیمنطق است.
معتقدم جامعه و فرهنگْ معنا میسازند، اما هیچیک از ما وظیفه نداریم همیشه بر این معنا صحّه بگذاریم. تصور کنید صبح فردا از خواب برمیخیزید و روی این سیاره تنهایید. آیا کاری هست که مثل قبل انجام دهید؟ ما زندگی و معنا را در کنار یکدیگر، در بستر روابط با دیگران خلق میکنیم. آیا میتوانید تصور کنید، در تلاش برای شناخت میرکتها۸، یکی از آنها را بگیرید و در آزمایشگاه بررسی کنید؟ ما همانیم که در کنار یکدیگریم و باید همین را بگوییم. یا هیچچیز نگویید یا دیگر نگویید که کشتنِ خودتان بار اخلاقی ندارد و دیگر نگویید خودکشی یک انتخاب شخصی است. شاید این جامعه به هر شکل ممکنی در متنفرکردن ما از خودمان شریک جرم باشد، اما تصور نمیکنم وقتی جامعه بیچارگان را به مردن دعوت میکند تا از سر راه کنار بروند، باید به دعوتش گوش دهیم. برای بسیاری از ما که به خودکشی فکر میکنیم، بخشی از جاذبۀ خودکشی آن است که، با طغیان علیه زندگی، زندگی را بهسمت خودِ زندگی پسبرانیم. فکر میکنم زندهماندن طغیانِ قدرتمندتری باشد.