جوان متاهل اسیر عشق قدیمی اش بود / میترا دست بردار نبود !
من کسی هستم که عشق جوانی ام را در میان رابطه ای کثیف و خیانت بار می جویم و اکنون......
اکنون که با دختری زیبا و مهربان ازدواج کرده ام، درگیر ماجرای عشقی هوس آلود شده ام که ۱۳ سال قبل رقم خورد و....
به گزارش رکنا، پسر جوان ۳۲ ساله در شرح ماجرای تاسف برانگیز زندگی اش به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت: ۱۹ سال داشتم که عاشق میترا شدم. او یکی از همکلاسی هایم بود و در سال اول رشته مهندسی برق در یکی از دانشکده های مشهد تحصیل می کرد.
مرداب هوس آلود جوانی در مشهد
من و میترا عاشق یکدیگر بودیم و دوست داشتیم با هم ازدواج کنیم اما من شرایط ازدواج را نداشتم و باید سه سال صبر می کردم تا درسم تمام شود، به سربازی می رفتم سپس کار پیدا می کردم و با پس انداز کردن پول هایم شرایط یک زندگی مشترک را فراهم می کردم چون خانواده ام وضعیت مالی خوبی نداشتند و نمی توانستند هیچ گونه کمکی به ما بکنند بنابراین با خود اندیشیدم که به رغم علاقه ای که به میترا دارم، باید از این عشق بگذرم و او را به دست فراموشی بسپارم. بنابراین این مسئله را با میترا در میان گذاشتم و از او برای همیشه خداحافظی کردم.
میترا در حالی که اشک می ریخت به من التماس می کرد که فرصت دیگری به هر دو نفرمان بدهم اما من به او گفتم که عاقلانه ترین تصمیم را گرفته ام و این به صلاح هر دو نفرمان است.
خلاصه پس از گذشت یک سال از آشنایی مان، من و میترا از یکدیگر جدا شدیم تا هر کدام به سوی سرنوشت خودمان برویم. من بعد از گرفتن مدرک کارشناسی به سربازی رفتم و پس از آن در یک شرکت مشغول کار شدم و پس از گذشت چند سال سرو سامانی به اوضاع اقتصادی زندگی ام دادم و تصمیم گرفتم که ازدواج کنم اما هر جا به خواستگاری می رفتم، نمی توانستم کسی را به عنوان همسر آینده ام انتخاب کنم و احساس می کردم عشق به میترا همچنان در دل من زنده است.
تصمیم گرفتم دنبال او بروم و پیدایش کنم به این امید که بتوانم با عشق اولم ازدواج کنم. خلاصه از طریق همکلاسی های قدیمی ام شماره میترا را پیدا کردم و با او تماس گرفتم اما وقتی عشقم را فریاد زدم او گفت چندین سال است که ازدواج کرده است و دو فرزند دارد.
خیلی ناراحت شدم و من هم تصمیم گرفتم با فرد دیگری ازدواج کنم. با خود می گفتم اگر کسی وارد زندگی ام شود، راحت تر می توانم میترا را فراموش کنم بنابراین به خواستگاری دختری که مادرم در نظر گرفته بود رفتم و پس از مدت کوتاهی من و فریبا نامزد کردیم.
مدتی بعد در روز تولدم میترا به من پیام داد و تولدم را تبریک گفت. وقتی احوالش را پرسیدم گفت که حال خوبی ندارد و از زندگی مشترکش ناراضی است. او گفت برای این که من را فراموش کند با همسرش ازدواج کرده است.
ارتباطات تلفنی ما در حالی ادامه یافت که میترا گفت اگر من موافق باشم از شوهرش طلاق می گیرد و از من خواست به گونه ای نامزدی ام را به هم بزنم تا بعد از گذشت ۱۳ سال به وصال یکدیگر برسیم!! اما از سوی دیگر همسر میترا حاضر نیست او را طلاق بدهد و نامزد من نیز راضی به جدایی نیست و ...
این جوان 32 ساله پس از آن که با دستور سرگرد علی امارلو (رئیس کلانتری شفا) مورد مشاوره های روان شناختی قرار گرفت، تازه فهمید که همه تصمیماتش نه براساس عقل بلکه بر پایه هیجانات و احساسات بوده است. او که دریافته بود «میترا» به خاطر رضایت نداشتن از زندگی و نرسیدن به آمال و آرزوهای خیالی دوران جوانی قصد انتقام گیری از همسرش را دارد و خود نیز قصه هوس آلود گذشته را بهانه ای برای رسیدن به هوا و هوس های نفسانی قرار داده است، تصمیم گرفت به این رابطه پوچ که فرجامی جز تباهی ندارد، پایان دهد و زندگی دختر بی گناهی را آلوده هوسرانی های خود نکند و از سوی دیگر نیز برای معالجه بیماری های روحی وروانی خود به مراکز روان پزشکی مراجعه کند چرا که ...
ارسال نظر