دکتر موذنزاده جراح در گفتگو با مستقل آنلاین:
آموزش کلید حل بحران کروناست
دکتر موذنزاده میگوید: آموزش کلید حل بحران کروناست، آموزش درست و دقیق و جامع تنها شرط موفقیت کامل و یا نزدیک به کامل است که از طریق تغییر رفتار شهروندان میتواند سبب دستیابی به هدف اولیه "کاهش ابتلا" شود. متاسفانه برداشت از آموزش ممکن است به جزوهها، فیلمها، صداها و یا مواد دیگرِ توضیح دهنده محدود شود در حالی که در اپیدمی و پاندمی هر حرکتی تاثیر آموزشی دارد.
"دکتر هاشم موذنزاده" در حال حاضر جراح عمومی و جراح چاقی است. او عضو بازنشسته ارتش جمهوری اسلامی ایران و مدیر سابق گروه جراحی نیروی زمینی ارتش میباشد. همچنین وی هماهنگ کننده گروه پزشکان و مدیر مسئول پایگاه خبری رسمی آن (پالنا)، عضو هیئت مدیره و مسئول کمیته تعرفه انجمن جراحان عمومی ایران است. با ایشان درباره اپیدمی، عملکرد ایران، و پساکرونا گفتگو کردیم:
اصلیترین وظیفه حکومتها در شرایط پاندمی چیست؟
مهمترین وظیفه حکومتها در یک اندمی، اپیدمی و سپس پاندمی به شکلی مشترک موضوع بسیار حیاتی "کاهش ابتلا "در قالب دستهبندی چهارگانه پیشگیری است.
سطح اول: اینکه فردی بیمار نشود.
سطح دوم: اینکه فرد بیمار سریعا و با معیارهای ملموس شناخته و کنترل شود و درمان او تا حد ممکن خارج از مراکز درمانی و جمعیتی انجام شود.
سوم: بیماری که احتیاج به بستری پیدا نموده کمترین عارضه و بدحالی را پیدا کند و در موعد مناسب بیمارستان را با حداکثر توانایی ممکن ترک کند.
چهارم: اینکه پس از ترخیص کنترل و بازتوانی شود. این سطوح البته کاملا مجزا نیستند اما به جز سطح سوم که عملیات مداخلهای درمانی توسط درمانگران حرفهای نقش غالب را دارد، در بقیه موارد آموزش است که نقش اساسی را بازی میکند. آموزش درست و دقیق و جامع تنها شرط موفقیت کامل و یا نزدیک به کامل است که از طریق تغییر رفتار شهروندان میتواند سبب دستیابی به هدف اولیه "کاهش ابتلا" شود. متاسفانه برداشت از آموزش ممکن است به جزوهها، فیلمها، صداها و یا مواد دیگرِ توضیح دهنده محدود شود در حالی که در اپیدمی و پاندمی هر حرکت، فعل و یا ترک فعل و مهمتر از همه شیوه اطلاعرسانی در مورد بیمار اثر آموزش دهنده دارد و متاسفانه باید گفت که به علت اینکه همیشه اموزش غیرمستقیم اثرگذاری پایدارتر و عمیقتری دارد این بخش بزرگ و حیاتی در پیشگیری و کاهش ابتلا اساسا نه فقط کمکی نداشت بلکه بدآموزیهای بسیاری را به همراه داشت. دوصد گفته چون نیم کردار نیست آموزش غیرمستقیم خطاکارانه به مردم چه به شکل سهوی و چه عمدی و به سبب ملاحظات خاص باعث شد بخش بزرگی از جامعه مدنی مجبور شود به جای حاکمیت نقش آموزشدهنده را به عهده بگیرد و به جای تمرکز بر احوال قربانیان نقش هدایتگری را ایفا کند. تنها تفاوت بین پاندمی(جهانگیری) و اپیدمی (همه گیری) و اندمی در میزان گستردگی عملیاتی و سطح مسئولیتی است که به عهده هر حکومتی خواهد افتاد به این معنا که حاکمان دیگر فقط در مقابل شهروندان خود مسئول نیستند و این اساس حملهای است که به کشور چین میشود که وظایف خود را در مورد کاهش ابتلا در هر چهار سطح و نیز آموزش دقیق جهان را انجام نداده است که البته ادعایی سنگین و تا حدود زیادی درست است. رفتار مسئولانه در کشورهای مختلف بنا به سطح روابط سیاسی و اجتماعی و توسعه یافتگی آنها و درایت رهبران و قدرت جوامع مدنی آنان کاملا متفاوت بود و تحلیلهای مختلفی را خلق کرد. اما یک نقطه مشترک بین همه این مطالب وجود داشت که ایمنی جمعی حتی اگر یک راه حل باشد جزء وظایف و حوزه مسئولیت حاکمان نیست و کسی حق ندارد حقی که پروردگار در جوهر طبیعت به امانت گذاشته است به سرقت برده و در جای طبیعت نشسته و امر صادر کند. حتی کشورهایی بسیار بسته مانند ترکمنستان نیز جرات گفتن این ادعا را نکردهاند با اینکه ممکن است آنرا اجرا نمایند.
آیا دولت ایران توانسته در حد استانداردهای جهانی وظایف خود را انجام دهد؟
ترجیح میدهم سوال شما را عوض کنم و مقایسه را به جای استانداردهای جهانی با استانداردهای حرفهای بسنجیم زیرا در مواردی هیچگونه همخوانی در شرایط مختلف موجود در کشورهای مختلف وجود نداشته است و قیاس آنها ممکن است سبب شود هدف اصلی گم شود بخصوص که کارگزاران حکومتی علاقه وافر به بزرگنمایی نقصهای دشمنان و کوچکنمایی عیوب خود و دوستانشان را دارند. در مورد سه سطح از چهار سطح یعنی سطوح اول، دوم و چهارم مشخصا کاستیهای بسیار شدید و مخرب و فاجعهآمیز وجود دارد که هنوز نیز ادامه دارد و رفتار سیاستگذار در آنها با کندیِ بسیار و اطاله زمانِ ارزشمند بوده است. در اینجا نکته بسیار مهمی باید عرض شود و آن این است که در شرایط اپیدمی و پاندمی متغیر زمان یک متغیر کلیدی است و اینکه شما کار را در لحظه و دقیقه خود انجام دهید شرط موفقیت است وگرنه میتوانید کارهای زیادی را در زمان باطلی انجام دهید که هیچ ثمری نداشته باشد. بگذارید مثالی بزنم: چین در تاریخ ۱۰ فوریه معادل اواخر بهمن تشخیص کورونا براساس سی تی اسکن را رسما وارد پروتکلهای خود کرد تا قدرت تشخیص بیماری را بالا ببرد (سطح دو) اما پذیرش این شاخص در ایران پس از یک ماه انجام شد و درحالی که چین پس از ۲۰ فوریه اعلام تعداد تست انجام شده خود را به جهان متوقف کرد (به علت ناکارآمدی مفرط) ما همچنان به جای سی تی تست را ملاک قرار دادیم و طنزآلودتر آنکه نتایج سی تی اسکن مثبت در ابتدا به کار مردگان و علت فوت آمد و پس از آن به عنوان شاخص ابتلا به پروتکلها و دستورالعملها وارد شد. تنها سطح قابل قبول که آنهم مرهون و مدیون فداکاری کادرهای تشخیصی و درمانی بود در سطح سوم (بستری بیمارستانی) بود زیرا در این سطح عملا بخش عمدهای از مدیریت کار از دست سیاستگذار به عنوان سیاست عمومی خارج و به دست افراد حرفهای میافتاد که تاثیرگیریشان از سیاست و حاشیهها بسیار کمتر بود. البته در این سطح نیز مطالبی مانند کمبود امکانات محافظتی و داروهای خاص و امکانات تختهای ویژه مسبب حرفهای بسیاری بود. مشکلات سیاستگذار فقط در بخش فعلهایش نبود بلکه ترک فعلهای بسیاری نیز مسئلهساز بود. مثلا در پیشگیری سطح یک و دو پتانسیل بخش خصوصی کشور و بیش از ۵۰۰۰۰ مطب پزشکی عمومی و بیش از ۳۰۰۰ متخصص عفونی و داخلی کلا نادیده گرفته شد و ترجیح داده شد که با ذهنیت درمان محور، بیمارستانها محور کار شوند و خجالتآورتر آنکه حتی بخش خصوصی از امکانات عمومی و بیتالمال که صرف تهیه اقلام حفاظتی شده بود نیز محروم ماند و خود را کاملا بیکس و تنها یافت. در مجموع متولیان هیچ نمره قابل توجهی در هیچ کدام از چهار سطح نمیگیرند.
عملکرد مردم در قیاس با کشورهای دیگر را چگونه ارزیابی میکنید؟
میگویند از هر دستی بدهی از همان دست میگیری. وقتی دو محور جدی آموزش مستقیم و آموزش غیرمستقیم حاکمان هر دو ایراد داشته باشد انتظار آنکه مردم چیزی بیش از حاکمان باشند نوعی توقع بیش از حد است. اما خوشبختانه گسست مردم از رسانههای رسمی و تاثیرگیری آنان از جامعه مدنی و شبکههای اجتماعی و گروههای مرجع سبب گردید که در مجموع بتوان به رفتار مردم و جامعه عمومی ایرانی نمره قبولی داد. در مواردی که هماهنگی در ارکان حکومتی برقرار و نیز همسویی با جامعه مدنی وجود داشت موفقیتها چشمگیر بود مانند رفتار بینظیر در سیزده به در. ولی هرگاه مجددا حاکمیت در درون خود متشتت شد و با جامعه مدنی نیز زاویه یافت مجددا رفتارهای خطرناک اجتماعی (در پاندمی البته) آغاز شد. مردم دوران بسیار سختی را گذراندهاند اما سختترین بخش آن احساس عدم وجود پشتوانهای محکم و قابل اتکا و اعتمادبخش در سیاستگذاران است، والا همکاری عمومی و حرفشنوی مردم هرگاه در رفتار سیاستگذاران تناقض نبود در سطحی بسیار عالی بود.
بیشترین کمبود را در کدام حوزه میدانید: آموزشهای عمومی و پیشگیری، بودجه، لوازم بهداشتی، نیروی انسانی سیستم درمانی، نیروی انسانی داوطلب در حوزههای اجتماعی یا فاکتورهای دیگر...
حتی ثروتمندترین کشورهای جهان نشان دادند که وقتی راهبرد ندارند و سلیقهای و غیرنظاممند عمل میکنند شانسی برای موفقیت ندارند و حداکثر میتوانند قربانیان را کم کنند و نمیتوانند بر بیماری در زمان ارزشمند فائق آیند. من پاسخ جنابعالی را عملا در سوال اول دادهام رکن اصلی پیشگیری در همه سطوح آموزش است و تنها در سطح دوم است که مداخلات درمانی تفوق بیشتری مییابد وگرنه اصل با آموزش صحیح، دقیق و به روز است. تمام موارد دیگر در سایه آموزشهای مستقیم و غیرمستقیم و اطلاعرسانی شفاف میتوانند مدیریت شوند. بگذارید باز مثالی بزنم: کشور اوکراین دارای سیستم بهداشتی خوب ولی مجموعههای بسیار بسیار قدیمی و فشل درمانی است، این سبب شد که اوکراین با سومین مرگ و ابتلای تنها ۱۱۳ نفر کلا کشور را به روی خود و دیگران ببندد و بر ساختار قوی بهداشتی خود تکیه کند. زیرا میدانست بخش درمانیاش نمیتواند پاسخگوی تقاضای درمان ویروس گسترش یافته در کشور وسیع و ۴۵ میلیونی اما فقیر اوکراین باشد. ممکن است که اوکراین نتوانسته باشد مدل گسترده و مدرن کره جنوبی را اجرا نماید اما حداقل توانست بخش بزرگی از مردم را محفوظ نگاه دارد.
در حالیکه اطلاعرسانی دقیق و مقابله با انتشار اخبار دروغین یا ناقص به دغدغه رهبران سیاسی تبدیل شده، آمار مبتلایان جدید در ایران روند نزولی را نشان میدهد، آیا این نمودارها قابل استناد و اعتماد هستند؟
در مورد آمارسازی در تمام دنیا، تنها میتوان اظهار تاسف نمود زیرا نه فقط افراد حرفهای و متخصص را اقناع نمیکند بلکه حتی در افراد عادی نیز حس امنیت ایجاد نمیکند و افراد حتی بدون تخصص مربوط تلاش میکنند شکافهای آمار را آشکار کنند. در مواردی حتی توجیهاتی عجیب مطرح میگردد که سبب خشم و احساس تحقیر میگردید مانند اینکه در عرض فقط یک هفته در حالی که تعداد بیماران و نیز بیماران بدحال رو به افزایش بود نسبت مرگ در بیماران بدحال به یکباره از عدد ۱۲ درصد به عدد ۳.۵% رسید و مسئول اطلاعرسانی وزارت استدلالهایی را اقامه کردند که مرغ پخته را نیز به خنده میانداخت. هیچ دلیل علمی وجود ندارد که ما رفتار ویروس را در ایران و چین و یا ایتالیا و آمریکا تا این حد متفاوت ببینیم ولی نوع نظامهای سیاسی و آزادی مطبوعات و قدرت جامعه مدنی است که آمارها را در همه جا شفاف میکند.
شرایط اپیدمی در دو ماه آینده را چطور پیشبینی میکنید؟
ویروس کرونا یک عضو از اعضای محیط زیست طبیعی جهان است و آنرا نمیتوان اضافه یا سربار فرض کرد. موجودی که حتی اگر توسط بشر دستکاری نیز شده باشد اینک به بخشی از زندگی جهان تبدیل شده است. به همین علت آنچه شرایط آینده نزدیک را تعیین میکند میزان تعامل دیگر عناصر دخالتکننده در حیات ویروس است مانند انسانها، آب وهوا، دارو و واکسن. اما به عنوان یک تصویر کلی شاید در طی دوماه آینده به یک وضعیت با ثبات در ابتلا برسیم که حداکثر ورودیها و خروجیها برابر شود. زیرا با اینکه مسئولین عادیسازی (بخوانید رهاسازی) را ادامه میدهد اما آموزش افراد و مراعاتهای شخصی و نه سیستماتیک شهروندان میتواند اثر منفی تجمع و ترددها را تا حدودی خنثی کند و البته به شکل آرام آرام عدد ابتلا جامعه به بالای ۷۰% برسد.
آیا بحران ناشی از گسترش ویروس کورونا میتواند باعث ایجاد اصلاحات ساختاری گردد و اگر پاسخ آری است موانع اصلی در مقابل آن چیست؟
زیست بشر در سال ۲۰۲۰ توسط ویروس مهاجم کرونا دستخوش تغییرات غیرداوطلبانه و اجباری شده است. دولتها و ملتهای بسیاری عاقبت تن به درجهای از محدودیتها در عرصههای گوناگون دادند و هر کدام توانستند براساس ذهنیتهای خود تجربهای بیندوزند. در هر صورت دوره بحران به جز برای متوهمانی که فکر میکردند آزادی عمل قبلی را دارند روزگار انتخابهای دواطلبانه نبود و اجبارها در حوزههای مختلف زندگی را شکل میداد. اما آیا در دوران پس از بحران همچنان در قید و بندهای دست و پاگیر قبلی باقی خواهیم ماند و یا بحران خواهد توانست بخشهای فعال نشده از اندیشه بشری و ذهن انسانی را فعال نماید و ما را از بسیاری از قیود خودساخته برهاند؟ آیا مدیران و مسئولین کشورها در همه سطوح تلاش خواهند کرد که دوباره به نظم و سیاق پیشین بازگردند و یا اینکه بحران خواهد توانست شجاعت، خلاقیت و نواندیشی را روح دوبارهای ببخشد؟ به نظر میرسد که جهان پس از کرونا جهانی با ادراک عمیقتر، از جهان پیرامون برای همه خواهد بود. ولی آن کسانی برنده خواهند شد که به جای اندیشیدن به احیاء نظم پیش از بحران به خلق چیزهای متفاوت بیندیشند و این در مورد کشور من نیز صادق است. هر بحرانی استعدادهای فراوانی از جامعه بشری را متبلور میکند ولی اینکه ذهنهای جامد و سخت شده گردانندگان کشورها چه میزان به آنها اجازه اثرگذاری بدهد یک انتخاب حیاتی برای هر کشور و ملت برای بقا و تعالی است و سرنوشت ایران به آن بستگی دارد.
آسیبهای کوتاه مدت و بلندمدت اپیدمی را چه مواردی میدانید؟
ایران پس از کرونا را چگونه میبینید؟
دو سوال آخر شما واقعا سوالاتی هستند که پاسخگویی به آنها بسیار سخت است زیرا بخش بزرگی از آسیبها در حوزههایی جز پزشکی است و از تخصص اینجانب خارج است اما یک اصل کلی دائما در همه موقعیتهای انسانی و اجتماعی وجود دارد که کسانی نجات خواهند یافت که هنر تبدیل تهدید به فرصت را داشته باشند.
ارسال نظر