معمای جوانمرگی برجام
صلاحالدین خدیو
روزنامهنگار
ظاهرا برجام پس از دورهای زندگی نباتی، نفسهای آخرش را میکشد. فرجام ناخوش برجام و تلاشهای تاکنون ناکام برای احیای آن، برخی ناظران را به این قناعت رسانده که این توافق از ابتدا موقت و فاقد استحکام بوده و تضادهای ویرانگر خود را در بطن خود پرورانده است.
فرض اصلی این دسته از تحلیل گران این است که وقتی میان آمریکا و ایران، تنشزدایی کامل صورت نگیرد، منطقا آمریکا نمیتواند از ابزار اصلی خود، یعنی تحریم، دست بشوید. تحریم در نگاه واشنگتن جایگزین جنگ است و ارزش راهبردی بیبدیلی دارد و رها کردن کامل آن به معنای خلع سلاح استراتژیک کاخ سفید است.
سوی دیگر این معادله ایران است که نشان داده حاضر نیست از سیاست خارجی انقلابی و تجدیدنظرطلب خود دست بردارد و توافق هستهای را عزیمت گاهی موقت و مرحلهای تاکتیکی در مسیر آن میبیند.
با این اوصاف علیرغم این پیشآگهیهای به غایت منفی چگونه توافق برجام در سال ۱۳۹۴ فرصت انعقاد یافت؟
پاسخ این است که احتمالا هم آمریکای اوباما و هم جناحهایی در ساخت قدرت در ایران - مشخصا دولت میانهروی روحانی و اصلاحطلبان حامی آن - نگاهی پلکانی به توافق هستهای داشته و آن را مقدمهای برای اصلاح نهایی روابط ایران با غرب میدانستند.
آنچه که از این معنا رمزگشایی میکند، اشارات مکرر روحانی به برجام ۲ و ۳ در ابتدای توافق هستهای بود که البته با عتاب و مخالفت سرسختانه هسته سخت قدرت روبرو شد. ظاهرا طرف آمریکایی نیز با عنایت به ناقص الخلقه بودن برجام و مشکلات ساختاری آن در مرحله اجرا، به گامهای آتی برای بهبود و زمینه فراهم کردن مناسب برای اجرای آن، امید بسته بود.
آنچه این گمانه را تقویت میکند، موضع نسبتا مترقی دولت اوباما در حمایت از انقلابهای بهار عربی و کوششهای اصلاحطلبان عرب جهت استقرار دمکراسی در منطقه استبداد زده خاورمیانه بود. اوباما تا جایی پیش رفت که عملا از الگوی اسلام لیبرالی ترکیه - قبل از کیش شخصیت اردوغان- حمایت و فاصله مشخصی با رژیمهای محافظهکار حاشیه خلیج فارس گرفت. فراموش نکنیم که فرضیه دست داشتن عربستان در حملات ۱۱ سپتامبر و خواست عمومی برای افشاگری درباره آن، درست در این مقطع مطرح شد و ناظر به عزم آمریکا برای بازتعریف جایگاه متحدان منطقهای خود و تحول در رژیمهای امنیتی آن بود.
جالب این جاست که ایران در آن مقطع بازیگر برنده تحولات خاورمیانه محسوب میشد. ترکیه، عربستان، امارات و ...هر یک به نوعی ابتکار عمل را در رخدادهای پس از بهار عربی از دست داده و اسرائیل هم هنوز کم و بیش عضو مطرود خاورمیانه بود که به پایتختهای منطقه دسترسی نداشت.
یک شاهد مهم برای این مدعا، همکاری غیرمستقیم ولی راهبردی تهران و واشنگتن در عراق در مبارزه علیه داعش بود. نیروی اصلی نبرد علیه داعش شبه نظامیان حشد شعبی بودند که توسط ایران سازماندهی و حمایت میشدند و نیروهای آمریکایی پوشش هوایی آنها را فراهم و کمکهای اطلاعاتی به آنها و فرماندهی ارتش عراق ارائه مینمودند.
در چنین موقعیتی، تمایل آمریکا برای تفاهم با ایران و چانهزنی درباره تقسیم حوزه نفوذ و قلمرو که مالا میتوانست به تثبیت دستاوردهای کسب شده منجر شود، دلالتهای گوناگونی داشت که در بالا به بخشی از آن اشاره شد.
احتمالا تیم اوباما در چشماندازی کلی در نظر داشت، نسخه به روز شده دکترین نیکسون در دهه پنجاه را احیاء و میان ایران و عربستان به عنوان دو قدرت منطقهای در خلیج فارس، نوعی توازن مثبت ایجاد کند.
شکی نیست اگر ایران در آن مقطع به تثبیت دستاوردهای منطقهای خود از طریق بده بستان سیاسی با آمریکا و رقبای منطقهای میپرداخت، نه تنها موجب تحکیم برجام میشد، بلکه در منطقه نیز در موقعیت برتری نسبت به امروز قرار میگرفت.
آمریکا در دوران ترامپ با شعار توافق بهتر از برجام خارج شد و در زمان بایدن هم بحث ضمائم آن را پیش کشید. معنای هر دو به نوعی برجامهای دو و سه است که این بار به صورت معکوس میبایست از طریق آنها به احیای برجام شماره یک رسید.
ظاهرا جنگ اوکراین و تحول در معادلات قدرت در اروپا و نیاز غرب به افزایش تولید نفت و یارگیری علیه روسیه، دوباره این فرصت را برای ایران فراهم کرد که در موقعیتی مشابه سال ۱۳۹۳ به گفتگو با غرب بپردازد، اما گویی باز همه و حتی خود روسیه در باتلاق مانده - از طریق ارزان فروشی نفت و تبدیل شدن به رقیب جدید ایران- در حال بهرهبرداری از این فرصت هستند، غیر از ایران!
ارسال نظر