شرط "پایان تحریم سپاه" چه اثری در برجام دارد؟
احمد قویدل
فعال مدنی
در اینکه توافق وین همان برجام است تردیدی نیست، اما شرط ایران برای پایان تحریم های یکجانبه آمریکا از جمله تحریمهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از آنچنان منطق استواری برخوردار است که توانسته نه تنها دمکراتهای آمریکایی را در موضع دفاع از این درخواست قرار دهد، بلکه افق مثبتی در تحقق برجام نیز به وجود آورد.
به خاطر بیاوریم در بهمن ماه سال گذشته خروج ۳ نفر از هیات مذاکره کننده آمریکا با رهبری رابرت مالی، بعلت اختلاف نظر و آنچه آنان نرمش "مالی" در برابر مطالبات طرف ایرانی نامیدند، زنگ آغاز تسلط منطق جدید آمریکایی در مذاکرات وین بود.
تحرکات اسرائیل در منطقه در سایه لابی صهیونیستی که با هدف تشکیل ناتوی عربی پیگیری میشود انعکاسی از ناامیدی لابی اسرائیل حداقل از جناح دمکراتها در کنگره آمریکاست.
واقعیت چیست؟
دفتر رهبری که رکن اصلی نظام جمهوری اسلامی است، و عدم لغو تحریمهای آن از هیچ منطقی در عرف بین المللی پیروی نمیکند.
اگر تصمیم آمریکا و متحدینش احیای برجام و عادی نمودن مناسبات بین المللی است، در این دیپلماسی تحریم دفتر رهبری معنایی ندارد.
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران نیز یکی از نیروهای مسلح رسمی کشور ایران است و اعمال تحریم علیه نیروی مسلح رسمی یک کشور عضو سازمان ملل متحد (فارغ از بی خاصیت بودن این سازمان که تجلی آن در جنگ اوکراین برای مردم جهان قابل لمس شد) نه منطق بین المللی دارد و نه منطق عرفی دارد.
مگر حقیقت جز این است اگر آمریکا میخواهد به برجام برگردد و خروج مذموم ترامپ را از این معاهده را جبران نماید، پس تحریمهای یکجانبه آمریکا علیه ایران و به طریق اولی برچیده خواهد شد.
لامحاله در ارزیابی منصفانه رفع تحریم از دفتر رهبری و سپاه پیش شرط نیست و در ذات برجام است.
تقسیم تحریمها به برجامی و غیر برجامی تفکری است که اساس توافق برجام را خدشهدار میکند. در حال حاضر ایران تعریفی به جز جمهوری اسلامی ایران ندارد.
اپوزیسیون خارج نشین فارغ از وضعیت معیشت مردم ایران و مخاطرات فقر و فلاکت برای مردم، تلاش مینمایند برجام را با شکست مواجه نمایند.
در سایه شکاف در منطق آمریکایی این مطالبه بیپروا را دائما مطرح و در شبکههای مختلف آنرا باد میزنند و شوق خود را برای شکست برجام فارغ از امکان تغییر میسور این تفاهم در معیشت مردم پنهان نمیکنند.
منطق جدید آمریکایی! در سایه تغییر سیاستگذاری جدید آمریکا و متحدینش، میتواند دو دستی افغانستان را تقدیم طالبان نماید و دست دوستی به سوی "مادرو" دراز کند.
دکترین جدید آمریکا و متحدینش تغییر موازنههای قدرت جهانی است که روسیه را هدف قرار داده است.
جنگ اوکراین، جنگی پیش بینی شده برای ناتو بود و اهداف این جنگ که قربانی اصلی آن مردم اوکراین هستند، پوتین که آنانی را که به تاریخ تزارها افتخار نمیکنند، بدون قلب و آنانی که به دوره اتحاد شوروی افتخار نمیکنند بدون عقل میداند، با سودای روسیه بزرگ فرمان جنگی را میدهد که اگرچه از پنجره موازنه قدرت به آن بنگریم جنگ تحمیلی است، اما هر روز که میگذرد اجباری بودن آن آشکارتر میشود.
در بازی شطرنج سیاست یکی از استراتژیها، کشیدن حریف به بازی اجباری است.
پوتین با سودای دستیابی به روسیه بزرگ! با درخواست اوکراین برای پیوستن به ناتو، کاملا اجباری جنگی را آغاز کرد که پس از چند روز نه رئیس جمهور اوکراین دیگر درخواستی برای پیوستن به ناتو داشت و نه ناتو اوکراین را در جمع ناتو میپذیرد، با زرنگی عذرخواهی نیز نمود.
در نگاه ساده بهانه جنگ اوکراین ظاهرا از بین رفته است. اما این اظهارات پس از کشیدن روسیه به چاله تحریمها، و پذیرش بیش از ۳ و نیم میلیون آواره جنگ در کشورهای مختلف و بیش از ۷ میلیون آواره در اوکراین موج رسانهای بزرگی علیه جنگطلبی پوتین به راه افتاده است.
آمریکا و متحدینش با تحریمهای گسترده روسیه شرایط را به گونهای تغییر دادهاند که روسیه حرکاتش اجباری شده است.
منطق جدید آمریکایی! به دنبال تغییر موازنه قدرت در جهان است. مواضع به اصطلاح حقوق بشری رهبران آمریکایی و اروپایی در ایستگاه تغییر موازنه از پنجره قطار ناتو در جلوی چشمان ناباور فعالین حقوق بشر به بیرون پرت میشود.
دکترین جدید آمریکایی نیازمند تئوریسینهای جدیدی است. این دکترین جدید متناسب با دو نگاه حزبی (جمهوریخواه و دمکرات) مانند همیشه دکترین دوگانهای است که بر سر منافع آمریکا و متحدینش تفاهم دارند.
سرمایهگذاران کارخانههای اسلحه سازی و ادوات جنگی به دنبال بازارهایی هستند برای فروش سلاحهای ادوات جنگی خود و خاورمیانه همیشه مشتری بزرگ و پولداری است.
به موازات آن دمکراتها از تنش زدایی صحبت میکنند و ابراز آمادگی میکنند که نقش اساسی آمریکا را در صلح جهانی و همزیستی مسالمت آمیز برجسته نمایند.
سیاست دمکراتها خروج از جنگها و به موازات فروش سلاح و ادوات جنگی توسط جمهوری خواهان و دمکرات ها به طرفین جنگهاست.
در چنین فضایی منطق آمریکایی جدید با هدف گذاری تغییر موازنه قدرت باید برجام را به نتیجه برساند. لذا باید بپذیرد پایان تحریمهای ایران پایان تحریم سپاه به عنوان جزء لاینفک جمهوری اسلامی نیز هست.
پنهان کردن منطق جدید آمریکایی، پشت تحلیلهایی با هدف متقاعد کردن کنگره آمریکا تلاشی برای محکم کردن برجام برای حداقل سه سال آینده ای است که ۲۰۲۵ سال هدف گذاری شده برای تغییر در روسیه است.
منطق جدید آمریکایی برای پنهان کردن اهداف استراتژیک خود در موازنه قدرت و انزوای روسیه ضمن دمیدن در بوقهای رسانهای روسیه را مانع تحقق برجام معرفی میکند، و از طرفی تلاش مینماید برای رفع تحریم سپاه دلیل تراشی کند.
منطق جدید آمریکایی نقشهای برای ایران فعلا ندارد و ارزش ایران در این هدفگذاری در حد همسایگی با روسیه است. از جمله این دلایل:
۱- ایران در آستانه دست یافتن به سلاحهای هستهای است. باید با برجام سد این راه شویم.
این استدلال اهداف خود را پشت مصالح عمومی جهان و حفظ صلح جهانی پنهان میکند. این بازی همان بازی باخته در عراق دوره صدام و در حال حاضر در اوکراین است.
این ادعاها فقط خوراک رسانههای غربی است. هیچکس مانند آمریکا نمیداند که بین دستیابی به تکنولوژی هستهای تا بکار بردن آن چه فاصله تکنولوژیکی بالایی وجود دارد.
۲- بایدن میگوید تحریم سپاه پاسداران نتیجهای برای آمریکا نداشته است، نقش سپاه پس از تحریمها نه تنها ضعیف نشده تقویت هم شده است. لذا ضرورت دارد آمریکا در این رابطه تغییر سیاست دهد.
این استدلال دمکراتها همسو با تفکری است که در ایران مدعی است، در سایه تحریمها قویتر شدهاند.
در همین راستا باید تلاش کنیم درک کنیم که این کدام تفکر است که تایید برجام را در گرو رفع تحریم از سپاه قرار داده است.
نتیجه منطقی این مطالبه در صورتی که ادعای مدعیان درست باشد و تحریمها سپاه را تقویت نموده است، این درخواست درصدد تضعیف سپاه است. چنین تفکری در ایران وجود خارجی ندارد. این استدلال فقط برای منطق آمریکایی در کنگره مصرف دارد.
جمع بندی:
برجام خواست حداقل آمریکا، ایران، اروپا و روسیه است. برجام یک ضرورت است که ناتو و متحدان آن بتوانند به کار اصلی خود که همانا تغییر موازنه قدرت با هدف گذاری روسیه است، بپردازند.
ایران فرصت بزرگی برای پایان دادن به تحریمهای همه جانبه آمریکا در اختیار دارد. فارغ از مواضع سیاسی خاص، کارگزاران نظام بدون تردید رابطه رفع تحریمها و بهبود معیشت مردم را به خوبی درک میکنند.
تقویت ناتوی عربی با سرکردگی اسرائیل و با محور قرار دادن محدودیت ایران در منطقه تهدیدی قابل ملاحظه و نیازمند تدابیری است که در راس آن پذیرش برجام است.
برجام خواست حداقلی روسیه نیز هست. متاسفانه دامن زدن به فضای روسیه ستیزی که دام رسانههای غربی به موازات "پروژه اوکراین" بود، بخشی از مردم و مسئولین را به این باور رسانده بود که روسیه مخالف احیاء برجام است. در صورتیکه خواست حداقلی روسیه هم برجام است.
بی تردید ایران، آمریکا، روسیه، اتحادیه اروپا و حتی چین خواستهای حداکثری هم دارند که به تناسب منافع ملی خودشان است.
اما واقعیتی که نقش تعیین کننده ای هم در موازنه قدرت در خاورمیانه دارد، این است که برجام خواست حداقل همه بازیگران خاورمیانه البته منهای اسرائیل است. اسرائیل در سایه چراغ سبز آمریکا بازی خود را در خاورمیانه میکند.
امید آنکه فرصت سوزی نکنیم. آمریکا و متحدین آن در ناتو و ناتو عربی جدیدالولاده در کمین خطای ایران نشستهاند. توجه کنیم سازوکارهای بین المللی و دم ودستگاه سازمان ملل آنقدر ناکارآمد شده است که چشم امید منطقه برای صلح اوکراین ترکیه است.
ارسال نظر