گسست نظام معرفتی در نهاد دانشگاه
محمد آخوندپور امیری
کارشناس ارشد علوم سیاسی
در روزهای گذشته، به فراخور دعوتی که توسط یکی از نهادهای دانشگاهی از بنده جهت سخنرانی و مناظره پیرامون «آسیب شناسی بیش از نیم قرن حاکمیت پهلوی بر سپهر سیاسی ایران» بعمل آمد، سعی نمودم از منظری تاریخی، به همراه کاربستی تئوریک به بررسی علل و عوامل شکلگیری نارضایتی در بطن جامعه عصر پهلوی که در نهایت موجبات سقوط آن نظام را فراهم نمود بپردازم.
اما فارغ از آنچه که در آن مراسم گفته و شنیده شد، آنچه که بیشتر از هر موضوع دیگری ذهن مرا به خود مشغول نمود آنکه چرا ما امروز، نه تنها در بستر جامعه خود نتوانستیم سرمایههای اجتماعی را هرچه بیشتر به سمت مطالعه، علمآموزی عمیق و غنیسازی نظام معرفتی خویش دعوت نماییم، بلکه در نهادی همچون دانشگاه نیز که قاعدتاً میبایست مکانی جهت تجمیع شیفتگان علم و معرفت باشد نیز به شکست دچار گردیدهایم.
در مواجهه با دانشگاهی که برخی از نخبگان و به اصطلاح فعالین دانشجویی آن در مواجهه با کاربست تئوریک تبیین یک انقلاب معناگرایانه، اَنگ «ارجاعات بیاهمیت به نظریهپردازانی که معلوم نیست از کجا پول گرفتهاند تا دروغ بنویسند» بر ذهن و فکر شما میزنند، انگشت حیرت بر دهان آدمی میماند و باید روزها و شاید ماهها به این حجم از گفتارهای سطحی و مایوس کننده گریست. براستی در طول تمام این دهههای سپری شده، چه بر سر نهادی همچون دانشگاه آوردهایم که نه تنها بر ذخیره نظام معرفتی سرمایههای جوان آن نیفزودیم، بلکه موجبات تهی گشتگی ذهنی و گسست دانشجویان را با نظام غنی معرفتی را هرچه بیشتر هموار ساختهایم.
قطعاً از دل نظام آموزشی و دانشگاهی چنین فشل و پر از باگهای معرفتی مهلک، نمیتوان انتظار آن داشت که خروجیهای چندان باکیفیتی را تحویل بگیریم که بتوانند در برابر پرسشهای بسیار پر شمار ساختار اجتماعی کنونی، جوابی قابل اتکاء و ارزشمند تحویلمان دهند. در دانشگاهی که به کاربستهای تئوریک و علمی آدمی توجهی ننماید و اساساً نشود تفاوتی میان سخنان نخبگان دانشگاهی آن با یک عامی گذاشت که بیبهره از هرگونه نظام معرفتی و علمی که در کوچه، برزن و بازار روزگار سپری مینماید، قطعاً نوید یک آینده سراسر سرد و بیبهره از هرگونه عقلانیتی را برایمان به همراه خواهد داشت.
اما قطعاً این تمام درد امروز ما در غنیسازی نظام معرفتی نخبگان دانشگاهی نبوده و نیست. معضلات بیشتر از آن چیزی است که بشود حد و مرزی را برای آن متصور گردید. شاید یکی دیگر از آن انبوه مشکلات، به عدم تساهل و فهم فرهنگ گفتگویی (به تعبیر یورگن هابرماس) باشد. آنجا که میبایست با درک ضرورت گسترش فضاهای گفتگویی، نسبت به خلق گفتمانهای سازنده اقدام نماییم، باز هم شاهد آنیم که یا از زیر بار مسئولیت آن شانه خالی کردهایم و یا آن اندک فضاسازیها هم از برایِ رفع تکلیف بوده است که قاعدتاً بازخورد چندان مطلوبی را برایمان نداشته و نخواهد داشت. عدم تمکین نسبت به ضرورتهای فرهنگ گفتگویی، آن هم برای جامعهای همچون ایران که میراثخوار سنتِ پاتریمونیالِ چندهزار ساله است که بهرهای از خودرایی و خودگویی و عدم تساهل را میتوان به عینه در ساختارهای سیاسی و اجتماعی آن مشاهده نمود، باعث خواهد گردید که در مواجهه با هر «غیری» که او را از خود ندانیم، یا انگِ خودفروخته و بیگانه و جیرهخوار بر او بزنیم و یا به سرعت از کوره در رفته و درصدد آن برآییم که زیر میز گفتگو زده و خود را از این فضای غیر قابل تحمل برای خود رها سازیم.
نتیجه آنکه بازنگری شایسته در نظام آموزشی کنونی کشور (چه در سطح پایه و چه در سطح دانشگاهها) میبایست وجه همت تمامی مسئولین و دغدغهمندان کنونی کشور باشد تا بیش از این شاهد و ناظر تهی گشتگی محافل علمی خود از هرگونه معرفت علمی نباشیم. از طرف دیگر ایجاد فضاهای گفتگویی موثر در جهت بسط و گسترش فرهنگ گفتگو و تحمل نظرات مخالف و همچنین دریافت باگهای معرفتی خود و دیگری در جهت برطرف سازی، میبایست جزء اولویتهای امروز ما باشد. امید که در سایه درک معضلاتی چنین با اهمیت، قدمی در خور اعتناء و حیاتی در جهت ساختن جامعهای آرمانی که بهره مند از سرمایههایی به غایت ارزشمند میباشد، برداریم.
ارسال نظر