شیربهایِ مذاکره؛ مهریۀ عدم خروج!
سیدقائم موسوی
تحلیلگر سیاسی
مطلعِ این یاداشت را با مراسم سنتی عروسی میان قوم «لر» آغاز میکنم. دو سه دهه قبل در شب «کدخداپذونی» پیرامون دو موضوع «شیربها» و همچنین «مهریه» جر و بحث طولانی و خسته کنندهای در میگرفت که گاه به زد و خورد و بر هم خوردن مجلس میکشید.
اصولاً جهت جلسه و منافع طرفین اصلی؛ خانواده داماد و عروس، محل نزاع منافع و کیش شخصیت اطرافیان آنها میشد.
هر کدام سعی داشتند در دو قطبیِ داماد و عروس، خودی نشان دهند. بلوک بندی و چانه زنی نمایندگان دو طرف دیدنی بود. خلاصه با وساطت معتمدین و ریش سفیدان بعد از کلی دعوا و مرافعه، قضیه ختم به خیر میشد.
آرام آرام این سنت توسط خانوادهها به حاشیه رانده شد. آنها فهمیدند که بدون وساطت و همگانی کردن بهتر میتوان به جمع بندی رسید. در جلسات جدید اساساً خانوادهها در پشت پرده به توافق میرسند و در جلسۀ بعد از پذیراییهای مرسوم، به ذکر این گزاره اکتفا میکنند که «شیربها» به شأن مجلس است.
یعنی مجال برای جدل و حاشیهسازی بازیگران فرعی از بین رفته است. طرفین اصلی در خفا بده بستان کردهاند و در مجلس رسمی یا صحبتی نمیشود یا اگر بشود ظاهرسازی و صرفاً برای ادای احترام به مدعوین است.
به نظر میرسد سناریوی کنونی مذاکرات وین هنوز در همان شکل سنتی مراسم عروسی سیر میکند. بر همگان واقف است، اگر چه مذاکرات در قالب ایران از یکسو و کشورهای روسیه و چین، تروئیکای اروپایی و آمریکا از سوی دیگر در جریان است، اما فی الواقع مذاکرات با وجود فرمِ چندجانبه گرایی، در قالب دوجانبهگرایی متصلب و اخیراً منعطف در جریان است.
هر چند برخی بر این نظرند که احتمالاً توافقات کلی بین طرفین اصلی در خفا انجام شده و آنچه اکنون در جریان است وجههای رسمی دادن به آن و همان احترام صوری به مدعوین مراسم است تا دلخور نشوند و از کارشکنیِ احتمالی آنها جلوگیری شود.
در برآورد مواضع داخلی و رصدِ فحوای سخنان مسئولین نیز نشانههایی از آمادهسازی افکار عمومی برای پذیرش احیاء برجام و به نتیجه رسیدن مذاکرات برجسته است. اما پذیرفتن برجام؛ همان لاشۀ متعفنی که در بستر مذاکرات ذلیلانه منعقد شده، نیاز به بسترسازی توجیهی دارد. نمیشود تسلیم همان موافقتنامهای شد که تمام مقدرات کشور برای ناکامیاش قفل شده بودند!
باید هر طور باشد نشان داد که این یکی برجام آن یکی نیست، هر چند در عنوان و محتوا با هم مو نزنند. به عبارتی «گر چه باشد در نوشتن شیر شیر!»
پوششهایی مانند اسم نبردن از برجام، استنکاف از مذاکرۀ مستقیم، دم زدن از مذاکرات عزتمندانه و میدان دادن به نیروهای ثالث از جملۀ مکانیزمی است که روکشی از مصالح توجیهی را فراهم میکنند.
مهریۀ برجام جدید یا همان ضمانت نامهای که آمریکا مجدداً آنرا طلاق ندهد، نیز به احتمال؛ انتقال اورانیوم غنی شدۀ کشور به روسیه است. مصداقی از تمثیل «از چاله درآمدن به چاه افتادن»!
به عبارتی چه تضمینی وجود دارد، اگر بنا به هر دلایلی آمریکای پسا بایدن، سودای خروج از برجام کرد، روسیه اورانیومهای غنی شده ما را برگرداند؟! واقعاً میشود به روسیه اعتماد کرد؟ فراموش نمیکنیم که زمانی شوروی چگونه از دادن انبوهی از طلاهای ایران به دکتر مصدق خودداری کرده و بلافاصله آنها را تسلیم دولت کودتا کرد.
با این وجود آنقدر مناقشۀ هستهای به طول انجامید و زیر و بم زندگی ایرانیان را درنوردید که بدون حل و فصل آن، روز به روز بر بیشینه سازی انبوهی از مشکلات متداخل افزوده میشود.
علیرغم ادعاهایی که تلاش میکردند دخلِ مذاکرات را از سایر وجوه مملکت جدا کنند، اما به عینه برایشان مسجل شده که بدون به فرجام رساندن مذاکرات، کُمیتِ دخل و خرج روزانه میلنگد چه برسد به دست یافتن به ثبات و در پیش گرفتن برنامههای توسعه و پیشرفت کشور!
اینگونه است که ضرورت ایجاب میکند بپذیریم با چنگ زدن به دوگانۀ مذاکره- تسلیم؛ مذاکره را غیر از تسلیم و امری معمولی جلوه دهیم. فارغ از اینکه دیرزمانی از شعارهایی نظیر «ای آنکه مذاکره بود شعارت...» نمیگذرد!
باز هم حرجی نیست، شما، کشور را از بحران فرسایشی هستهای نجات بدهید، هر نامی بر آن میگذارید و هر توجیهی برایش میتراشید، خیالی نیست!
ارسال نظر