مباحث زنده استاد فیرحی
بابک ابراهیمی
استاد دانشگاه
ز کویِ یارِ دور نشان میجویم
شرابِ نابِ دُردکشان میجویم
مگر بهقدر کاه بکاهد کوهِ درد
خلاصِ جانِ گوشکشان میجویم
در آستانۀ نخستین سالگرد تلخ درگذشت استادی ایستادهایم که در «آستانه تجدد؛ در شرح تنبیه الامه و تنزیه المله علامه نائینی» حقیقت مشروطیت را ستود و برای تماشایش زنگار از رخ زدود. اکنون تداوم اندیشههایش و ادامۀ تحقیقاتش بر عهدۀ دانشجویانش سنگین مینماید. او با واقعیتها میزیست و میدانست که ایران جان و جهانی دارد که با عناصری متفاوت و باورنکردنی احیا شده و ققنوسوار از خاکسترش برخاسته است. او این عناصر ارزشمند حقیقی را در معدن واقعیت و خاکستر حقیقت میجست و مییافت، عناصری شگرف که برای برخی غیرقابلقبول مینماید.
او آزمایشگاه بزرگ علوم انسانی داشت و از طریق تحصیل در حوزه و دانشگاه با اندیشههای رایج در ایران قدیم و معاصر و همچنین غرب آشنایی و تخصص یافت و از حقیقت واقعیت نمیگریخت که اندیشههای غرب در جهان اسلام وارد شدهاند و به جهان تشیع در عصر مشروطیت ایران. او استاد تمام گروه علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و استاد مدعو دانشگاه مفید قم نیز بود و همچنین عضو شورای مرکزی مجمع مدرسین و محققین حوزه علمیه قم.
اندیشههای استاد داود فیرحی به همت شاگردانش چون ایران میتواند ققنوسوار پر کشد و به آنجایی رسد که او آرزو داشت برساند و اجل به دست بیماری کرونا در ۵۶ سالگی امانش نداد.
اگر استاد میتوانست اکنون با ما سخن گوید چه میگفت؟
شاید بتوان گفت تداوم اندیشههایش و شرح و بسطها در پاسخ به نقدها خواست استاد از ما باشد. میدانیم نظریههای دکترفیرحی مخالفانی داشت و دارد. روایت و تحلیلهای او از سیر تحول اندیشهها متفاوت از آنچه است که برخی صاحبنظران میپسندند. آشنایی او با روششناسی میشل فوکو و هرمنوتیک هانس گئورگ گادامر (نویسندهٔ اثر مشهور حقیقت و روش Wahrheit und Methode) راه او را جدا کرده بود. برخی مخالفان معتقدند که؛ پروژه فکری فیرحی در ادامه پروژه «عقل عربی» محمد عابد الجباری و نصر حامد ابوزید است و در ایران هیچ کاربردی ندارد جز اینکه به اندیشه و هویت ایران ضربه میزند. این اندیشه از سوی جریانی مطرح میگردد که روایت خاصی را از ایرانشهر مطرح مینمایند که از واقعیت فاصله دارد. در حقیقت، خواجه نظامالملک قهرمان راستگرایان ایرانشهری نمیتواند نماینده مناسبی برای آمال تمدن حقیقی باشد، زیرا نگاهی به سیاستنامۀ او و مخالفتش با فعالیت جریانهای دیگر اعم از اجتماعی، سیاسی، مذهبی و ... یک مرد قدرتمند با تعصب ویژه را به نمایش میگذارد و به قول دکتر فیرحی؛ «من وقتی روی خواجه نظامالملک کار کردم [دریافتم که]، نهتنها کار او ربطی به اندیشه ایرانشهری ندارد بلکه اساسأ اندیشه ایرانشهری وجود ندارد. خواجه نظامالملک یک مؤمن متعصب و معتقد به کلام اشعری و فقه شافعی است و با اندیشه باستانی ما هیچ نسبتی ندارد.» و همو میگوید: «جریان مستقلی به نام سیاستنامهنویسی [در برابر شریعتنامهنویسی و ..] که نماینده اندیشه ایران باستان در اندیشه سیاسی ما باشد، اصلأ وجود ندارد.». دقت نمایید که دکتر فیرحی تنها تحلیل میکند و عداوتی با خواجه ندارد. در سیاستمداری و دولتمردی و توانمندیهای خواجه نظامالملک تردیدی نیست، اما او که علیه بابک خرمدینِ شوریده علیه قوای خلیفه است چگونه نماد ایرانشهر است؟ مخالفت خواجه نظامالملک با بابک خرمدین ریشههایی از علاقه و تعصب به حکومت خلیفه را مینمایاند و شاید دوستان تصور کنند که سیاستمداری مصلحتگراست که از سر مصلحت با «خلافت عربی» و «سلطنت ترکی» دوستی و همکاری دارد و در مقابل وزن «وزارت ایرانی» را در مقام صدراعظم حفظ یا احیا کرده است، اما آن چنانکه پیشتر در رسانه شخصی در مطلبی تحت عنوان «بازخوانی معنویت در ادبیات ایران» سالها پیش مطرح کردهام، سلف خواجه نظامالملک، یعنی «خواجه عمیدالملک ابونصر محمد بن منصور کُندُری» وزیر طغرل سلجوقی سرسلسله سلجوقیان، با تسلط بر دو زبان فارسی و عربی در برگرداندن دیوان از عربی به فارسی و احیای ریشههای ایران باستان کوشا بوده است، که برخی خواجه خلف (نظامالملک) را در طرح توطئه برای قتل رقیب سیاسیاش یعنی خواجه سلف (عمیدالملک) متهم کردهاند. آوردهاند که عمیدالملک جلاد را گفت: «وزیر را بگو بد رسمی که نهادی و وزیر کشتن در سلاطین آموختی، عجب اگر بر خود و نسل خود این معنی بازنبینی». کشف حقیقت در سرگذشت واقعی نظامالملک و سست شدن پایههای چنین روایت سلیقهای از ایرانشهر میتواند آغازی باشد بر رد برخی ردیههای وارده بر نظریههای استاد فیرحی.
نگارنده خود ابطالگرایی را محور توسعه علم میداند و ناباوران به ابطالگرایی چگونه میتوانند اقدام به ابطال نظریههایی نمایند که گوهر حقیقت را دارند و چگونه میتوانند نظریههای نزدیکتر به حقیقت را بهجای آن بنشانند در حالی که نظریههای خود در یک نگاه نیز اشکالات بنیادین دارد و فاقد ویژگیهای لازم یک نظریه علمی است.
راهِ آتشکده تا مزگِتِ شه دور نبود
آنکه میدید کسی بود که دل کور نبود
مستیِ عشق ز خوشطبعیِ انگور نبود
عاشق از نام و از ننگ که معذور نبود
ارسال نظر