راه هزاران بار رفته
اگر قطع اینترنت به دلایل امنیتی است، چقدر این قطعی موفق بوده است؟
گروه سیاسی مستقل آنلاین / هرمز شریفیان_روزنامهنگار
معروف است که "گذشته چراغ راه آینده است" یا "از تاریخ باید درس گرفت" اما گویا مسئولان جمهوری اسلامی چندان اعتقادی به این ضربالمثلها ندارند و برای همین، یادآوری برخی نکات برای درستی اثبات این مثالها، زیانآور نیست.
در دهه ۶۰ خورشیدی با پدیدهای فرهنگی بهنام "ویدئو کلوپ" روبهرو بودیم. همانطور که بسیاری از ایرانیان بهیاد دارند در این ویدئو کلوپها، فیلمهای سینمایی که برروی کاستهای ویدئویی "بتاماکس" (کاستهای کوچک که بعدها به کاستهای "ویاچاس" یا همان بزرگ تبدیل شد) ضبط شده بود و به علاقهمندان فیلمهای سینمایی اجاره داده میشد. فیلمهای مجاز سینمایی ایرانی و خارجی که پیش از انقلاب تولید شده بودند به همراه فیلمهای ایرانی پس از انقلاب که همگی به تائید وزارت ارشاد رسیده بودند. اداره مسئول در این وزارتخانه هم صحنههای نامنطبق با فرهنگ ایرانی را از این فیلمها حذف و در اختیار مخاطبان قرار میداد.
این روندی تقریبا مناسب بود چون خانوادهها میتوانستند از فیلم بهعنوان یک سرگرمی مناسب استفاده کنند و خیالشان هم راحت بود که در این فیلمها، صحنههایی که با فرهنگ ایرانی تضاد دارد، وجود ندارد.
اما ناگهان دستور رسید که فعالیت این ویدئو کلوپها غیر قانونی است و باید تعطیل شوند و اتفاقا این تعطیلی در دوران وزارت "سیدمحمد خاتمی" بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رخ داد.
با تعطیلی ویدئو کلوپها شمار زیادی از شاغلان در این حرفه از نان خوردن افتادند اما روند علاقه به تماشای فیلم در بین خانوادهها کاهش نیافت و تنها اتفاقی که افتاد این بود که فیلمهای خارجی بهصورت زیرزمینی و غیرقانونی به دست علاقهمندان میرسید و خانوادهها وظیفه این نظارت را برعهده گرفتند.
با این همه این صحنههای غیرقابل پخش به دلیل تصمیم نادرست مدیران و متولیان آن زمان، بهراحتی به خانههای مردم راه یافت زیرا امکان جلوگیری از ورود فیلم به کشور وجود نداشت.
در آن دوران داشتن ویدئو هم تخلف محسوب میشد اما کمکم مسئولان از صرافت "برخورد بیفایده" با این پدیدهها افتادند و پس از چندی، ویدئو و فیلمهای سانسور نشده در گوشه و کنار شهرها، آزادانه خرید و فروش و دستبهدست میشد زیرا متولیان فرهنگی دریافتند که نمیتوانند مانعی بر سر راه ورود و استفاده مردم از آنها ایجاد کنند.
از اواخر دهه ۷۰ خورشیدی پدیدهای دیگر وارد عرصه فرهنگی کشور شد که همان "تجهیزات ماهوارهای" و دیشهایش بود. ماهواره نیز مانند ویدئو وارد چرخهی ممنوعیت شد. دستگیری و برخورد با نصبکنندگان و فروشندگان این بشقابهای جدیدالورود آغاز شد. کار بهجایی رسید که ماموران نیروی انتظامی در چندین مرحلهی زمانی، با برنامهریزی عملیاتی و یورش به منازل مسکونی، دست به تخریب و شکستن این بشقابها بر روی پشتبامها میکردند و شاهدان بسیاری بهیاد دارند این آنتنها مثل "بشقابهای پرنده" از بالای پشتبامها بر زمین پرت میشدند. در عین حال با فروشندگان این تجهیزات نیز برخورد میشد و "رسیور" هم مانند ویدُو در دهههای قبل، به کالایی ممنوعه و قاچاق تبدیل شده بود.
پس از گذشت چند سال، مسئولان و متولیان دوباره دریافتند که نمیتوانند جلوی استفاده مردم از این تکنولوژیهای جدید را بگیرند و از سویی مردم نیز پس از مدتی، "فرهنگ استفاده" از تجهیزات ماهوارهای را دریافتند و چه بسیار خانوادههایی که در عین داشتن این پدیدهی ارتباطی، برخی کانالهای نامناسب را قفل کردند تا دیدن آن برنامهها برای فرزندانشان زیانآور نباشد.
اکنون وقتی از بزرگراهها و کوچه و خیابانهای شهرهای بزرگ و کوچک و حتی روستاهای ایران میگذریم، به وضوح بشقابهای ماهواره را بر دیوارها و پشتبامهای منازل مشاهده میکنیم درحالی که دیگر برخوردی با این پدیده ارتباطی نمیشود و از میزان پارازیتهایی هم که بر روی برخی کانالها و با هزینههای ستگین انداخته میشد، دیگر خبری نیست زیرا در مجموع دریافته شد که در "عصر ارتباطات"دیگر نمیتوان مانعی بر سر راه اتصال این ارتباطها بهوجود آورد.
شگفتا که تمام این موارد برای مسئولان و متولیان امر، "تجربه" نمیشود و آنان درست همان روشی را درباره "اینترنت و اتصال به شبکه جهانی" بهکار میبرند که پیشتر در مورد ویدئو، ویدئو کلوپها و آنتنهای ماهوارهای بهکار برده بودند.
با این همه - باز هم همان روش و همان رویه درباره اینترنت بهکار برده میشود. دلیل ممنوعیت در مورد ویدئو و بشقابهای ماهواره، بیشتر موضوعات فرهنگی و تاثیر سوء آن بر جوانان و خانوادهها عنوان میشد و امروز برای اینترنت جهانی علاوهبر آنها، دلایل امنیتی هم به سایر دلایل اضافه شده است.
حال پرسش اینجاست که اگر قطع اینترنت به دلایل امنیتی است، چقدر این قطعی موفق بوده است؟
در جریان اعتراضهای آبانماه شاهد بودیم که با وجود قطعی اینترنت و عدم اتصال به شبکه جهانی، باز هم گزارشهای تصویری و عکس به خارج از ایران ارسال میشد. ضمن اینکه قطع شدن اینترنت میتواند دلیلی بر این مدعا باشد که در جریان این اعتراضها، حتما اتفاقاتی رخ میدهد که دولت - حاکمیت، نمیخواهند این رخدادها مخابره شود زیرا به سود آنان نیست. در واقع قطعی اینترنت یک بازی باخت - باخت برای حاکمیت است، از سویی شکاف عمیق ایجاد شده با ملت، عمیقتر میشود که حاصل آن جز کدورت و نفرت و بیاعتمادی چیز بیشتری، نیست و از دیگر سو، در افکار عمومی جامعه جهانی و نهادهای ناظر، این موضوع جا میافتد که حاکمیت این حق مسلم اطلاعرسانی را از شهروندان خود سلب میکند و نمیگذارد صدای اعتراض آنان به بیرون مرزها برود.
در چنین فضایی تنها دست سوءاستفادهکنندگان بیش از همه باز میماند تا هرچه که دوست دارند بگویند و بنویسند.
در این میان علاوهبر مشکلات و ضررهای بیشماری که برای کاربران راستین و مشاغل اینترنتی بهوجود میآید تنها یک چیز بیش از پیش اثرگذار است و آن محکومیت حاکمیت در افکار عمومی داخلی و جهانی است.
این توصیهها بارها و بارها در چنین شرایطی مطرح شده تا بهگوش برسد اما شوربختانه گویا گوش شنوایی وجود ندارد.
محدودیت و ممنوعیت اینترنت درست مانند همان ممنوعیتهایی است که برای ویدئو کلوپها و آنتنهای ماهواره ایجاد شد و همگان نتایج آن همه سیاستها و راهکارهای نادرست و ناکارآمد را به چشم دیدند. امید است دستکم درباره اینترنت آزاد از تجربههای شکست خوردهی گذشته، استفاده نشود زیرا همانطور که به آن اشاره شد، آنچه در انتها باقی میماند، "محکومیتِ حاکمیت" است.
ارسال نظر