یک لقمه نان به بهای جان
برای غلبه بر بحرانها بیش از هرچیز به "امید" نیاز داریم در حالیکه امیدهایمان همین ۳ روز پیش، جایی در میان برف و بوران کوههای مریوان یخ زد و از بین ما رفت!
مستقلآنلاین_سرویس سیاسی/هرمز شریفیان
هر روزمان در ایران آکنده از خبرهای ریز و درشت، با اهمیت و بیاهمیت و ... است. پیگیری این خبرها از سوی هرکس، دلایل متفاوت دارد. یکی خبرنگار است، یکی حزبی و جناحی و یکی به دنبال کسب آگاهی اما نقطه مشترک در هرکدام شاید این است که بویی از بهتر شدن اوضاع به مشامشان برسد.
از خبر "استیضاح ترامپ" که بسیاری در ایران و آمریکا به هوا پریدند، از سفر "روحانی" به ژاپن و دیدار با "شینزو آبه" که بسیاری آن را مقدمهای برای بهبود روابط با دولت ترامپ و گشایشی در بنبست موجود دانستند، از خبر مکالمهی "کلی کرفت"، سفیر جدید آمریکا در سازمان ملل متحده در سازمان ملل با همتای خود از جمهوری اسلامی "مجید تختروانچی" که بسیاری آن را بیسابقه توصیف کردند، از رد صلاحیت شماری از نامزدهای نمایندگی در انتخابات مجلس توسط هیاتهای اجرایی و حمایتها و اعتراضها به این رد صلاحیتها، از اعلام آمادگیِ بی چون و چرای اصلاحطلبان در انتخابات آتی و اظهارنظرهای مخالفان مشارکت در آن، از "چند دستگی" اصلاحطلبان تا "حملات تبسمآور درون جبههای" به یکدیگر، از اعتراضهای آبانماه و صدور قطعنامههایی در سازمان ملل و اتحادیه اروپا در محکومیت سرکوب این اعتراضها، از ابهام در شمار جانباختگان و وضعیت دستگیرشدگان و خانوادههای نگران و مستاصل آنان و ...هرکدام از این خبرها، دلایل خاصی برای پیگیری نزد مخاطبان خود دارد و در این میان، هر مسئول و جناح سیاسی برای مسئولیت و دیدگاه خود بهدنبال پیدا کردن راهی برای عبور از این بحرانها است و در پس ذهن خود بهدنبال راهی برای رد شدن از این چالشها و تبدیل آنها به فرصت برای بهبود وضعیت خود یا کشور هستند.
همه این تلاشها در پیگیری این اخبار برای این صورت میگیرد که بتوان از دل و درون این رخدادها، کشور را از این وضعیت نابهسامان معیشتی - سیاسی گذراند و به نقطه امن و آرامش رساند و این امیدواری همچنان وجود دارد!
از مسئولان ارشد کشور و قوای سهگانه گرفته تا مدیران میانی، احزاب، جناحهای سیاسی و بسیاری از مردم همچنان امید دارند تا اوضاع بهسامان شود و در این میان ملت ایران نیز بتواند پس از مدتهای مدید، نفسی راحت بکشد و دمی بیاساید!
حال فرض کنیم تمام مشکلاتی که در سطور نخست به آنها اشاره شد، همین امروز حل و مرتفع شود - آیا در این صورت به سرمنزل مقصود و رفاه و آرامشی که هدفمان است، رسیدهایم؟
پاسخ بیتردید منفی است زیرا برای غلبه بر این بحرانها بیش از هرچیز به "امید" نیاز داریم در حالیکه امیدهایمان همین ۳ روز پیش، جایی در میان برف و بوران کوههای مریوان یخ زد و از بین ما رفت!
"فرهاد خسروی" نوجوان ۱۴ سالهای که برای امرار معاش خود و خانوادهاش "کولبری" میکرد، در سیاهی نیمه شب و پیچ و خمهای سخت و برفگیر، راه گم کرد و سرما آرام آرام جان شیریناش را گرفت.
چرا "فرهاد" ۱۴ ساله باید کولبری کند؟ "فرهاد" بهجای اشتغال به این کار سخت و طاقتفرسا باید آن روز در کلاس درسی گرم و آرام در کنار همشاگردیهایش درس میخواند. "فرهاد" باید بهجای کار، برای بهدست آوردن "نان" - نوجوانیاش را میکرد.
"فرهاد" باید شبها پیش از خواب، رویاهای آیندهاش را در ذهن میساخت، عاشق میشد، زندگی میکرد و از آن لذت میبرد! اما غنچهی امیدهایش در آن لحظات آخر که سرما داشت آرام آرام جای روح زیبایش را در کالبدش میگرفت، یکییکی پرپر شد. اگر یک از هزاران قسمت از ثروت ملی که "فرهاد" نیز سهامدار آن بود، بهجای "اختلاس" خرج او میشد، دیگر نیازی به رها کردن درس و مدرسه و روی بردن به کولبری نداشت.
"فرهاد" در ۱۴ سالگی مانند مردهایی که تعهد یک خانواده را بردوش دارند تلاش میکرد تا بهجای اختلاسِ سهمِ هموطناناش، با نون بازو مخارج زندگی را تامین کند در حالیکه حق او این بود که بر سر کلاس برود و در رفاهی نسبی درسش را تمام کند تا بعدها وارد چرخهی دشوار بزرگسالی شود.
آری! امید ما - بهبود وضعیت "فرهادها" بود که دیگر نیست. حال چه از استیضاح ترامپ، لُپهایمان گُل بیفتد یا نیفتد، نامزدهایمان به مجلس بروند یا نروند، روابطمان با آمریکا و جهان خوب شود یا نشود، اصلاحطلب و اصولگرا توی سر هم بزنند یا نزنند؛ تا "فرهادها" در این سرزمین به حداقل استانداردهای زندگی نرسیده باشند، در هیچ عرصهای نهتنها پیروز نشدهایم بلکه به هیچ پبشرفتی هم نرسیدهایم و از دست دادن این نوجوان آنهم به این شکل، نشان از یک شکست مطلق دارد!
جانباختن "فرهاد خسروی" به این معنا است که مسئولان، وظایف خود در خدمتگزاری و یا بهقول خودشان "نوکری به مردم" را درست انجام ندادهاند.
حال نامزدهای وکالت مجلس برای "بهارستاننشین" شدن از هم سبقت غیرمجاز بگیرند، جناحهای سیاسی به هم چنگ و دندان نشان دهند، سخنگوها ژستهای حق بهجانب بگیرند، روشنفکران زبان به هتاکی بگشایند، واعظان مخاطبانشان را موعظه کنند و ...هیچکدام گرهای از گرههای کور در ایران را باز نخواهد کرد.
پرسشها و مطالبات ایرانیان دیگر سیاسی نیست، دیگر کسی بهدنبال اینکه "تعریف جامعهمدنی چیست؟" نیست! دیگر کسی بهدنبال تفاوتهای "نئولیبرالیسم" و "سوسیال دموکراسی" نمیگردد، سوال این است، "چرا فرهاد نان ندارد؟" ایران ما "فرهادها"یی دارد که در ۱۴ سالگی، سالها بزرگتر شدهاند.
نوجوانانی که حق دارند نوجوانی کنند، صدای خندههاشان، خانه و خانواده را شاد کند و دهها سال پس از نوجوانی به معاش بیندیشند.
در این طولانیترین شب سال، امیدمان همراه با جان فرهاد یخ زد و تا کورسویی امیدبخش برای "فرهادها" نیابیم، شبهایمان همگی یلدا خواهد ماند.
ارسال نظر