طالبانیزم، چالشی که دامن ما را هم میگیرد
قدیر گلکاریان
استاد دانشگاه
قدرت گرفتن مجدد طالبان در افغانستان باعث شعلهور شدن بحثها در مورد دو موضوع مهم شد که متأسفانه در داخل کشورمان صاحبان اهل قلم کمتر بدان پرداختند. اما امروز، با حوادثی مانند اقدام به کشتن سلمان رشدی، یا طرح اتهام اقدام برای ترور جان بولتون و مایک پومپئو در آستانه به نتیجه رسیدن احتمالی مذاکرات برجام، توانسته است، ایران را نیز از نظر چهره سیاست اعتقادی (!) در سطح بین المللی همسان با طالبان قرار دهند. باور ندارید، خودتان در صفحات نشریات معروف و یا سایتهای آنها به تحلیل قضیه بپردازید و مطالعه کنید تا بدانید وضعیت از چه قرار است.
به هر حال میخواهم در این شماره از سرمقاله به این موضوع بپردازم که طالبان و یا برخی از کشورهایی که در آنها شرع بر قواعد سیاست سنگینی میکند، چه بازتاب و نتایجی در صحنه سیاسی دارد.
نخست اینکه روی کار آمدن طالبان که هدفمند بوده در نوع خود توانسته است توازن قوا در سیاست جهانی را بر هم بزند. همانطور که میدانیم ایالات متحده با وجود استفاده از صدها هزار نیرو و صرف تریلیونها دلار در طول بیست سال اشغال افغانستان در نهایت شکست خورد و چند روز پیش سالگرد خروج مفتضحانه آنها از افغانستان بود که تبعات آن کشته شدن صدها انسان شاغل در ادارات، رسانهها، دفاتر نمایندگی و دانشگاهها بود که به نوعی با ایالات متحده در ارتباط بودند. البته اقدامات نادرست اشغالگران آمریکایی دلیل روی کار آمدن مجدد طالبان نشد بلکه، فساد سیاستمداران افغانی و حمایت پاکستان و عربستان از آنها و در کمال شگفتی سکوت معنادار ایران و روسیه در برابر طالبان از جمله دلایلی است که منجر به این نتیجه شده است.
پیامدهای نظری دوم و عمیقتر این است که اداره دولتی افغانستان بعد از طالبان مبتنی بر شرع است. همانطور که مشخص است، بسیاری از حاکمان طالبان، از جمله بنیانگذار گروه، ملا عمر (1960-2013)، در مدارس، به ویژه در مدارس سنتگرای دیوبندی، که در شبه قاره هند، که از طبقه علمای رایج میباشد، تحصیل کردند. نام آنها به معنای "طلاب" از تحصیلات مدرسه آنها گرفته شده است.
عربستان سعودی به همراه ایالات متحده و پاکستان به عنوان حامیان جهاد افغانستان برشمرده میشوند که با هدف به شکست کشاندن اتحاد جماهیر شوروی و تهاجم آن کشور در سال 1979 نسبت به شکلگیری این گروه افراطی گام برداشته و سیاستهای خودشان را ترسیم کردند. با توجه به اینکه زایشگاه عقیده طالبانی از عربستان است، دیدگاههای سلفی سعودیها مانند بسیاری از گروههای افغان/پاکستانی، بر طالبان تأثیر گذاشت. در نتیجه، طالبان تفسیر سخت حنفی از مدارس دیوبندی را با نفوذ سلفی ترکیب کردند. ذهنیت طالبان علاوه بر اینکه زنان را فرودست میداند، نسبت به تحولات تاریخی، ایام و بزرگداشتهای ملی و مذهبی غیر از اعتقادات خودشان واکنش نشان داده و ممنوعیتهایی را فراهم می سازند که اخیراً برداشتن ایام عید نوروز و حتی تاسوعا و عاشورا از آن جمله است. در کنار این جنایات و خیانتهای آنها نسبت به تمدن بشری نیز بر هیچ کس پوشیده نیست و اقدامات آنها مانند تخریب مجسمههای تاریخی و اعدام هنرمندان و مجریان زن که قبل از طالبان غیرمحجبه بودند، نتیجه همین ترکیب ذهنی است.
هر چند طالبان خود را جهادیونی میپندارند که در رفتارشان آمیزهای از غربستیزی و اشتیاق به شریعت دارند ولی متأسفانه امروزه در برخی از کشورها مانند ترکیه و یا کشور خودمان نیز شاهد برخی رفتارهای مشابه طالبان نیز هستیم و به نظر میرسد که گویی دستهایی برای شکلگیری "طالبانیزم" به شدت فعال است. حال سوال اینجاست که منشأ این ولع شریعت از چیست و چگونه میتواند بر ساختار برخی از کشورهایی که در آنها طالبان وجود ندارد ولی با چالشهای مشابهی روبرو شوند؟
یکی از دلایل ظهور رفتارهای طالبانی در کشورهای دیگر مربوط به رد دانش تجربی و استدلال عقلانی است که عبور از آن متأسفانه به دلیل صاحب منبر و تریبون شدن برخی افرادی است که فعلاً فرصت دستشان است. اینان، قانون و دانشی را توزیع و القاء و منتشر میکنند که با درکی فراتر از زمان و مکان همراه است. این گروه تفسیری مناسب با شرایط زمان و جامعه تحت کنترل خود ارائه میدهند و هر که از نظر استدلال عقلی و یا دانش تجربی با آنها در بیفتد، بلافاصله رفتار منتقدین را توهین یا ارتداد نسبت به احکام ابدی و جهانی اسلام تلقی میکنند. حال آنکه در قرآن امده است که خاشعترین انسانها همانا علما (کسانی که به سمت علم میروند) هستند. "انما یخشی الله من عباده العلماء" طبیعتاً برچسب زدن به افراد عواقب سختی از مجازاتها یا طرد شدگی و اعدام در بر دارد.
طالبان که خودشان را به صراحت مخالف دموکراسی معرفی کرده و نهادهای دموکراتیک مانند انتخابات را بیمعنا میدانند، مدعی هستند که قانون و سیاست را شریعت تعیین میکند.
این بهترین بهانه و فرصتی است که مخالفان ایران در شرایط فعلی اسلام غیر تفسیر شده و واقعی را نیز همچون شیوه طالبانی نشان دهند و خود زمینه بسیاری از توطئهها را فراهم بیاورند که به نوعی ایران را تحت محاصره سیاسی و فشار اجماع جهانی سازند. به طوری که ضارب سلمان رشدی را وابسته به حزب الله لبنان و ایران میشمارند. موضع انتقام از پومپئو و بولتون نیز که بحث چندین ماه قبل بود، دوباره جان میگیرد تا ایران را نه کشوری اصولمند که کشوری مشکلزا و مشابه طالبان معرفی کنند و نشان دهند که دوباره تئوری غالب در سیاست ایران، بنیادگرایی است و هر حرفی هم برای اجتناب از ساخت بمب هستهای بزند، دروغ محض است. بدین ترتیب ایران در آستانه رسیدن به فرجام برجام دچار چالش جدی سازند.
تسلط مجدد طالبان هم برای کسانی که در افغانستان زندگی میکنند و هم برای مسلمانان سراسر جهان یک تراژدی است. بنابراین برای بدنام کردن ایران و جوسازی علیه ایران خود فرصتی است که با حوادث اخیر میتواند پیوند خورده باشد. البته برخی رفتارهای ناشیانه همچون مسئله حجاب که -بیثمر بودند و جز ایجاد التهاب نتیجهای نداشتند- دلایل دیگری است که آب را به خوبی گل آلود میسازد.
به هر حال چه بپذیریم و چه نپذیریم دچار چالش جدیدی شدهایم که باید عاقلانه و مدبرانه از آن عبور کرد. در کنار این مدیریت بر جلسات، سخنرانیها و اظهار نظرها در چنین برههای بسیار اهمیت دارد. نباید بگونهای ایران را نشان دهیم که همچون طالبان مخالف دموکراسی، حقوق بشر، برابری جنسیتی، شهروندی است. اگر طرف آزادی و رفاه و پیشرفت و مورد قبول جهانیان بودن هستیم، میبایستی قانون و دانشی را معرفی کنیم که با الهام از اسلام عدالتپرور و منطقی باشد نه بر اساس نظریه غالبی که مبتنی بر تفاسیر مغایر با دانش تجربی و استدلال عقلی!
ارسال نظر