خودم جزو اخراجیها بودم!
مسعود ده نمکی: «اخراجیها» در گردان سلمان پیش آمده بود. اینجا خودم جزو اخراجیها بودم. رفتم یک سیگار دستم گرفتم؛ بلد هم نبودم. رفتم جلوی چادر فرماندهی و یک جوری میگرفتم که توی دستم ببیند. هی میرفتم و میآمدم. حاج امینی هم از فرماندهان لشکری بود که ابهت خاصی داشت و کسی جرات نمیکرد با او شوخی کند. دو، سه دفعه رفتم و آمدم. اول نگاه نمیکرد، نزدیکتر رفتم، مرا دید و با دست اشاره کرد بیا اینجا. رفتم و گفت تو یکی منقل و وافور هم بیاوری، به تو انتقالی نمیدهم، باید همینجا بمانی. دیگر همین شد که ما به گردان حمزه و پدافندی منطقه مهران رفتیم که عملیات کربلای ۴ در جنوب شد. عملیات کربلای ۵ دیگر از منطقه مهران به پادگان آمدیم و به سمت شلمچه برای کربلای ۵ رفتیم.خیلی جالب است، کسانی که تفکر سرمایهداری و الگوی توسعه آن شکلی را در جامعه باب کردند، امروز دارند در مورد هپکو حرف میزنند. یعنی خود همانها داد میزنند آی دزد! چون خریدار دارد. الان هم که فراگیر شده چون شبکههای اجتماعی و رسانههای جدید همه دارند در این مورد حرف میزنند. شاید جالب باشد که وقتی قطعنامه پذیرفته شد، مثل فیلم لورل هاردی که جنگ تمام شده بود و کسی نگفته بود که تمام شده، یک کوه کمپوت خورده بودند بعد هواپیمایی را دیدند که رد میشد و مورد هدف قرارش دادند. تازه فهمیدند که جنگ تمام شده. من خودم وقتی جبهه رفتم یک تار مو روی صورتم نبود وقتی برمیگشتم بزرگ شده بودم و شاید پدر و مادرم مرا با آن هیبت جدید ندیده بودند و خجالت میکشیدم.
ارسال نظر