نقد فیلم «سرخپوست» ؛ بحران کیفیت در سینمای ایران جدی است
فیلم «سرخپوست» در عین حال که ظرفیتهای نهفته سینمای ایران را در داستانگویی و اجرا آشکار میکند خبر از بحرانی جدی نیز میدهد: «بحران کیفیت.».
(هشدار: خطر جدی لو رفتن داستان فیلم وجود دارد.)
هادی حقانی - سرویس فرهنگی مستقلآنلاین: فیلم «سرخپوست» که در زمان اکرانش در جشنواره فیلم فجر با تحسینهای فراوانی مواجه شد و نقدهای مثبتی از منتقدان در جشنواره فجر گرفت فیلمی متوسط است. این فیلم در عین حال که ظرفیتهای نهفته سینمای ایران را در داستانگویی و اجرا آشکار میکند خبر از بحرانی جدی نیز میدهد: «بحران کیفیت.». آنقدر فیلم بد در سینمای ایران دیدهایم که تجربهای جسورانه در فرم و داستانگویی که با وجود اینکه در بیشتر ابعاد متوسط از کار درآمده فیلمی شاهکار، درخشان و حیرتانگیز قلمداد میشود. فیلم «سرخپوست» که برگزیده نویسندگان ماهنامه «فیلمنگار» هم بوده درست از همینجا لطمه دیده: فیلمنامه.
فیلم ایده بکری دارد که در برهوت ایده در سینمای ایران غنیمت است. یک زندان در دهه 40 در جایی از جنوب یا شرق کشور قرار است بخاطر گسترش باند فرودگاه مجاورش تخریب شود. در جابجایی زندانیان به محل جدید یکی از زندانیها که به اعدام محکوم شده و میگویند بیگناه است به شکل مرموزی گم میشود. رئیس جاهطلب زندان با بازی نوید محمدزاده که به ترفیعش میاندیشد به کمک مددکار زنی (با بازی پریناز ایزدیار) تلاش میکند این زندانی را که در جایی از زندان پنهان شده پیدا کند. فیلم قرار بوده به کشمکش میان رییس زندان و زندانی و مددکار زن بپردازد. کشمکشی میان عشق، وظیفه، جاهطلبی و انسانیت. اما فیلمساز نتوانسته عناصر مناسب چنین کشمکشی را در روایت خود به درستی بگنجاند و به همین دلیل است که روند تغییر شخصیتهای فیلم به اندازه کافی باور پذیر و تاثیرگذار در نیامده است. رابطه عاطفی بین رییس زندان و مددکار زن مغشوش است. نمیدانیم مددکار زن از رئیس زندان سوءاستفاده میکند تا زندانی را نجات دهد یا واقعا از او خوشش میآید. جزییات عناصر تعلیق دقیق طراحی نشدهاند. در همان ابتدای پرده دوم کاملاً میتوان حدس زد که مددکار زن با زندانی سر و سری دارد. (نگاه مددکار به سقف در صحنهای به دنبال زندانی میگردد بخشی از تعلیق فیلم را لو میدهد.) انگیزه و رفتار شخصیتها در جهت پیشبرد داستان در بسیاری از موارد گنگ و فاقد منطق دراماتیکاند. خصوصاً شخصیت اول فیلم با بازی نوید محمدزاده. صحنه خشونت او با کودک و پشیمانی بلافاصلهاش، گیر افتادنش در سلول، تعویض لباسش بخاطر مددکار زن و بیرون کردن او از زندان در ادامه فیلم به سردرگمی بیننده درمورد شخصیت رئیس زندان و رابطهاش با مددکار زن دامن میزند. نقطه اوج این مشکل را در پایانبندی فیلم میتوان دید. رئیس زندان بالاخره اجازه میدهد که زندانی فرار کند. تمهیداتی که فیلمساز برای دراماتیک بودن چنین تصمیمی اندیشیده موفق از آب در نمیآید. تصمیم او در سکانس نهایی براساس دکوپاژ و میزانسنی که فیلمساز طراحی کرده قرار بوده قهرمانانه باشد اما آن چیزی که ما بر پرده سینما میبینیم انتخابی حسابگرانه و قابل پیشبینی است که از هر کسی (نه لزوماً یک قهرمان) ممکن است سر بزند. او ترفیعش را گرفته و دیگر فرار زندانی برایش چندان اهمیت شغلی ندارد. او با چشم پوشیدن از فرار زندانی، هم دل مددکار را به دست میآورد و هم وجدانش را که در طول فیلم قلقلک داده شده آرام میکند. درست به همین خاطر است پایان محافظهکارانه فیلم تکانمان نمیدهد و چنگی به دل نمیزند.
فیلم آگاهانه دارای زمان و مکان مشخصی است، در دهه 40 و در جغرافیایی که درست نمیدانیم (احتمالاً مرکز یا شرق ایران) میگذرد. این را از لباس و لهجه بازیگران میتوان فهمید. اما فیلمساز از این زمان و جغرافیا استفاده مناسبی در روایتش نمیکند. مشخص نیست این قصه چرا در این زمان و مکان خاص اتفاق افتاده و اگر در هر زمان و مکان دیگری هم اتفاق میافتاد تفاوت چندانی در داستان فیلم اتفاق نمیافتاد. شخصیت، طراحی لباس، گریم و بازی مددکار زن (با بازی پریناز ایزدیار) نیز از دیگر نقط ضعف فیلم است و چندان باور پذیر در نیامده است.
در عین حال فیلم نقاط قوت مهمی هم دارد. استفاده درست از لوکیشن زندان باعث شده فضای زندان کارکرد موثری در روایت پیدا کند و تبدیل به بهترین شخصیت فیلم شود. فضای تیره و جذاب زندان در نگاه اول بسیاری از مشکلات فیلم اعم از قصه، شخصیتپردازی و بازی بازیگران را پوشانده است. بازی نوید محمدزاده کنترل شده و در خدمت فیلم است. اما بهترین بازی فیلم متعلق به پیرمرد روستایی است که برای آزادی زندانی به رئیس زندان التماس میکند.
فیلم در بیشتر لحظاتش از کارگردانی هوشمندانهای برخوردار است. حرکات به جای دوربین و میزانسنها و قاببندیهای حسابشده (نمای نقطهنظر زندانی از داخل سازه چوبی دار در سکانس پایانی درخشان است) بخش زیادی از بار جذابیت فیلم را به دوش کشیده است. از موفقترین صحنههای فیلم صحنهای است که رئیس و افسران زندان را از نمای نقطهنظر افسر مافوق رئیس زندان در ماشین در حال حرکت میبینیم که در حال دویدن به سمت زندان هستند که کنایهآمیز و تاثیرگذار درآمده است.
«سرخپوست »، خبر از تولد فیلمسازی باهوش و خوشفکر میدهد که در آینده از او بیشتر خواهیم شنید. فیلمسازی که پس از تجربه محافظهکارانه ملبورن دست به جسارتی در «سرخپوست » زده که ستودنی است.
ارسال نظر