زندگی پرماجرای فدریکو فلینی فیلمساز شاخص موج نوی ایتالیا

«فدریکو فلینی» از بزرگ‌ترین و مستعدترین فیلم‌سازان سینما بود که برای «جاده»، «شب‌های کابیریا»، هشت‌ونیم» و «آمارکورد» چهار اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان را برای سینمای ایتالیا به‌ دست آورد.

فدریکو فلینی 5

سرویس فرهنگی مستقل‌آنلاین: او در سال ۱۹۲۰ در خانواده‌ای متوسط در ریمینی به دنیا آمد پدرش، اوربانو فلینی، فروشنده دوره‌گرد و عمده‌فروش بود و مادرش، آیدا باربیانی، زنی اهل خانواده و خانه‌دار. او در هفت‌سالگی از مدرسه فرار کرد و به یک گروه سیرک پیوست، اما پس از چند روز به والدینش، بازگردانده شد.

فدریکو فلینی از همان کودکی شیفته بازیگرانی بود که در نمایش‌ها و سیرک‌ها هنرنمایی می‌کردند. سال‌ها بعد، یاد این خاطرات بر فیلم‌های او تأثیر فراوان گذاشت. همچنین آموزش او در دبستان دینی کاتولیک از دیگر عوامل مؤثری بود که به فیلم‌هایش هوایی خرده‌گیر از کلیسا و بااین‌همه احساسی سرشار از معنویت می‌بخشید.

وقتی نوبت نمایش- سیرک- رسید و روی زانوهای پدرم صدای شیپورها را شنیدم و نور چراغ‌ها را دیدم، کف زدن‌ها، غرش طبل‌ها و همه بی‌منطقی و بی‌دست و پایی مسخره و ریزه و خنده‌دارشان را دیدم، به صورتی گنگ حس کردم که منتظر من بوده‌اند، به نظرم رسید که مرا می‌شناسند.»

این ماجرا تأثیری شگرف بر فلینی می‌گذارد، به‌طوری‌که سیرک برای او جدی شده و بعدها منبع الهام فیلم‌ساز برای خلق فیلم‌هایش شد.

فلینی در مدرسه مذهبی سن وینچترو شروع به تحصیل کرد، اما علاقه‌ای به درس خواندن از خود نشان نمی‌داد. برخلاف میل والدینش به طراحی و نقاشی علاقه‌مند شد: «آن موقع دیوانه‌وار به نقشی علاقه‌مند شده بودم و یکی بعد از دیگری، با مداد رنگی‌هایم نقاشی می‌کردم، پدرم اصلاً به این کار من علاقه نشان نمی‌داد و مرتب می‌گفت که «نقاشی برای دخترها خوب است.» متأسفانه هرگز والدینم برای درک روحیاتم به خود چندان زحمتی ندادند. پدرم تا آخرین لحظات زندگی‌اش با من مانند یک غریبه بود.»

 فلینی تا دوره دبیرستان چند مدرسه مذهبی را عوض کرد، تنبیه‌های معلمان به دلیل عدم رعایت قوانین انضباطی مدرسه، از مهم‌ترین خاطراتی است که او از این دوره زندگی‌اش به یاد می‌آورد. او سال‌های آخر دبیرستان را به همراه تعدادی از همکلاسی‌هایش به گشت‌وگذار و وقت‌گذرانی در کوچه‌ها و خیابان‌های شهر گذراند، نوعی زندگی بی‌هدف و بدون آرمان.

درباره شهر ریمینی فلینی چنین نوشته: «ریمینی آب‌وهوای عجیبی دارد؛ باد و بوران و مه و باران‌های ناگهانی از ویژگی‌های آب‌وهوای آنجاست. مردمش خرافاتی و متعصب هستند. با آداب و رسومی عجیب و تشریفات و سنن مذهبی با‌شکوه که فراوان در آنجا اجرا می‌شود. علاوه بر این‌ها، شهر دارای حالتی بسیار اسرارآمیز است. همه جای شهر علائم تاریخ بیزانتن به چشم می‌خورد و آن‌سوی آب‌ها، سواحل ابری، دریای مرموز و خانه‌های سنگی واقع شده است و آن‌ها که سرگذشت فلینی را می‌نویسند، جوان کنجکاو جستجوگری را به ما می‌شناسانند که در امتداد ساحل قدم می‌زند، در میخانه‌ها شراب می‌نوشد و ساعت‌ها در ایستگاه راه‌آهن مسافران را به نظاره می‌نشیند. گاهی برای مجلات کاریکاتور می‌کشد. زمانی دلقک سیرک می‌شود و هرازگاه داستان‌های بی‌شرمانه را در مجلات به چاپ می‌رساند.»

فلینی و گزارشگری

او پس از زمانی کوتاه که به گزارشگری تبه‌کاری‌های شهر می‌پرداخت، در ششم فوریه ۱۹۳۸، نخستین کاریکاتور خویش را در روزنامه دومینیکا دل کوریه منتشر کرد. در همان سال از زادگاهش به‌سوی فلورانس و رم نقل‌مکان کرد.

فدریکو فلینی3

ورود فلینی به سینما

ورود او به سینما، با نوشتن طنزهایی برای بازیگری به نام آلدو فابریزی آغاز شد. در ۱۹۴۵ فابریزی فلینی را به کارگردان سرشناس و محبوب ایتالیا روبرتو روسلینی شناساند. روسیلینی با او در نوشتن فیلم‌نامه‌ای درباره مبارزه سربازان زیرزمینی ایتالیا در برابر نیروهای آلمان نازی، به نام رم شهر بی‌دفاع همکاری کرد و هم‌چنین او را به دستیار کارگردانی خود برگزید و این فیلمی بارز در سبک نئورئالیسم بود.

در ۱۹۴۸ روبرتو روسلینی فیلم «شیدایی» را کارگردانی کرد که بخشی از آن بر پایه داستانی از فلینی با نام معجزه می‌گذشت که موضوعش درباره زنی روستایی (به بازیگری آنا مانیانی) است که خیال می‌کند ولگردی که او را باردار نموده (به بازیگری فلینی) سنت جوزف است و او را سرنوشت مقدر شده که عیسی را زاییده و به دنیا بیاورد. اگرچه معجزه از دید سبک‌شناسی فیلمی نئورئالیستی و ساخته روسیلینی است، ولی در آن اثر سبک رازآلود فلینی کاملاً پیداست.

اولین تجربه کارگردانی فلینی

در سال ۱۹۵۱ با راهنمایی آلبرتو لاچودا، فلینی اولین اثر سینمایی خود با نام «روشنایی‌های واریته» را کارگردانی کرد. این فیلم بررسی روان‌شناختی و درونی از زندگی بازیگران نمایش بود که آن را می‌توان مقدمه‌ای درخشان بر شاهکارهای آینده او، با تأکید بر مضامینی چون ماتم و تنهایی و افسردگی به شمار آورد.

در سال ۱۹۵۲ فلینی فیلم «شیخ سفید» را جلوی دوربین برد که در آن جهان پوشالی و کم‌ژرفای ستارگان سینما را با تلخی به تصویر کشید. گرچه این دو فیلم اول فلینی، تماشاگران چندانی نداشتند، اما فیلم بعدی او با نام «ولگردها» موردستایش جهانیان قرار گرفت. فلینی در این فیلم دیدگاه خویش را به جهان دل‌زده و سرخورده و نابهنجار مردم، طبقه متوسط، شهرهای کوچک گسترش می‌دهد تا که رفتار آسیب‌زای جوانان آفت‌زده را ریشه‌یابی کند.

فدریکو فلینی 7

فیلم‌های نئورئالیستی فدریکو فلینی

اگرچه فیلم‌های اولیه فلینی آشکارا در مایه سبک نئورئالیستی کار شده‌اند، بااین‌همه از همان آغاز دل‌بستگی و مهر او به شخصیت‌های سبک‌سر و لاابالی مشخص است و می‌توان مدعی شد که شیفتگی او به بیهودگی، پوچی و سبک‌سری نشان از سبک ویژه او دارند.

«جاده» فلینی

پس از فیلم کوتاه «بنگاه زناشویی» در سال ۱۹۵۳، فلینی فیلم «جاده» را در ۱۹۵۴ کارگردانی نمود که ستایش جهانی را برای او، به‌عنوان یکی از برترین کارگردان‌های سال‌های پس از جنگ دوم جهانی به ارمغان آورد و جایزه اسکار را برای بهترین فیلم غیر آمریکایی دریافت نمود. این فیلم به‌یادماندنی و تکان‌دهنده، داستان دختر جوان پاک و ساده‌ای (جولیتا ماسینا) را روایت می‌کند که از سوی خانواده‌اش به گروهی از مردان نیرومند و خشن بازیگر سیرک فروخته می‌شود. این فیلم با به‌کارگیری صحنه‌های سورئال از سبک نئورئالیسم دوری جسته بود.

 «جاده» در سبک نمادین فلینی پیام‌آور رهسپاری دو عاشق همراه و ناهموار به‌سوی رستاخیز‌شان بود. موسیقی متن فیلم ساخته نینو روتا بود که حس جاری در فیلم را دوچندان می‌نمود. همکاری روتا با فلینی تا هنگام مرگ روتا در ۱۹۷۹ ادامه داشت.

در ۱۹۵۵، فلینی «کلاه‌بردار» را ساخت که اگرچه عمق گزنده «جاده» را نداشت، ولی از پرداختی استادانه بهره می‌برد و به داستان گروهی از خرده کلاه‌برداران می‌پرداخت.

فیلم بعدی فلینی «شب‌های کابیریا» داستان مسحور‌کننده زندگی یک روسپی (با بازی جولیتا ماسینا) بود که فلینی را به‌عنوان کارگردانی واقع‌گرای رمانتیک معرفی کرد.

در آغاز دهه ۱۹۶۰، فلینی دو شاهکار سینمایی خویش «زندگی شیرین» و «هشت و نیم» ۸۱/۲ را به همراه کار کوتاه خویش در «بوکاچیو 70» آفرید.

«زندگی شیرین»، ساخته شده در ۱۹۶۰، یک فیلم سه‌ساعته، چشم‌انداز گسترده‌ای از زندگی جامعه ایتالیایی را از نگاه یک روزنامه‌نویس هم هنگام (با بازی مارچلو ماسترویانی) نشان می‌داد. در این فیلم فلینی با به‌کارگیری نمادهای دینی از دیدگاه ژزویتها، زشتی‌ها و آزردگی‌های جنسی، بی‌شرمی و آدمک‌های دیونما، دل‌بستگی خویش را به این‌گونه داستان‌سرایی آشکار ساخت. او در بخش کوتاهش در «بوکاچیو ۷۰»، ساخته شده در ۱۹۶۲، گره‌های روانی و پنداشت‌های تن‌گرای مردی میان‌سال را به تصویر کشید و این پیش‌درآمد شاهکار درخشان او، «هشت و نیم»، ساخته شده در ۱۹۶۳ بود که در آن فلینی، زیرکانه مشکل خود را در گزینش موضوعی برای فیلم تازه‌اش به فیلم برمی‌گرداند و بنابراین دستمایه «هشت و نیم» پژوهش در مشکل کارگردانی مشهور است که نمی‌داند برای فیلم آینده خود چه موضوعی را برگزیند. مارچلو ماسترویانی در نقش کارگردان، بازیگر نخست این فیلم بود. نام «هشت و نیم» گواه آن بود که تا آن هنگام فلینی هفت و نیم فیلم ساخته بود و این تازه‌ترین فیلم شماره هشت و نیم بود—پیداست که او فیلم‌های کوتاهش را نیمه فیلم در می‌شمرد. هشت و نیم برای فلینی اسکار دیگری را به ارمغان آورد.

فدریکو فلینی 1

اولین فیلم رنگی فدریکو فلینی

نخستین فیلم رنگی فلینی، «جولیتای ارواح»، در سال ۱۹۶۵ تلاشی بود پیشرفته در هنگام و ازاین‌روی ارج ناگرفته. این فیلم به پژوهش در زندگی همسرش، جولیتا ماسینا، می‌پرداخت که در این هنگام از اوج هنری به پایین افتاده و با سختی‌هایی در زندگی گریبان گیر است. جولیتا ماسینا خود بازی در نقش اصلی فیلم را به عهده داشت. فلینی در این فیلم برداشتی فمینیستی دارد ولی منتقدان فیلم بر درون‌گرایی او خرده گرفتند و از این فیلم استقبال چندانی نکردند.

«ساتیریکون فلینی»، ساخته شده در ۱۹۶۹ را بسیاری از منتقدان اوج کارهای او می‌دانند. «ساتیریکون فلینی» اقتباسی از داستانی به همین نام، از تیتوس پترونیوس آربیتر است. واژه ساتیریکون، لغت لاتینی شده Satyr به معنای دیر شهوت‌ران است و اگر همین Satyr را به‌صورت Satiric بنویسیم، معنایش اثر هجو آلود و انتقادی خواهد بود و ساتیریکون فلینی واجد این هر دو معناست.»

در «ساتیریکون» و «جولیتای اشباح»، فلینی از داستان‌گویی درمسیری مستقیم سرباز زد. به‌ویژه ساتیریکون، آمیزه‌ای است در هم از انگاره‌های مالیخولیایی. سرشار از اندام‌های برهنه در تقابل با زیبایی. او این شیوه نامأنوس را که خالی از انسانیت و به دور از و زیبایی چشم‌اندازهای فیلم‌های پیشینش بود، در دو فیلم دیگر خود، «دلقک‌ها» در ۱۹۷۰ و رم فلینی در ۱۹۷۲ ادامه داد

فدریکو فلینی 6

به یاد می‌آورم Amarcord سرانجامی بر فیلم‌های ارزنده او بود که نشان از بازگشت او به طبیعت مردمی و دوستی بود. او در این فیلم با مهربانی روزگاران خردسالی را یاد می‌کند و همه فیلم از طنزی ملایم و آرام سرشار ست. این فیلم جایزه اسکاری دیگر را به‌عنوان بهترین فیلم خارجی دریافت کرد.

دوران فرود فیلم‌سازی فلینی

پس از «به یاد می‌آورم»، فیلم‌های فلینی آن تازگی و طراوت پیشین را نداشت. منتقدان، فیلم‌های او را خودشیفته و سرد می‌شمردند و چنین می‌نمود که او دیگر چیزی برای گفتن نداشت. «کازانوای فلینی»، ساخته شده در ۱۹۷۶، نمونه بارزی از این موضوع بود. اگرچه فیلم بعدی او، «و کشتی به راهش ادامه می‌دهد»، ساخته شده در ۱۹۸۴ نیز همین کمبود را نشان می‌داد، بااین‌همه هنوز یادمان شیفتگی او برای آفرینش هم‌آغوشی‌هایی پر چاشنی و رنگ‌آمیز برجای مانده بود. جینجر و فرد در ۱۹۸۶ با بازی ماسترویانی و مسینا در انگاره دو رقاص پیر به همین‌گونه با خرده‌گیری رویاروی شد.

او در ۱۹۸۷ فیلم مصاحبه را چون کارنامه هنری خویش به فیلم آورد. «مصاحبه» فیلمی در درون فیلم بود که یادآور کارهای گذشته او بود. در همان هنگام که بر پایه داستان فیلم، فلینی بر آن است که آمریکای فرانتس کافکا را به پرده آورد، یک گروه فیلم‌ساز ژاپنی از هر جنبش او فیلم می‌گیرند. این ساختار به او پروا می‌دهد تا با هوایی اندوهناک گذشته‌ها را به یاد آورد و به داوری کارهایش بنشیند.

فدریکو فلینی 4

«آوای ماه» آخرین فیلم فلینی

«آوای ماه» در ۱۹۹۰، آخرین فیلم او بود که بر پایه‌های داوری منتقدان سورئال‌ترین فیلم او است که سرشار از یادمان‌های غریب و پر‌اندوه و اندیشه رهایی در انتهای زندگی است. فلینی در ۱۹۹۳ جایزه اسکار را برای دستاوردهای زندگی سینمایی‌اش دریافت نمود. در پایان همان‌ سال بر اثر ایست قلبی درگذشت.

او الهام‌بخش کارگردانان بزرگ سینمای جهان چون «امیر کاستاریکا»، «دیوید لینچ»، «وودی آلن»، «پدرو آلمادوار»، «تیم برتون»، مارتین اسکورسیزی و «دیوید کراننبرگ» بوده است.

در سال ۲۰۱۳ فیلم‌نامه‌ «سفرهای جی. ماستورنا» از فدریکو فلینی که هرگز به دنیای سینما راه پیدا نکرد، در قالب یک کتاب منتشر شد. این فیلم داستان یک ویولونیست است که در یک سانحه هوایی سقوط می‌کند. فلینی با داشتن هفت فیلم در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینمای ایتالیا پیشتاز است.

فدریکو فلینی 2

زندگی خانوادگی فدریکو فلینی

در ۱۹۴۳ با جولیتا ماسینا ازدواج کرد. جولیتا در چندین فیلم او بازی کرد و فلینی او را مهم‌ترین منبع الهام‌ هنری خویش نامیده است.

 

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها