نگاهی به زندگی و کارنامه هنری ابراهیم گلستان؛ داستاننویس و فیلمساز سرشناس ایرانی
ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز ایرانی از مشهورترین چهرههای ادبی، هنری و روشنفکری معاصر ایران است که تاثیر عمیقی بر زمانه خود گذاشته است. نگاهی انداختهایم به زندگی ئ کارنامه هنری و ادبی او
سرویس فرهنگی مستقلآنلاین: ابراهیم گلستان، 26 مهر 1301 در شیراز به دنیا آمد. او نوه سید محمد شریف تقوی شیرازی و فرزند اول سید محمدتقی گلستان، روزنامهنگارِ شیرازیِ صاحبامتیاز روزنامه گلستان است که نماینده مردم فارس در مجلس مؤسسان ۱۳۰۴ بود که رأی به انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی داد. پدربزرگ و عموی گلستان روحانی و دارای درجه اجتهاد بودند.
ابراهیم گلستان دوران ابتدایی و متوسطه را در شیراز گذراند و در سال ۱۳۲۰ برای تحصیل در رشته حقوق به تهران رفت. او در ۲۱ سالگی با دخترعمویش که فخری گلستان (تقوی شیرازی) نام داشت عهد ازدواج بست. سپس در سال ۱۳۲۰ در دانشکده حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد.
ابراهیم گلستان و حزب توده
او در دوران دانشجویی به عضویت حزب توده درآمد و تحصیل در رشته حقوق را نیمهکاره گذاشت و به عکاسی مشغول شد. او از سال ۱۳۲۳ بهعنوان عکاس روزنامههای رهبر و مردم حزب مشغول به فعالیت شد. یک سال مسئول حزب توده در مازندران شرقی در شاهی مازندران بود و در میان کارگران منطقه به فعالیتهای حزبی و مبارزاتی پرداخت. دوستان نزدیک او در حزب توده اپریم اسحاق و نورالدین کیانوری بودند؛ اما بهتدریج با حزب دچار اختلافاتی شد و در پی انشعاب خلیل ملکی از حزب او نیز در سال ۱۳۲۶ راهش را از حزب توده جدا کرد. درباره دلیل این جدایی گفتهاند که نه به اختلاف نظری و فکری بلکه به دلیل روابط ناسالم و باندبازیها و جاهطلبیهای افراد حزب از نظر گلستان بود که ترجیح داد عطای همکاری با حزب توده را به لقایش ببخشد.
با جدایی از حزب و فعالیتهای سیاسی تمرکز او بر روی ادبیات بیشتر شد و در سال ۱۳۲۶، اولین مجموعه داستان خود را با نام «به دزدی رفتهها» بود به چاپ رساند.
ابراهیم گلستان و همکاری با شرکت نفت
گلستان پس از جدایی از حزب توده برای استخدام در اداره انتشارات شرکت نفت ایران و انگلستان به آبادان رفت. دیلن تامس شاعر ولزی در سال ۱۹۵۱ برای نوشتن مطالب تبلیغاتی برای شرکت نفت به آبادان رفته بود ابراهیم گلستان بهعنوان مترجم در کنار او بود. همچنین گلستان در طی آن دوران مدتی رمانهای معروف جهان را برای نشریه روزانه اخبار هفته ترجمه و منتشر مینمود. همچنین برای مدتی نیز سردبیر این نشریه بود با تیراژ ۲۵ هزار نسخه منتشر میشد. او همچنین با مجله انگلیسیزبان دیلی نیوز نیز همکاری داشت.
همکاری ابراهیم گلستان و اداره انتشارات شرکت نفت تا سال ۱۳۳۳ به طول انجامید تا اینکه با ایجاد دفتر کنسرسیوم بینالمللی نفت ایران او بخشی از امور تبلیغاتی این دفتر و روابط عمومی آن به دست گرفت که نتیجه این همکاری تولید فیلم تعدادی عکس و کتابچههای تبلیغاتی بود.
ابراهیم گلستان و استودیوی سینمایی گلستان
در سال ۱۳۳۶، ابراهیم گلستان پس از تجربهاندوزیهای فراوان در شرکت نفت، استودیوی سینمایی خود را به نام «استودیو گلستان» تأسیس کرد و فیلمهای مستندی برای یکی از سازمانهای شرکت نفت در این استودیو به تولید رسید. فیلمهای ماندگار «یک آتش» و «موج و مرجان و خارا» محصول این دوران زندگی او هستند. او در محافل فرهنگی و هنری به دلیل این همکاریها، به لقب «گلستان نفتی» مشهور شده بود. از جمله مشهورترین کسانی که ابراهیم گلستان را به دلیل همکاریاش با شرکت نفت مورد انتقاد و شماتت قرار داد مرحوم جلال آل احمد بود. او معتقد بود ساخت فیلمهای تبلیغاتی مانند موج و مرجان و خارا نمونهای از رفتارهای روشنفکران واداده و غربزده در برابر غرب است.
گلستان در مصاحبهای در مورد جلال آل احمد چنین گفته است: «آل احمد سه سال میآمد و گزارش سالانه شرکت نفت را از من میگرفت تا بهعنوان ترجمه خودش به فارسی جا بزند او هم که انگلیسی نمیدانست میداد به سیمین (دانشور) که ترجمه کند و میآمد و پولش را میگرفت.»
ابراهیم گلستان و سینمای داستانی
ابراهیم گلستان در کنار فیلمهای مستندی که ساخته دو فیلم داستانی با نامهای خشت و آینه (۱۳۴۴) و اسرار گنج دره جنی (۱۳۵۰) نیز در کارنامه هنری هود دارد. وی همچنین تهیهکننده فیلم خانه سیاه است به کارگردانی فروغ فرخزاد بوده است.
در اوایل دهه ۱۳۴۰ به دلیل نقدی که بهرام بیضایی به خواهش جلال آل احمد بر فیلمهایش نگاشته بود با بهرام بیضایی آشنا شد. او سپس فیلمهای «تپههای مارلیک» و «گنجینههای گوهر» را در نیمه ابتدایی دهه ۱۳۴۰ جلوی دوربین برد و سپس خشت و آینه را ساخت که نخستین فیلم بلند داستانی او محسوب میشود.
ابراهیم گلستان تا سال ۱۳۴۶ بر روی فعالیتهای سینماییاش متمرکز بود و مجموعه داستانی منتشر نکرد.
در اسفندِ ۱۳۴۸ گلستان سلسله سخنرانیهایی در دانشگاه شیراز برگزار کرد که پنج بخش آن بعدها در روزنامه آیندگان منتشر و بسیار موردتوجه قرار گرفت شد و بعدها در کتاب «گفتهها» نیز منتشر شد. گلستان بعدها دراینباره توضیح داد که از ضبط صدای سخنرانی خود بیخبر بوده است. صدای این سخنرانی منتشر نشده است. در فیلمِ نیمه پنهان (۱۳۸۰) بخشهایی از متن این سخنرانی مورد استفاده قرار گرفته است.
زندگی شخصی و خانوادگی ابراهیم گلستان
ابراهیم گلستان که از سال ۱۳۵۷ تاکنون در استان ساسکسِ انگلستان زندگی میکند از همسرش دو فرزند به نامهای کاوه و لیلی دارد؛ کاوه گلستان عکاس خبری مشهور ایرانی بود که در طی مأموریتی در سال ۲۰۰۳ به همراه گروه خبری بیبیسی در عراق بر اثر انفجار مین جان سپرد. لیلی گلستان، بهعنوان مترجم، نویسنده و مدیر گالری گلستان در ایران مشغول فعالیت است.
مانی حقیقی، کارگردان سینما، مهرک گلستان، خواننده رپ، صنم حقیقی، کارشناس نفت و محمود حقیقی نوههای ابراهیم گلستان هستند.
ویژگی آثار ادبی ابراهیم گلستان
ابراهیم گلستان سبکی منحصربهفرد در آثار ادبی مکتوب خود دارد. بسیاری از منتقدان سبک نویسندگی او را متأثر از داستانهای کوتاه ارنست همینگوی میدانند. گرچه او خودش تأثیرپذیری از هر نویسندهای را انکار کرده است. او همچنین وی از جمله اولین نویسندگان معاصر ایرانی شناخته میشود که به زبان داستانی و استفاده از نثر آهنگین در فرمهای داستانی مدرن، اهمیت داد و آن را در آثارش وارد کرد. ازاینجهت منتقدان نقش او را در روند پیشرفت داستان معاصر و مدرن فارسی بسیار مهم ارزیابی کردهاند.
دیگر ویژگی مهم سبک داستاننویسی گلستان، خلق مجموعه داستانهایی است که به یکدیگر ارتباط دارند. بااینوجود که این سبک در غرب دارای سابقه طولانیتری است، این سبک داستاننویسی در ایران با گلستان آغاز شده است. ابراهیم گلستان، نوعی جدید از داستاننویسی را معرفی کرد که با ادبیات کلاسیک ایران، مانند منطقالطیر، پیوندهایی ناگسستنی دارد. این نوع داستانها نه بر اساس موضوع یا شخصیتهای داستانی، بلکه بر اساس ساختارهای مشابه با یکدیگر ارتباط مییابند.
رابطه ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد
ماجرای عشق ابراهیم گلستان و فروغ فرخزاد پس از گذشت سالها هنوز یکی از رابطههای جذاب میان دو چهره مشهور و سرشناس هنری است.
گلستان از اواخر دهه ۳۰ وارد رابطه با فروغ فرخزاد شد. شاعره جوانی که دل به کسی باخت که ۱۳ سال از او بزرگتر بود. گلستان در ۲۱ سالگی با دخترعمویش فخری گلستان ازدواج کرده بود و دو فرزند نیز از او داشت؛ یعنی کاوه گلستان و لیلی گلستان. فروغ فرخزاد وقتی با ابراهیم گلستان آشنا شد که زنی مطلقه و ۲۴ ساله بود و گلستان مردی باتجربه و مشهور و ۳۷ ساله. فرخزاد شاعری پراستعداد بود که بهویژه با مجموعه شعر «عصیان» همه را حیرتزده ساخته بود. آشنایی فروغ با گلستان در سالهای ۳۷ و ۳۸، موجب آغاز فصلی پربار برای او و همچنین ابراهیم گلستان و البته فصلی رنج بار برای فخری گلستان و فرزندانش شد.
فروغ با حمایت گلستان مستند تحسینشده «خانه سیاه است» را ساخت و مدیر اجرایی مستند پرهزینه «موج و مرجان و خارا» شد و مجموعه شعر تحسینشده «تولدی دیگر» را به دست انتشار سپرد که در آن میتوان ردپای عشق مجنونانه فروغ به گلستان را بهوضوح دید. گلستان در نزدیکی خانه خود در دروس یک خانه ویلایی برای فروغ گرفت و هر دو همزمان دورهای پر از خلاقیت هنری را پشت سر گذاشتند که مستندهای «موج و مرجان و خارا» و فیلم «خشت و آینه» از نتایج این رابطه بودند.
مرگ فروغ در سال ۱۳۴۵ و در سن ۳۲ سالگی در یک تصادف رانندگی این فرایند مشترک خلاقیت و جوشش هنری را متوقف کرد. ابراهیم گلستان وارد دورهای عمیق و طولانی از افسردگی و فاصله عمیقش با خانواده شد. او در دهه ۵۰ تقریباً هیچ اثر چشمگیری خلق نکرد بهجز «اسرار گنج دره جنی» که آنهم فیلم چندان مهمی محسوب در کارنامه او محسوب نمیشود. گلستان از سال ۵۷ به انگلستان مهاجرت کرد و دور از خانوادهاش به زندگی در آنجا پرداخت.
گلستان در مصاحبه با رادیو دویچه وله در پائیز سال ۱۳۸۹ در توصیف عادات ایرانیان در عزیز داشتن پس از مرگ، طعنههایی به تغییر دیدگاه رضا براهنی نسبت به فروغ میزند:
«نمونه آن در مجله فردوسی اتفاق افتاد که آقایی برای اینکه سیمین خوشش بیاید و او را بهعنوان معاون خودش قبول کند، خود را یکهتاز انتقاد هنری کرده بود و در چندین شماره، فحشهای عجیبوغریبی نسبت به فروغ مینوشت که آخرین آن، دو روز قبل از مرگ فروغ به چاپ رسیده بود. این مقاله پر از فحش روز پنجشنبه درآمد، دوشنبهاش فروغ مرد و پنجشنبه بعدی، همین آقا مقالهای نوشته بود پر از تعریف از فروغ. مصاحبهگر: آقای براهنی را میگویید؟ گلستان: نمیدانم؛ من اسمها را فراموش کردهام…»
پوران فرخزاد -خواهر بزرگتر فروغ- درجایی درباره ویژگیهای رابطه این دو گفته بود:
«گمانم با معرفی مهدی اخوان ثالث بود که فروغ در “گلستان فیلم” مشغول به کار شد. یک روز فروغ با التهاب و هیجان خاصی به من گفت: با مردی آشنا شدم که خیلی جالب است. اثر فوقالعادهای روی من گذاشته. محکم و با نفوذ است. بسیار جدی است. اصلاً غیر از مردهایی که تا حال شناخته بودم. برای اولین باری است که از کسی احساس ترس میکنم. از او حساب میبرم. او خیلی محکم است؛ و این مرد که بعدها شناختم کسی نبود غیر از ابراهیم گلستان. وقتی گلستان در زندگی فروغ جدی شد، او هر روز آرامتر، تودارتر و ساکتتر میشد. بعدازاینکه ابراهیم گلستان در نزدیکی استودیو گلستان خانهای برای فروغ ساخت من که تقریباً هر روز ناهار با فروغ بودم دیگر کمتر او را میدیدم. گلستان هر روز برای فروغ مسئلهای جدیتر و عمیقتر میشد. فروغ با همهی قلبش عاشق گلستان شده بود و برای فروغ گویی جز گلستان هیچچیز وجود نداشت. این عشق فروغ را از سرگردانیها نجات داده بود. بسیار آرام و ساکت شده بود. از دوستان قدیمیاش کاملاً کناره گرفت و هر وقت در تهران بود تمام ساعاتش را در استودیو گلستان سپری میکرد. فروغ برای تهیه فیلمها زیاد به مسافرت میرفت. یادم هست چندی قبل از فاجعه مرگش با گلستان، سفری به شمال رفتند که در راه اتومبیلشان تصادف میکند و گلستان زخمی شد. وقتی به تهران بازگشتند فروغ با نگرانی و از ته قلبش با جوش و خروش خالصانهای گفت: میدونی پوران اگر خدایی نکرده در این تصادف گلستان میمرد من حتی یک لحظه هم پس از او زندگی را تحمل نمیکردم و خودم را میکشتم.»
پوران فرخزاد درجایی دیگر و در تشریح بیشتر روزهای سخت خواهرش در آن دوران تصریح کرد:
” فروغ از عشق به گلستان تلخیهای زیادی متحمل شد، او هرگز دوست نداشت جای خانم گلستان را بگیرد، ازاینرو همراه در مواجهه با پیشنهاد ازدواج دست رد به سینه گلستان میزد. من خود چند بار شاهد بودم گلستان فروغ را تا در محضر برای عقد برد اما خواهرم فروغ در لحظههای آخر بهشدت از این تصمیم منصرف میشد و گلستان را که تا حد مرگ میپرستید سخت میرنجاند.
اگر چه خانم گلستان باآنکه بسیار باتدبیر و مهربان بوده و حضور فروغ را در زندگی همسرش کاملاً پذیرفته بود اما بارها و بارها بشدت باعث رنجاندن فروغ گشته بود؛ و فروغ همواره از این عشق و شوریدگی سرخورده و متأسف بود. دختر گلستان در آزار و اذیت فروغ از هیچ کاری دریغ نمیکرد. فروغ دختر و پسر گلستان را میپرستید. یک روز به من گفت: ” خواهر من آنها را میپرستم اما این دختر از من بشدت متنفر است ” پسر گلستان رابطهی صمیمانهای با فروغ داشت حتی وقتی کاوه در لندن بسر میبرد نیز همواره با فروغ مکاتبه میکرد، میان آنها حسن تفاهم کاملی برخوردار بود.
یک روز بهخوبی به یاد دارم برای دیدن فروغ رفتم به استودیو گلستان، گلستان آن روزها در سفر اروپاییاش بود. فروغ را بشدت ناراحت و گریان دیدم. چشمانش سرخ و ورمکرده بود. در مقابل اصرار و ناراحتیهایم گفت داشتم در کشوی گلستان به دنبال چیزی میگشتم که چند تا کاغذ به دست خط او دیدم. نامههایی بود که در سفر قبلی خطاب به زنش نوشته بود. در این نامهها به زنش نوشته است که آنچه در زندگی تنها برایش مهم است تنها اوست، مرا برای سرگرمی و تفنن میخواهد، که من هرگز در زندگیاش مهم نبودهام و در نامههایش به زنش این اطمینان را میدهد که: ” که این زن برای من کوچکترین ارزشی ندارد. ” وجود من برای او هیچ هست هر چه هست تنها تویی که زن من و مادر فرزندانم هستی. فروغ میگفت و با شدت میگریست. بعد گفت: بهمحض اینکه گلستان برگردد برای همیشه از او جدا خواهد شد.
البته وقتی گلستان برگشت نهتنها از او جدا نشد بلکه رابطه عمیقتری بین آنها به وجود آمد بیشک گلستان برای نوشتن آن چیزها دلایل قابل قبولی برای فروغ آورده بود. فروغ با گلستان ماند تا یکبار بر سر عشق گلستان و ناراحتیهای تلخی که این مرد همواره برایش فراهم میآورد دست به خودکشی بزند. یک جعبه قرص گاردنال را یکجا بلعید، حوالی غروب کلفتش متوجه این مسئله شد و او را به بیمارستان البرز بردند. وقتی من خودم را به بیمارستان میرسانم فروغ بیهوش بود. پسازآن هر چه کردم او چرا قصد چنین کاری داشت؟ هرگز یک کلمه در این رابطه با من حرف نزد، اما کلفتش گفت: آن روز گلستان به منزل فروغ آمده بود و بشدت با یکدیگر به دعوا و مجادله پرداخته بودن و پسازآن بود که فروغ قرصها را خورد… “
اگرچه توضیحات پوران فرخزاد در تشریح این رابطه کاملاً گویا و شفاف است، اما نوشتههای کاوه گلستان درباره رابطه پدرش با فروغ نیز جای تأمل دارد. کاوه که بهواسطه حس همدلی با پدرش، توانسته بود حضور فروغ را در زندگی ابراهیم گلستان درک و هضم کند، ابتدا در توصیف فروغ مینویسد:
«ده، دوازده سالم بود که فروغ در خانه ما رفتوآمد داشت … برای من خیلی جالب بود. فروغ، خانم جوانی بود که یک ماشین آلفارومئوی ژیگولی آبی آسمانی داشت و سقفش را برمیداشت … این برای من تصویر یک انسان آزاد و رها بود… هر وقت فرصت میکرد، من را سوار ماشین میکرد و میبرد شمیران میگرداند … آن لحظاتی که در ماشینش بودم برایم لحظات تعیینکنندهای بود. روی من خیلی اثر میگذاشت … نمیدانم چرا ولی احساس آزادی میکردم … امواجی که از او میآمد، امواج یک آدم آزاده بود…”
وی در ادامه درباره شرایط روحی پدرش پس از مرگ فروغ مینویسد:
رابطه پدرم با فروغ یک رابطه باز بود. چیزی نبود که در خانواده ما بهعنوان یک رابطه مجهول و یا مخفی به آن نگاه شود. وقتیکه فروغ مرد همهچیز عوض شد … پدرم به یک حالت عجیبی گرفتارشده بود و فضای خیلی سنگینی در خانه ما حکمفرما بود … برای من و مادرم خیلی سخت بود که بتوانیم فشار غم پدر را تحمل کنیم … او آدمی شده بود که نمیشد باهاش حرف زد، نمیشد باهاش ارتباط برقرار کرد … توی خانه حضور داشت ولی انگار در این دنیا نبود … من یادم میآید از پنجره اتاقم بیرون را نگاه میکردم … پایین حیاط درختهای کاجی بود که پدرم کاشته بود … هر دفعه که بیرون را نگاه میکردم پدرم را میدیدم که مثل آدمهای در خواب، لای این کاجها ایستاده بود و داشت آنها را بو میکرد … امواج غم دور و برش خیلی شدید بود …
اگر عشق چیزیه که با مرگ، روی آدم چنین اثری میگذاره، پس اصلاً عشق به چه درد میخوره؟… اشکال طبیعتاً از فروغ نبود؛ اشکال از پدرم بود که خودش را تا این حد به او وابسته کرده بود … جوری که با قطع این وابستگی، پدرم هم زندگیاش قطع شد … بااینکه پدرم بعد از مرگ فروغ، تولیدات بسیار با ارزشی داشت، اما من دیگر بهعنوان یک «انسان زنده» به او فکر نکردم … تا آنجا که به من مربوطه، پدرم هم با مرگ فروغ مرد …”
داستانهای ابراهیم گلستان
- ۱۹۴۸ – آذر، ماه آخر پاییز (۷ داستان)
- ۱۹۵۵ – شکار سایه (۴ داستان)
- ۱۹۶۷ – جوی و دیوار و تشنه (۱۰ داستان)
- ۱۹۷۴ – اسرار گنج دره جنی
- ۱۹۷۵ – مد و مه (۳ داستان)
- ۱۹۹۵ – خروس (۱ داستان بلند)
- نامه به سیمین به همت عباس میلانی
- مختار در روزگار
- برخوردها در زمانه برخورد
آثار ترجمه ابراهیم گلستان
- کشتیشکستهها (۵ داستان)
- زندگی خوش و کوتاه فرانسیس مکومبر – (یک معرفی با ترجمه چند داستان از ارنست همینگوی)
- هاکلبری فین – مارک تواین
- دون ژوان در جهنم – (ترجمه نمایشنامه جورج برنارد شاو)
فیلمهای ابراهیم گلستان
- ۱۳۳۲ – از قطره تا دریا
- ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۱ – چشماندازها (آتش، آب و گرما،…)
- ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۱ – موج و مرجان و خارا
- ۱۳۴۲ – تپههای مارلیک
- ۱۳۴۵ – گنجینههای گوهر
- ۱۳۴۵ – خراب آباد
- ۱۳۴۵ – خرمن و بذر
- فیلمهای داستانی ویرایش
- ۱۳۴۱ – دریا (بلند داستانی ناتمام)
- ۱۳۴۱ – فیلم کوتاه خواستگاری
- ۱۳۴۴ – خشت و آینه
- ۱۳۵۳ – اسرار گنج دره جنی
ارسال نظر