نگاهی به کتاب ملت عشق نوشته الیف شافاک؛ عاشقانه‌ای در بستر زندگی مولانا و شمس‌تبریزی

کتاب ملت عشق نوشته الیف شافاک نویسنده ترک از پرفروش‌ترین و محبوب‌ترین کتاب‌های ترجمه شده به زبان فارسی در سال‌های اخیر است.

کتاب ملت عشق

سرویس فرهنگی مستقل‌آنلاین: کتاب ملت عشق رمانی نوشته الیف شافاک نویسنده فرانسوی تبار اهل ترکیه است. الیف شافاک از شناخته‌شده‌ترین و شجاع‌ترین نویسندگان و فمینیست‌های ترکیه است. رمان ملت عشق یکی از پرفروش‌ترین آثار اوست. این رمان از دو روایت موازی تشکیل‌شده است. روایت معاصر درباره یک زن غمگین خانه‌دار یهودی به نام الا است که در نورثمپتون، ماساچوست زندگی می‌کند. الا برای یک آژانس ادبی کار می‌کند. به او کتابی داده می‌شود به نام «کفر شیرین» نوشته عزیز زهرا. رمان کفر شیرین دومین روایت در این رمان است. کفر شیرین درواقع در مورد یک درویش دوره‌گرد به نام شمس تبریزی است، او که یک عارف صوفی است چشم‌انداز مرگ خود را پیش روی می‌بیند و قصد دارد معاشری پیدا کند که بتواند حکمت خود را به او منتقل نماید.

کتاب ملت عشق درباره رابطه رازآلود شمس تبریزی و مولاناست

به همین دلیل شمس از سمرقند به بغداد سفر می‌کند و در آنجا با جلال‌الدین مولوی ملقب به رومی، شاعر و دانشمند معروف آن زمان آشنا می‌شود. شمس به قونیه سفر می‌کند که موطن مولوی است و این موضوع باعث می‌شود که آن دو بسیار به هم نزدیک شوند. تغییرات عجیب و غیرمنتظره‌ای در مولوی اتفاق می‌افتد و این موضوع باعث می‌شود مردم و خانواده او از شمس متنفر شوند. از طرف دیگر الا بعدازاینکه به‌شدت تحت تأثیر کفر شیرین قرار گرفت، با نویسنده کفر شیرین، عزیز زهرا از طریق ایمیل آشنا می‌شود. در طی ایمیل‌هایی با عزیز زهرا الا درمی‌یابد که آماده است تا از زندگی خود، فرزندان و همسرش به خاطر فرد دیگری دست بکشد.

سبک رمان روایی اول‌شخص است و گرچه کفر شیرین واقعاً منطبق بر روایت الا است اما این موضوع به رمان لطمه زده است. نویسنده در روایت کفر شیرین با شیوه‌ای که خوب ازکاردرآمده که بسیاری از نظر‌گاه‌ها را بازگو می‌کند، گاه از منظر شمس، گاه یک گدا، گاه یک متعصب یا مولانا یا یک روسپی یا حتی خانواده مولوی. این واقعاً تصویری است ازآنچه درواقع اتفاق افتاده است، عشق به مولانا به شمس و نفرت اهالی شهر و خانواده‌ی مولوی نسبت به شمس تبریزی؛ اما روایت الا فاقد چندین منظر مختلف است. تنها از منظر الا است، اگر از دیدگاه زهرا عزیز یا فرزندان او روایت می‌شد شاید خواننده داستان الا را واضح‌تر درک می‌نمود.

شخصیت شمس تبریزی مهمترین دلیل جذابیت کتاب ملت عشق 

 بیشترین جذابیت این رمان به خاطر شخصیت شمس تبریزی است، از قوانین عشق او گرفته تا شخصیت قوی‌اش و عشق و اعتقادش به خدا، همه‌چیزش مسحورکننده است. حتی اگر یک خداناباور باشید خواندن در مورد شمس تبریزی واقعاً آرزوی یافتن خدا را در بعیدترین مکان‌ها می‌تواند در شما بیدار کند. کتاب ملت عشق که توسط شمس روایت می‌شود می‌تواند دیدگاه خواننده را در مورد زندگی، روابط انسانی و خدا تغییر دهد. از طرف دیگر، تلاش کرده در این رمان نفرت خواننده را نسبت به افراد دین‌دار منافق تشدید می‌کند، کسانی که هیچ ارتباطی باخدا و یا عشقی که در دل‌های انسان زبانه می‌کشد ندارند.

درعین‌حال اگر از هواداران پروپاقرص اشعار مولانا باشید رمان به شما کمک خواهد کرد بدانید چطور مولوی تبدیل به شاعری این‌چنین مشهور و محبوب شده است. همین‌طور به شما کمک خواهد کرد شخصی را که باعث سرودن این شاهکارهای ادبی شده است را بشناسید: شمس تبریزی را.

خلاصه داستان کتاب ملت عشق

این کتاب دو داستان را شامل می‌شود که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب گنجانده شده است. دو رمان که موازی هم جلو می‌رود. و به گونه‌ای به همدیگر ارتباط دارند. یکی از این داستان‌ها در سال ۲۰۰۸ در امریکا و دیگری در قرن هفتم در قونیه اتفاق می‌افتد.

داستان اول کتاب مربوط به اللا روبینشتاین است که در بوستونِ آمریکا زندگی می‌کند. اللا یک همسر و مادر است که همه زندگی خود را صرف خانواده و رابطه زناشویی کرده است. با اینکه همسر اللا – دیوید – دندانپزشک مشهوری بود و معیشت آن‌ها در یک سطح ایده‌آل قرار داشت اما عشق و صمیمتی در میان آن‌ها نبود. اللا این موضوع را پذیرفته بود و همه اولویت‌های خود را تغییر داده بود و فقط به فکر بچه‌هایش بود. اما با این حال رابطه اللا با خانواده‌اش هم چندان خوب نبود و رابطه زناشویی‌اش در خطر بود. طبق تشبیه کتاب، اللا شبیه یک برکه بود، یک برکه راکد. در اینجا اولین جملات کتاب می‌تواند جالب توجه باشد.

در این میان اللا بنا به دلایل مختلف کاری تحت عنوان یک ویراستار پیدا می‌کند. او می‌بایست رمانی را که به او داده شده بخواند و در مورد آن گزارشی تهیه کند. رمانی که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد. رمانی که به اللا می‌دهند، رمان ملت عشق است. در ابتدای رمانی که به اللا داده شده است شعری از دفتر دوم مثنوی معنوی آمده است که تاثیر عمیقی دارد:

ما زبان را ننگریم و قال را
ما درون را بنگریم و حال را

موسیا آدابدانان دیگرند
سوخته جان و روانان دیگرند

ملت عشق از همه دین‌ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست

داستان دوم رمان، ماجرای همین رمانی است که به اللا داده می‌شود، یعنی داستان کتاب ملت عشق. ملت عشق در واقع رمانی در مورد عشق مولانا و شمس تبریزی است که در قرن هفتم اتفاق می‌افتد. رمان ملت عشق در ۴ بخش نوشته شده است:

  1. خاک – پدیده‌های عمیق، آرام و جامد زندگی
  2. آب – پدیده‌های سیال و جاری و متغییر زندگی
  3. باد – پدیده‌های ترک‌کننده و کوچنده زندگی
  4. آتش – پدیده‌های سوزاننده، ویران‌کننده و نابودکننده زندگی

همان‌طور که احتمالا می‌دانید، داستانی که در قرن هفتم روایت می‌شود داستان وارد شدن شمس تبریزی به زندگی مولانا است. کسی که زندگی مولانا را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد و دنیای جدیدی پیش روی او باز می‌کند. اولین دیدار شمس تبریزی و مولانا نیز بسیار معروف است و در آن شمس سوالی عجیب از مولانا می‌پرسد. سوالی که در متن کتاب چنین نوشته شده است:

به نظر تو کدام یک از این دو نفر والاتر است: حضرت محمد یا بایزید بسطامی؟

داستان کتاب به همین شکل بین زندگی اللا و اتفاقات قرن هفتم در جریان است. در این بین اللا تحت تاثیر ملت عشق قرار می‌گیرد و تصمیم می‌گیرد با نویسنده رمان ملت عشق یعنی عزیز ز. زاهارا از طریق ایمیل ارتباط برقرار کند و…

ملت عشق

جملاتی از متن کتاب ملت عشق

تمام زندگی اللای بیچاره خلاصه شده بود در راحتی شوهر و بچه‌هایش. نه علمش را داشت و نه تجربه‌اش را تا به تنهایی سرنوشتش را تغییر دهد. هیچ‌گاه نمی‌توانست خطر کند. همیشه محتاط بود. حتی برای عوض کردنِ مارک قهوه‌ای که می‌خورد بایست مدت‌های طولانی فکر می‌کرد. از بس خجالتی و سربزیر و ترسو بود؛ شاید بشود گفت آخر بی‌عرضگی بود.  (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۱)

کلماتی که برای توصیف پروردگار به کار می‌بریم، همچون آینه‌ای است که خود را در آن می‌بینیم. هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا اگر موجودی ترسناک و شرم‌آور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز بیش‌تر مواقع در ترس و شرم به سر می‌بری. اما اگر هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، به این معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است. (کتاب ملت عشق – صفحه ۵۴)

پیمودن راه حـق کار دل است، نه کار عـقل. راهنمایت همیشه  دلـت باشد، نه سری که بالای شانه‌هایت است. از کسانی  باش که به نـفـس خـود آگاهـند، نه از کسـانی که نــفــس خـــود را نـادیــده مـی‌گیـرند. (کتاب ملت عشق – صفحه ۶۹)

تقریبا همه برنامه‌های آشپزی تلویزیون را تماشا می‌کرد، اما هیچ‌کدام به نظرش واقعی نمی‌رسیدند. این‌که در این برنامه‌ها غذا پختن را با «ابداع»، «خلاقیت»، حتی «دیوانگی» یکی می‌دانستند به نظرش عجیب می‌رسید. آشپزخانه آزمایشگاه که نیست! بگذار دانشمندان آزمایش بکنند، هنرمندها عجیب و غریب باشند! آشپزی اما چیز دیگری است. برای این‌که آشپز خوبی باشی، نه آزمایش لازم است نه دیوانه بودن! (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۰۱)

شمس با همان لحن آرام و باوقار ادامه داد: «شاگر موقرمز، می‌گویی می‌خواهی به دریای تصوف قدم بگذاری، اما حاضر نیستی بهایش را بپردازی. این‌طوری نمی‌شود! برای یکی پول و ثروت تله اصلی است، برای یکی دیگر شهرت و مقام، برای دیگری تن و شهوت! انسان در وهله اول باید از شرّ چیزی خلاص شود که در این دنیا بیش‌ترین اهمیت را برایش دارد. این شرط اول قدم گذاشتن در این راه است. (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۳۹)

زندگی عذابی تمام‌نشدنی است. انگار همیشه بین زندگی و مرگ گیر کرده‌ام، همیشه در برزخم. (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۵۷)

هر انسانی به کتابی مبین می‌ماند در جوهره‌اش؛ منتظر خوانده شدن. هر کدام از ما در اصل کتابی هستیم که راه می‌رود و نفس می‌کشد. کافی است جوهره‌مان را بشناسیم. فاحشه باشی یا باکره؛ افتاده باشی یا عاصی، فرقی نمی‌کند؛ آرزوی یافتن خدا در قلب همه ما، در اعماق وجودمان پنهان است. از لحظه‌ای که به دنیا می‌آییم، گوهر عشق را درونمان حمل می‌کنیم. (کتاب ملت عشق – صفحه ۱۷۲)

عشق خدا به دریا می‌ماند. هر انسانی به قدر ذاتش از آن آب برمی‌دارد. این‌که هر کسی چقدر آب برمی‌دارد به گنجایش ظرقش بستگی دارد. یکی ظرفش خمره است، یکی دلو، یکی کوزه، دیگری پیاله. (کتاب ملت عشق – صفحه ۲۳۸)

انسان هرگاه نقص‌ها و عیب‌ها و هوس‌ها و اشتیاق‌های نفسش را شناخت و قصد کرد اصلاحش کند، آن زمان به سفری درونی می‌رود. از آن به بعد چشمانش نه رو به بیرون، بلکه رو به درون می‌چرخد. به این ترتیب گام‌به‌گام به منزل بعدی نزدیک می‌شود. این منزل، از منظری، درست برخلاف منزل پیشین است. در این‌جا فرد به جای آن‌که مدام دیگران را مقصر بداند، همیشه تقصیر را در وجود خودش می‌یابد. در هر واقعه‌ای خودش را می‌کاود و مقصر می‌داند. این پله، پله «عالمِ زیبا و منِ زشت» است. (کتاب ملت عشق – صفحه ۲۵۲)

کائنات وجودی واحد است. همه‌چیز و همه‌کس با نخی نامرئی به هم بسته‌اند. مبادا آه کسی را برآوری؛ مبادا دیگری را، به خصوص اگر از تو ضعیف‌تر باشد، بیازاری. فراموش نکن اندوه آدمی تنها در آن سوی دنیا ممکن است همه انسان‌ها را اندوهگین کند. و شادمانی یک نفر ممکن است همه را شادمان کند. (کتاب ملت عشق – صفحه ۳۱۰)

مرزهای عقل و منطق ممکن است کاملا قاطع باشد. ما در عشق همه مرزها و جدایی‌ها محو می‌شوند. (کتاب ملت عشق – صفحه ۳۳۷)

دنیا چاه پریشانی است در نبودِ شمس. (کتاب ملت عشق – صفحه ۴۲۹)

تسلیم شدن در برابر حق نه ضعف است نه انفعال. برعکس، چنین تسلیم شدنی قوی شدن است به حد اعلی. انسان تسلیم شده سرگردانی در میان موج‌ها و گرداب‌ها را رها می‌کند و در سرزمینی امن زندگی می‌کند. (کتاب ملت عشق – صفحه ۴۳۵)

اگر یکی را که دوستش داری از دست بدهی، بخشی از وجودت همراه با او از دست می‌رود. مانند خانه‌ای متروکه اسیر تنهایی‌ای تلخ می‌شود؛ ناقص می‌مانی. خلا محبوبِ از دست رفته را همچون رازی در درونت حفظ می‌کنی. چنان زخمی است که با گذشت زمان، هر قدر هم طولانی، باز تسکین نمی‌یابد. چنان زخمی است که حتی زمانی که خوب شود، باز خون‌چکان است. گمان می‌کنی دیگر هیچ‌گاه نخواهی خندید، سبک نخواهی شد. زندگی‌ات به کورمال‌کورمال رفتن در تاریکی شبیه می‌شود؛ بی‌آن‌که پیش رویت را ببینی، بی‌آن‌که جهت را بدانی، فقط زمان حال را نجات می‌دهی… شمع دلت خاموش شده، در شب ظلمات مانده‌ای. (کتاب ملت عشق – صفحه ۴۹۶)

عمری که بی عشق بگذرد، بیهوده گذشته است. نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوت‌ها تفاوت می‌زاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش. (کتاب ملت عشق – صفحه ۵۰۸)

منبع: The Guardian

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها