نقد فیلم؛
نقد جهان با من برقص؛ موعظهای اخلاقی در باب زندگی با چاشنی رقص و آواز و طبیعت
جهان با من برقص اولین ساخته سینمایی سروش صحت، نوشته مشترک او و ایمان صفایی و به تهیهکنندگی محمدرضا تختکشیان تولید سال ۱۳۹۷ است. یادداشت پیش رو نگاهی دارد به فیلم.
سرویس فرهنگی مستقلآنلاین - هادی حقانی: جهان با من برقص فیلمی خوش آب و رنگ و شوخ و شنگ است، رقص و آواز و رفاقت و خیانت و بامزگی و تلخی دارد، از تیم بازیگران درجه یکی بهره میبرد، در طبیعتی زیبا و سرسبز میگذرد و از اینها مهمتر درباره موضوعی جذاب به نام «مرگ» است. اما اینها باعث نشده فیلم اصطلاحا در بیاید.
(هشدار جدی لو رفتن داستان فیلم)
بزرگترین ایراد فیلم جنس نگاه فیلمساز است. سروش صحت سنگ بزرگی برداشته است. طنزهای تلویزیونی کمادعای او مانند لیسانسیهها، فوقلیسانسهها و ساختمان پزشکان در برهوت طنز در تلویزیون، سرگرمکننده و حتی در لحظاتی خلاقانه است اما او این بار دست روی موضوعی گذاشته که درآوردنش هوش و نوعی جهانبینی میطلبد. مواجهه ناخواسته و محتوم با مرگ؛ و نگاه سروش صحت به این موضوع سادهانگارانه و سطحی است. فیلم چیزی مانند رمان «ملت عشق» است، ظاهری جذاب و گولزننده دارد، مضامینی مهم و حساس را ساده میکند و تحویل مخاطب میدهد، اما این سادگی هوشمندانه نیست، انگار زرورقی است که داخلش چیزی کاملا معمولی کادوپیچ شده.
نقد جهان با من برقص و قصه فیلم
فیلم قصه مردی میانسال به نام جهان است که بهزودی خواهد مرد و دوستانش به بهانه تولدش برای آخرین بار همگی دور هم جمع شدهاند. سروش صحت تلاش کرده روایت شخصی خود را از مواجهه نزدیک با مرگ و به تبع آن پرداختن به مفهوم زندگی ارائه دهد. اما روایت او جذاب و تازه نیست، خون در رگهایش جریان ندارد. از موعظههای اخلاقی در باب اهمیت دوستی و ترس از مرگ و دوستداشتن و کوتاه بودن زندگی فراتر نمیرود. فیلمساز به ذهنیت جهان (با بازی علی مصفا) نقب نمیزند، قضیه تنها در مورد مساله دراماتیک فیلم و نگاه فلسفی یا شهودی فیلمساز نیست. درباره جزییات و خردهروایتهای فیلم هم صدق میکند. فیلم پر است از موقعیتهای داستانی بالقوه جذاب که عقیم و نافرجام باقی میمانند.
نقد جهان با من برقص و موقعیتهای داستانی از دست رفته
صحنهای را به یاد بیاورید که دو دوست قدیمی که حالا رقیب عشقی همدیگرند در تراس خانه در حال گفتگو در مورد مشکلشان هستند. زن که راس سوم مثلث عشقی است وارد میشود، فیلمساز به جای استفاده از این موقعیت جذاب و نزدیک شدن به ذات موقعیت، تنها به یک گرهگشایی دمدستی بسنده میکند: شوهر دوم زن به او دروغ گفته بود که شوهر اولش با ازدواج آنها موافق بوده. شوهر دوم تقصیر را گردن جهان دوست دیگرشان میاندازد، آنها جهان را صدا میکنند، جهان میگوید بسه دیگه، نمیخواین دست بردارین؟ و تمام. موقعیت جذابی که خلق شده و میتوانست به لحظهای درخشان و تاثیرگذار تبدیل شود نیمهکاره و ادا نشده رها میشود. از این موقعیتها در فیلم کم دیده نمیشود. از جمله موقعیت جذاب مواجهه جهان با همسر سابقش فرشته که با یک تماس جهان و رد تماس از سوی فرشته سر و تهش هم میآید.
مواجهه جهان و دخترش نمونه دیگری است. مساله جهان با دخترش اینگونه طرح میشود که او بخاطر پسری دیلاق دست به خودکشی زده نه ناراحتی از بیماری و مرگ او. این صحنه که بد از آب درنیامده با رفتن جهان به طویله و صحبتش با گاو نابود میشود. گویی به زعم فیلمساز بیننده به اندازه کافی متوجه درد و تنهایی جهان نشده و لازم است جهان در دیالوگش با گاو مخاطب را شیرفهم کند که ما هر دو مریضیم و تنها.
نقد جهان با من برقص و مشکل شیرفهم کردن مخاطب
نکته دیگری که در فیلم توی ذوق میزند صحنه خودکشی جهان است. این صحنه آنقدر بد از کار درآمده که همان اندک انرژی و سرخوشی موجود در فیلم را میکشد. کلیشهای و بیمنطق. چند فیلم تا بهحال دیدهاید که قهرمان سعی کرده خودش را دار بزند اما طناب پاره شده؟ در عین هیچ کدام از اهالی خانه حتی متوجه سر و صدای ناشی از سقوط جهان نمیشوند. فیلمساز میتوانست تنها به صحنه خیالی (گرچه لوس) آویزان ماندن جهان از دار در حالیکه سه نفر روی تاب ساز میزنند بسنده کند و موضوع خودکشی به یک وسوسه ذهنی تبدیل شود. این تمایل کارگردان فیلم به شیر فهم کردن منظور و حس و حال آدمها در سراسر فیلم نیز دیده میشود. مشکل جهان با مرگ، ترس او از مرگ است و این ترس در چند دیالوگ به زبان او میآید و ابدا دراماتیک نمیشود. در جایی جهان به دوستش میگوید: «کاش نمیمردم رضا». انگار که بیننده انتظار دارد او از مردنش راضی باشد.
شخصیت جهان سعی شده پخته و عمیق بهنظر بیاید، در جایی از فیلم نشان داده میشود او نسبت به فالش آواز خواندن حساس است، در فضای ذهنی او (به تقلید از فیلمهای اروپای شرقی) ارکستری موسیقی کلاسیک مینوازد اما در طول فیلم دغدغههای او درباره مرگ مانند کسی است که از لحاظ عاطفی رشد کافی نکرده، به رابطه دخترش و دوستپسرش حسادت میکند، منفعل و بلاتکلیف است و جز نصایح اخلاقی درباب رفاقت و مهربانی کنشی از او نمیبینیم.
مابقی شخصیتها نیز به خوبی پرداخت نمیشوند. مرد میانسال و زن تازه و جوانش در حد تیپ میمانند و تنها بار طنز فیلم را به دوش میکشند. از ورود نسیم که همسر سابق و فعلیاش در جمع حضور دارند هیچ استفادهای نمیشود، شخصیتی که جواد عزتی آنرا بازی میکند بلاتکلیف و خشن است و جز سیلی و زیر سینی چای زدن کنش دیگری در فیلم ندارد، برادر جهان نیز صرفا قرار است نقش برادری که روی خواهرش غیرت دارد را بازی کند، همین و بس، انگار نه انگار که اصل قضیه چیز دیگری است: برادرش در حال مرگ است.
نقد جهان با من برقص و پایان ضعیف فیلم
فیلم پایان ضعیفی هم دارد. برادر جهان وصیت اخلاقی او را در مورد اینکه «دوستیها را ول نکنید» قرائت میکند و فیلم در حال خواندن آهنگی دستهجمعی تمام میشود. در حالیکه همان پلان پارودی شام آخر (که بامزه هم از کار درآمده) میتوانست پایان هوشمندانهای بر فیلم باشد.
طنز فیلم اما در لحظاتی بامزه و ظریف است، شوخی با آسپرین و ویاگرا، صحنه روپایی زدن پژمان جمشیدی در طویله، صحنههای حضور خر سفیدرنگ پشت پنجره جهان و خرسواری علی مصفا و هانیه توسلی و دیالوگهای حسابشده میان این دو از نقاط قوت فیلم به شمار میرود. فیلم در اغلب لحظات ریتم قابلقبولی میان تلخی و شیرینی دارد. بازی بازیگران عموما خوب است، خصوصا بازی هانیه توسلی که غافلگیرکننده است و بازی علی مصفا مثل همیشه حسابشده.
«جهان با من برقص» بر خلاف آن چه فیلمساز سعی کرده نشان دهد فیلمی درباره مواجهه ناگزیر با مرگ نیست، حتی فیلمی درباره زندگی هم نیست. فیلمی است درباره چند دوست که جایی خوش آب و هوا دور هم جمع شدهاند، میرقصند، قهر و آشتی میکنند و به هم یادآور میشوند مهربانی و رقص و شادی خوب است و زندگی کوتاه، همین.
ارسال نظر