در باب "سورپرایز" وزیر اطلاعات

سحر مژده‌ای آمد از جهرمی، که ملت رها شد ز سردرگمی...

سحر مژده ای آمد از جهرمی

که ملت رها شد ز سردرگمی

"بر این مژده گر جان فشانم رواست"

که شادی بیفزود و اندوه کاست

دگر رنج و آلام، پایان گرفت

که یک باره بر ملک، باران گرفت

که سبقت گرفتیم، ای دوستان

هم از ژاپن و چین و هندوستان

برآورده گردید حاجات ما

به گردون رسید ارتباطات ما

چه گویم که ابعاد این سورپرایز

نگنجد در اندازه و قد و سایز

چه گویم کزین مژده ی آذری

به لکنت درافتاد لفظ دری

از این پس دگر نامه ی عاشقان

رسد دست معشوق، از آسمان

پس از سال ها تکیه بر بادها

زند پیک، پهلو به پهپادها

که مرسوله هامان ز غرب و ز شرق

شود زودی ارسال، مانند برق

وزیرا! ببخشای، ابیات من

به جا گر نیاورد حق سخن

چو گشتم از این مژده حیران و مست

ز مدحت زبان و قلم عاجز است

تو تقریر این مژده با عود کن

برای خود اسپند هم دود کن

مبادا که بهتان ز خشمت زنند

ز رشک تو اغیار، چشمت زنند

ز روی حسد، طعنه ها ای وزیر!

زنندت چو رندان، تو بر دل مگیر

رهاندی مرا چون ز رنج و تعب

دعایت کنم بعد از این روز و شب

که روزی رئیس جماهیر شی

الهی وزیر جوان، پیر شی! 

 

افشین علا

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها