نگاهی به قاتلین ماهِ کامل: سقوطی برای فیلم‌سازِ محبوب؟

می‌دانیم که قاتلین ماهِ کامل، اقتباسی از کتابی به همین نام است که خودِ کتاب نیز ریشه در واقعیت دارد. پس شاید موافقان اثر، اینگونه استدلال کنند که اسکورسیزی توانش را نداشته تا واقعیت را آنچنان تغییر داده و ابعاد دراماتیکی به فیلمش ببخشد. اما این تصمیم، فیلمی کم‌رمق و طولانی و حوصله‌سربری را نتیجه داده که به محض اتمام، پرونده‌اش برای همیشه بسته می‌شود.

نگاهی به قاتلین ماهِ کامل: سقوطی برای فیلم‌سازِ محبوب؟

قاتلین ماهِ کامل هیچ رنگ و بویی از آثار شاخص اسکورسیزی کبیر را ندارد

 

معرفی فیلم:

امتیاز: 4 از 10

مستقل‌آنلاین/ امید سلیمی

«قاتلین ماهِ کامل» را دوست نداشتم. بدون شک برای سینه‌فیل_ سینمایی‌نویسی که  «مارتین‌ اسکورسیزی» را جز پنج کارگردان محبوبش و صدالبته مهم‌ترین کارگردان زنده هنر هفتم می‌داند، این تلخ‌ترین و دردناک‌ترین اعترافیست که می‌توان متصور بود.
 متاسفانه قاتلین ماهِ کامل به همان سندرومِ «معمولی بودنی» دچار است که واپسین ساخته‌های تارانتینو، کراننبرگ، پل توماس‌اندرسون و این اواخر فینچر نیز بدان دچار گشته‌‌اند.

این معمولی بودنِ لعنتی موجب شده نه بتوانید به مانند آثار ضعیف با تماشای ۳۰ دقیقه از آن، باخیال راحت قید ادامه‌اش را بزنید و بروید پی کار دیگری و نه به مانند آثار سطح بالا، از لحظه‌لحظه‌اش لذت برده و پس از اتمام کار، بلافاصله دیگران را هم به تماشا تشویق کرده و دلتان بخواهد تا مدام در موردش بحث کنید.

قاتلین ماهِ کامل هیچ رنگ و بویی از آثار شاخص اسکورسیزی کبیر را ندارد. آشکارا جهانِ اسکورسیزی را با شخصیت‌هایی لجوج، مسئله‌دار، غیر قابل پیش‌بینی و تا تهِ خط رونده و همچنین داستان‌هایی پرتنش و تعلیق‌زا و گاها با چرخش‌های لحظات پایانی به یاد می‌آوریم. از راننده تاکسی و گاوخشمگین گرفته تا تنگه‌وحشت و کازینو و دپارتد و جزیره‌شاتر و ... جملگی از این ویژ‌گی‌ها برخوردارند. منتهی اثر مذکور نه داستانی پُر وپیمان و جذاب را روایت می‌کند و نه احیانا شخصیتی به یادماندنی را پیش چشم مخاطب قرار می‌دهد.

می‌دانیم که قاتلین ماهِ کامل، اقتباسی از کتابی به همین نام است که خودِ کتاب نیز ریشه در واقعیت دارد. پس شاید موافقان اثر، اینگونه استدلال کنند که اسکورسیزی توانش را نداشته تا واقعیت را آنچنان تغییر داده و ابعاد دراماتیکی به فیلمش ببخشد. اما این تصمیم، فیلمی کم‌رمق و طولانی و حوصله‌سربری را نتیجه داده که به محض اتمام، پرونده‌اش برای همیشه بسته می‌شود.

قاتلین ماهِ کامل در ابتدا با پیش کشیدن بحثِ قتل‌های مشکوک و سریالی، ذهن مخاطب را به سمت پیرنگی با معمای‌ بسته برده و این انتظار را ایجاد می‌کند که قرار است «قاتل‌کیست؟» مسئله‌اش باشد.  منتهی دیری نمی‌گذرد که شخصیتِ ویلیام (رابرت‌ دنیرو) با نگاه‌‌‌ها و رفتاری مشکوک و در ادامه بشکلی مستقیم و در قالبِ دیالوگ، از آن ورِ ترسناک و طماع‌اش رونمایی کرده تا در واقع پشت پرده قتل‌ها برایمان آشکار شده و پیرنگ از «قاتل کیست» به «قاتل چگونه دستگیر خواهد شد»، تغییر پیدا کند.

تغییر پیرنگ از معمای‌بسته به معمای باز، مسئله‌ای تازه در سینما نبوده و ابدا نمی‌توان از آن بعنوان نقطه ضعف یاد کرد.

منتهی مشکل آنجاست که روایت فاقد توازنی مناسب، میان قطب‌های مختلف داستانی است و در واقع اگرچه از اوایل روایت منشأ قتل‌ها برایمان آشکار می‌شود اما اراده و قدرتی در کار نبوده تا بتواند در مقابلش قد علم کرده و در نتیجه فیلم،(تقریبا تا دقیقه ۱۲۰) صرفا نمایشی است از قتل‌های مختلف، بدون آنکه نه نیروی پلیس به شکل جدی به ماجرا ورود کند (حضور کارآگاه استخدام شده نیز با چند ضربه چاقو به پایان می‌رسد) و نه از شخص یا اشخاصی از قبیله سرخپوستان برای پیگیری، خبری باشد و نه احیانا شخصیت اِرنست با بازی دی‌کاپریو (تحت تاثیر عشق به همسر، عذاب وجدان یا...) بنوعی دچار کشمکش درونی خاصی شده و روند روایت را تغییر دهد.

از آنجا که با یک اثر جنایی_ گنگستری هم طرف نیستیم و سوژه‌ قتل‌ها نیز سرخپوستان ثروتمند بوده، نمایش قتل‌ها به چند سکانس کوتاه مبتنی بر غافلگیری محدود می‌شوند (چاقو زدن یا شلیک‌های ناگهانی) پس به طبع روایت از کشمکش‌های بیرونی جذابی نیز بهره نمی‌برد و همه چیز سریع و با کم‌ترین تنش همراه است. 

این روند برای اثری با زمانی نزدیک‌ به ۲۰۰ دقیقه، در حکم تصمیم مرگباری است که متاسفانه برایش در نظر گرفته‌اند. فیلم تازه از دقیقه ۱۲۰ به بعد، با نقطه‌عطف‌اش (عزیمتِ مالی نزد رئیس‌جمهور و ورود Fbi) جان تازه‌ای گرفته و از اینجاست که پای پلیس و دستگاه قضایی به شکلی موثر به روایت باز شده تا اثر سر و شکل مناسبی گرفته و بتوان معنا و نقطه پایانی را برایش در نظر گرفت. 

در بحث شخصیت پردازی نیز با روایتی هوشمندانه طرف نیستیم. اِرنست تنها شخصیتی است که در دل روایت تغییر کرده و قرار است از مردی طماع و بی‌وجدان به مردی خانواده دوست بدل شود. منتهی این قوس شخصیت نیز نه از دلِ حوادث خشن و تغییر نگرش وی به جهان، (آثاری همچون رقصنده با گرگ، آخرین سامورایی یا الماسِ خونین را به عنوان نمونه‌های ماندگار به یاد آورید که چگونه موضعِ پروتاگونیست را در دلِ متن، متحول کرده و تغییر شخصیت را دراماتیزه می‌کنند)  بلکه از عاملی بیرون از این حوادث (مرگ دختر بچه بر اثر مشکل ریوی) نشأت می‌گیرد. مرگی که موجب شده تا اِرنست با دستگاه قضایی همراهی کرده و فرجام پرونده را متحول کند.

نه آن قتل‌ها (که خودِ ارنست در برخی‌شان حاضر است) و نه عشق به همسر او را تحت تاثیر قرار نداده و اگر مرگ دختر بچه هم نبود، او همان شیادِ قبلی باقی می‌ماند! 

حتی آن سکانس پرسه زنی اِرنست در حوالی خانه منفجر شده نیز کارکرد خاصی نداشته و حسی در مخاطب بر نمی‌انگیزد.

چرا که می‌دانیم، اِرنست از قبل‌تر نیز به عنوان یکی از عوامل قتل‌ها حضوری فعال داشته و این سوال پیش می‌آید که چطور پس ازقتل‌های قبلی، احیانا دچار عذاب وجدان و پشیمانی نگشته و صرفا در این موردِ خاص، کمی تغییر حالتش را می‌بینیم؟ 

مالی نیز به عنوان شریک زندگی‌ اِرنست چیزی جز زنی ساده و دلباخته به شوهر نیست. حتی اگر دیگر زنان از همان ابتدا، شیادی اِرنست را به وی گوشزد کنند.(گویا زیبایی ظاهری اِرنست و چرب‌زبانی‌اش کافیست تا او را برای ازدواج مجاب کند)


دنیرو نیز به عنوان یک آنتاگونیست، چیزی جز یک طماعِ پست‌فطرت، نبوده و صرفا به مال‌اندوزی و قتلِ سرخپوستان می‌اندیشد. همین ویژ‌گی‌ها را از ابتدا تا به انتها داشته و به شکلی یکنواخت، رفتاری تکراری را اعمال می‌کند. مقایسه کنید با جک‌نیکلسونِ دیپارتد یا خودِ رابرت‌دنیروی تنگه‌وحشت که چه آنتاگونیست‌های ماندگار و ترسناکی رو نتیجه داده بودند. تفاوت از زمین تا آسمان است.

وقتی با فیلمی از اسکورسیزی کبیر طرفیم و آن نمی‌تواند به هیچ‌یک از انتظارهایی که پیش‌تر بدان‌ها پرداختیم، پاسخی در خور دهد (با وجود اینکه طبیعتا، در اقتباس‌های سینمایی می‌توان ابعاد تازه با قابلیت‌های دراماتیکی به کار افزود و اصطلاحا، اثر را سینمایی‌تر کرد) پس در نتیجه می‌بایست تنها به بدیهی‌ترین نکات فنی در بحث کارگردانی دل‌خوش کنیم! همان نکاتی که تعدادی از هوادارانِ متعصب اسکورسیزی در فضای مجازی و واقعی بدان‌ها می‌بالند! اما باور بفرمایید قاب‌های زیبا و خوش رنگ و لعاب، استفاده به جا از موسیقی یا اینکه اندازه قاب، در کدام بخش کلوز‌آپ باشد و کجا مدیوم و لانگ و... یا در چه مقطع دوربین را ثابت کاشته یا آنرا به فراخور سوژه و موقعیت، به حرکت در آوریم و ... جز بدیهی‌ترین نکاتی هستند که از هر هنرمند کارکشته و کهنه‌کار از جمله اسکورسیزی، انتظار داریم که اگر احیانا همین‌ها را هم رعایت نکند، رسما با یک فاجعه طرف خواهیم بود نه یک اثر سینمایی .


 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها