احمد زیدآبادی در گفتگو با مستقل:
تا خرداد ۱۴۰۰ اتفاق خاصی نمیافتد
ز احتمال انشعاب تا بازگشت به جامعه و تلاش برای بهبود سرمایه اجتماعی بخشی از احتمالاتیست که برای دوران پس از روحانی پیش بینی میشود. در این زمینه گفتگو کردیم با احمدزید آبادی روزنامهنگار و فعال سیاسی اصلاحطلب که مشروح آن را میخوانیم:
امیرحسین جعفری/روزنامه نگار
پرسش جدیدی که پیرامون اصلاحطلبان مطرح است نوع کارکرد و خاصیت نهاد اجماع ساز است. اینکه بهزاد نبوی با ۵ دهه کار سیاسی میتواند فرزندان سیاسی خود را در یک جبهه بسیج کند تا به یک کاندیدای واحد برسند مسئله روز اصلاحطلبان شده است. از طرفی امید به رفتارهای برجامی بایدن برای استفاده تبلیغاتی در انتخابات ۱۴۰۰ بخش دیگر سیاستهای جاری اصلاحطلبان است که صرفا سوسوی کمرنگی از آن باقی نمانده است. بایدن در خوشبینانهترین حالت، خواهان برقراری ارتباط با نظام جمهوری اسلامی است نه یک یا دو جناح سیاسی موجود در کشور که توده جامعه را نیز همراه خود ندارند. شرایط سیاسی پس از انتخابات ۱۴۰۰ نیز برای هر جناحی که مغلوب شود کمی بغرنج خواهد بود؛ از احتمال انشعاب تا بازگشت به جامعه و تلاش برای بهبود سرمایه اجتماعی بخشی از احتمالاتیست که برای دوران پس از روحانی پیش بینی میشود. در این زمینه گفتگو کردیم با احمدزید آبادی روزنامهنگار و فعال سیاسی اصلاحطلب که مشروح آن را میخوانیم:
چرا در ۴۳ سال اخیر اصلاحطلبان موضع مشخصی از خود درباره اقتصاد، فرهنگ، سیاست خارجی و ایدئولوژی اتخاذ نکردهاند؟
وقتی میگوییم اصلاحطلبان، باید جناح و حزب آن مشخص شود. اگر منظور جناح چپ اصلاحطلبان باشد در اول انقلاب مواضع مشخصی در زمینههای مختلف داشتند؛ در آن دوره از نوعی سوسیالیسم کنترل دولت بر اقتصاد حمایت میکردند. در حوزه خارجی خواهان مبارزه با آمریکا بودند و در حوزه فرهنگ نیز خواهان کنترل شرایط بودند گرچه از رقبای جناح راست ذهن بازتری داشتند. این اندیشهها به مرور زمان دچار تغییراتی شده و از دوم خرداد تاکنون یک شکل معکوسی نسبت به باورهای دهه ۶۰ پیدا کرده است. در حوزه اقتصاد به دنبال اقتصاد بازار هستند گرچه برخی هنوز بر تامین اجتماعی جامع و موثر اصرار دارند، در حوزه خارجی نیز طرفدار تشنجزدایی شدهاند در حوزه سیاست داخلی نیز به دنبال رواداری و انعطاف رفتند. از جهت اعلام موضع در حوزههای کلی اصلاحطلبان خیلی چیزی کم نداشتند، کمبود آنها فقدان استراتژی برای ارائه ایدههای خودشان بوده است.
در شرایط فعلی اصلاحطلبان با نهاد اجماعساز مواجه هستند، تحلیل شما در این باره چیست؟ آیا ریاست بهزاد نبوی بر نهاد اجماعساز پیرو همان سیاست پیروی از کاریزماها میان اصلاحطلبان است؟
هر چقدر اصلاحطلبان پیش آمدند بین صفوف آنها تفرقه ایجاد شده و صداهای انتقادآمیزی از گوشه و کنار مخصوصا پیرامون فقدان رهبری در این جریان و یا مشخص نبودن آن در میان اصلاحطلبان بلند شد و به همین جهت نیروهایشان نیز پراکنده شدهاند. این دوره از انتخابات به علت اینکه برای اصلاحطلبان بسیار اهمیت دارد، زیرا به این نتیجه رسیدهاند که باید فرمول جدیدی برای رسیدن به یک تصمیم واحد ایجاد کنند که نتیجه آن همین نهاد اجماعساز اصلاحطلبان است. نهاد اجماعساز به خودی خود چیز بدی نیست اما بستگی به این دارد که چه سیاستهایی اتخاذ کند. اینکه ریاست آن با آقای بهزاد نبوی است بهنظر من چندان پیرو سیاست کاریزمایی نیست زیرا آقای نبوی صرفا یک فعال سیاسی قدیمی و باسابقه در میان اصلاحطلبان است. شاید در این دوره جز آقای نبوی کسی قابلیت این را نداشت که به عنوان رئیس شورا انتخاب شود از طرفی اگر یک چهره سیاسی از کاریزما به طور کامل خالی باشد اساسا نمیتواند برنامهها را پیش ببرد، یک شخصیت سیاسی باید میزانی از جذبه را داشته باشد که آقای نبوی خیلی این پتانسیل را ندارد، بنابراین کاریزما در بعضی موارد کارکرد خوبی نیز دارد.
اصلاحطلبان طبق شنیدهها خواهان معرفی کاندیدای تماما اصلاحطلب هستند، اما صداهای دیگری از جمله مذاکره با کاندیدای ائتلافی شنیده میشود، بنظر شما ممکن است اصلاحطلبان تن به کاندیدای ائتلافی بدهند؟
کاندیدای تماما اصلاح طلب تعریف مشخصی ندارد، هر کدام از جناحهای اصلاحطلبان خود را نماینده ذات اصلاحطلبی میداند و دیگری را افراطگرا و یا محافظهکار میشمارد. به هر حال کاندیدای تماما اصلاح طلب چندان مسئله تعریف شدهای نیست اما مسلما اصلاحطلبان علاقهمند هستند به یک کاندیدای واحد از میان خودشان برسند که این کاندیدای واحد نیز هیچ شانسی برای عبور از فیلتر شورای نگهبان ندارد. همانطور که آقای ترکان نیز در مصاحبه اخیرشان گفتند هیچ اصلاحطلبی شانس عبور از فیلتر شورای نگهبان را ندارد. بنابراین دوستانی که میگویند انتخابات باید مشروط باشد پیشاپیش منتفی است. فکر میکنم با توجه به نگاه آقای نبوی و خط و مشی عمده اصلاحطلبان اولویتهای دوم و سوم و فرمول بد و بدتر را انتخاب میکنند. البته این فرمول به ذات خود چیز بدی نیست اما تصور این است که آنچه در ظاهر بد میآید ممکن است در باطن بدتر باشد. این مسئله خیلی قابل بحث است.
بحث کاندیداتوری عارف نیز مطرح است و گمانهزنیهایی مبنی بر کاندیداتوری مستقل او شنیده میشود، اگر این اتفاق بیافتد تجربه ۸۴ تکرار میشود؟
بحث تجربه ۸۴ نیست آن دوره نیز اصلاحطلبان به علت اختلاف درون جریانی شکست نخوردند، آن سال بخشی از بدنه اجتماعی اصلاحطلبان دلسرد شده و علت شکست نیز همین بود. در حالیکه در دور دوم انتخابات کل رای و نیروی اصلاحطلبان ترکیب شد و نتیجه ای نداد اما اصلاحطلبان علت شکست را تکثر کاندیدا، نام میبرند در حالیکه تکثر کاندیدا در دور دوم وجود نداشت. در شرایط فعلی اگر احزاب اصلاحطلب از آقای عارف حمایت نکنند گمان نکنم برای انتخابات کاندید شود. مگر اینکه از یک گوشهای به او امر شود که تو باید بیایی که مثلا یک چهره اصلاحطلب نیز در انتخابات وجود داشته باشد. من فکر میکنم در این دوره جز رای همولایتیهای خودش در یزد، در شهرهای دیگر رای قابل توجهی نداشته باشد که شاید دستاویز عدهای قرار بگیرد که بگویند اصلاحطلبان رای ندارند. وگرنه آمدن و نیامدن عارف به خودش بستگی دارد اما شاید عارف از نظر مجموعه کسانی که میخواهند بین اصلاحطلبان تایید صلاحیت کنند ممتازتر هم باشد و اینکه برخی گروههای اصلاحطلب با توجه به خط و مشی خاص خودشان عارف را بیاعتبار کرده اند خیلی به سودشان نبوده است. اگر هیچکس به جز عارف تایید نشود و دیگر کاندیداها از جناح مقابل باشند، اصلاحطلبان یا باید در انتخابات شرکت نکنند که در چنین جایگاهی نیستند و توان و جرئت این کار را ندارند یا باید از عارف حمایت کنند که خودشان او را بیاعتبار کردهاند، یا باید او را رها کنند و از شخصیتی آن سوی ماجرا حمایت کنند که قاعده بد و بدتر اصلاحطلبان بهم میخورد و مشکل جدی پیش میآید. اصلاحطلبان با شخصی کردن برخی دعواها برای خودشان دردسر درست کردهاند.
آیا شکست اصلاحطلبان در انتخابات ۱۴۰۰ باعث ایجاد یک انشعاب میان آنها میشود؟
همین الان هم اصلاحطلبان چندان در پیوند نیستند. شکست در انتخابات ۱۴۰۰ نیز موجب از هم پاشیدگی نمیشود چنان چه در انتخابات اسفند ۹۸ هم کارگزاران شرکت کرد و دیگر احزاب شرکت نکردند اما از هم منشعب نیز نشدند. اصلاحطلبان فعلا بقا پیدا میکنند و شاید اگر کلا از قدرت حذف شوند اعتبار اجتماعی آنها بهبود پیدا کند و زمانیکه سیستم سیاسی یکدست شود و بخواهد سیاستهای جاری را اصلاح کند راه برای اصلاحطلبان باز میشود. با توجه به مجموعه اتفاقاتی که ممکن است پیش رو باشد و انشقاقی که بین اصولگرایان شکل میگیرد برخی از اصولگرایان در تلاش برای یارگیری از اصلاحطلبان خواهند بود بنابراین از این منظر ترکیب چهره سیاسی ایران بههم میخورد و فصل دستهبندیهای مرسوم تمام شده است و با دسته بندیهای جدیدی مواجه خواهیم بود که خیلی متفاوت از گذشته است.
ما با میلیونها نسل جوان بدون تعقل سیاسی مواجهیم. چرا جوانان استقبالی از سیاست و بخصوص اصلاحطلبان نمیکنند؟
در تمام جوامع بخصوص جامعه ایران همیشه اینطور نبوده است که کل جامعه سیاسی باشد و یا بخواهند در دسته بندیهای سیاسی دخالت کنند بنابراین در زمانهای مشخصی افرادی که نسبت به سیاست بیتفاوت هستند به یک باره وارد جریانهای سیاسی میشوند و وزن آن را نسبت به رقیب بیشتر میکند. وقتی چشمانداز امید و پیشرفت در جامعه وجود داشته باشد اقبال به سیاست در میان جوانان شدت میگیرد اما زمانیکه جامعه شکست خورده باشد طبیعتا جوانان دچار سرخوردگی میشوند. اگر از این مرحله عبور کنیم و چشماندازی در افق برای عبور از مشکل ایجاد شود من فکر میکنم که وضع برمیگردد. الان تعداد کمی از جوانانی که از اصلاحطلبان بریده اند سیاسی نیستند و عده زیادی از آنها رادیکال و تند شدهاند. بعضی تحت تاثیر تبلیغات براندازها سیاست را در توهین خلاصه کردهاند و فضای عجیبی ایجاد شده است.
بنظر شما رفتارهای برجامی بایدن میتواند روی انتخابات تاثیر بگذارد و اصلاحطلبان به عنوان یک امتیاز از آن استفاده کنند؟
اصلاحطلبان و اعتدالگرایان خیلی روی این اتفاق حساب کرده بودند و تصورشان بر این بود که بایدن به برجام برمیگردد و رفع تحریمها موجب امید بستن طبقه متوسط در جامعه میشود اما این اتفاق دو مانع دارد؛ اول اینکه رقیب اصلاحطلبان راه را از طریق قانونی که در مجلس تحت عنوان اقدام راهبردی تصویب کردند برای این مسیر بست، و دوم بایدن از ابتدا وارد این قضایا نمیشود. او که مسائل ایران را جناحی تحلیل نمیکند، آنها مجموعه نظام جمهوری اسلامی را به عنوان یک پیکره واحد میبینند. بنابراین با توجه به این شرایط اگر قرار است به توافقی با ایران برسند بهتر است توافق قوی و مسیری رو به کاهش تنش باشد. آمریکاییها به راحتی تحریمها را برنمیدارند. بنابراین در سه ماه آینده رابطه آمریکا و ایران در افت و خیز خواهد بود که دو رقیب انتخاباتی از آن استفاده خواهند کرد ولی در مجموع برآیند ماجرا این است که تا انتخابات ریاست جمهوری اتفاق خاصی در رابطه ایران و آمریکا نمیافتد. آمریکاییها نیز منتظر هستند که چه کسی در ایران دولت را به دست میگیرد.
آیا توافق با آمریکا به معنای پایان مبارزه با آمریکاست؟ یعنی در صورت رفع تحریمها ما دیگر مرگ بر آمریکا نمیگوییم؟
دیگر نمیتوانند مرگ بر آمریکا بگویند، به نوعی حرف مفت میشود. بعضی از جناحها دوست دارند مشکل آمریکا حل شود اما مرگ بر آمریکا را نیز برای راضی کردن پایگاههای تندرو بگویند، اما این سیاست جواب نمیدهد. آمریکاییها نیز عقل دارند. عادیسازی رابطه به معنای پایان مرگ بر آمریکاست که یک تنش بزرگ به بدنه اجتماعی طرف مقابل وارد میکند و به همین خاطر از آن اجتناب میکند. اگر این عوامل داخلی برای آنها وجود نداشت تا به حال صد بار مشکل را حل کرده بودند اما خودشان مرگ بر آمریکا را یک امر هویتساز و ایدئولوژیک تعریف کردهاند و حالا بلای جانشان شده است. انعطاف نشان ندهند فشار بر آنها زیاد میشود انعطاف نشان دهند دچار بحران ایدئولوژیک میشوند.
نظر شما درباره نامه خاتمی به رهبری چیست؟
خاتمی در بین اصلاحطلبان همچنان معتبرترین شخصیت است و زمانیکه اصلاحطلبان میخواهند دوران طلایی خود را مثال بزنند قطعا دوران خاتمی مدنظر آنهاست. اعتبار اجتماعی خاتمی نیز آسیب دیده است اما قابل بازسازی است ولی بحث نامهنگاری ربطی به تاثیر اجتماعی خاتمی ندارد. به هر حال خاتمی به عنوان یک چهره سیاسی ارتباطی با رهبر حکومت داشته باشد بد نیست. این اتفاقات را برخی افراد تابو کردهاند که هرگونه صحبت و گفتگو و دیداری ناپسند است در حالکیه برعکس؛ من معتقدم اگر میان جریانهای سیاسی هرچه تماس بیشتر باشد در مجموع به نفع کشور است. اما سوال اینجاست که در این تماسها چه گفته میشود؛ آیا برای باجدهی و عقب نشینی و مماشات است یا برای طرح واقعی مشکلات و روشن کردن دید طرف مقابل نسبت به مسائل کشور است. اگر احتمال دومی باشد خیلی خوب است. اما این یک مصیبت است که خاتمی به عنوان شخصیتی که ۸ سال رئیس جمهور بوده است برای صحبت با رهبر کشور ۳۷صفحه نامه بنویسد! در حالیکه باید راهها باز باشد و او به راحتی بتواند دیدار کند. این مصیبت کشور ماست که اگر دو نفر با هم مشکل پیدا کنند حصاری عمیق میان آنها ایجاد میشود که دیگر نتوانند حتی همدیگر را ببینند که ته مانده همان سنت مبارزاتی غلط جامعه ایرانیست که متاسفانه کل جامعه را به خطر انداخته است. اگر بشود این سنتها شکسته شود خوب است.
ارسال نظر