دکتر طیبه محمدی کیا استاد دانشگاه در گفتگو با مستقل آنلاین:
با آمدن بایدن، کشورهای عربی تکیهگاه ضدایرانی خود را از دست خواهند داد
پس از ۴ سال در هفتههای گذشته احتمال برقراری مجدد روابط دیپلماتیک بین قطر و عربستان سعودی مطرح شد و در نهایت با میانجیگری کویت دو کشور مذاکرات صلح را آغاز کردند.
اکنون این سوال مطرح شده که با حضور بایدن در کاخ سفید روند مذاکرات چطور پیش میرود و جهان خاورمیانه پس از داعش و معاملهی قرن که ترامپ مسبب آن بود چگونه است؟ ایران چه نقشی در معادلات سیاسی خاورمیانه دارد؟ از این رو با دکتر طیبه محمدیکیا استاد روابط بینالملل و پژوهشگر مسائل خاورمیانه گفتگو کردیم و جواب این سوالات را از او جویا شدیم.
ارزیابی شما از تلاش کشورهای عربی برای صلح قطر و عربستان چیست؟
به صورت کلی مطالعه ارتباط میان دولتهای عربی را باید در سه سطح متفاوت ارزیابی نمود. یکم مطالعه ارتباط این دولتها در دل ایده گسترده جهان عرب است که راه به سوی همگرایی بیشتر این دولتها میبرد. اما در سطحی دیگر تعامل بر اساس الگوی دولت- ملتهای معاصر قابل تحلیل است که نه تنها از رویکرد متعارف به ناسیونالیسم عربی عبور میکند بلکه معتقد به تعارض منافع و دوری و واگرایی اعراب از یکدیگر است.
سطح سوم شیوه ارتباط دولتهای عربی بر مدار تعامل با غرب و پیوستگی هر چه بیشتر با قدرتهای غربی و به شکل ویژه ایالات متحده است. ذیل نگرشی از این دست و در سطح نخست تلاش کشوری مانند کویت برای نزدیکی عربستان و قطر را باید در سطح نخست و تلاش برای همگرایی و نزدیکی هرچه بیشتر در قالب ناسیونالیسم عربی تحلیل نمود. مشکلی که در این میان دیده میشود خودسرورپنداری ریاض در جهان عربی است که با ایده برابری حاکمیتها در تعارض است. در واقع نزدیکی قطر با پنج دولت عربی که از آن دوری گزیدهاند نه تنها قطر را به دل جهان عربی وارد میکند بلکه این کشور را به بازیگری فعال تبدیل میکند.
وضعیت ایران در شرایط نزدیکی عربستان و قطر چگونه است؟
توضیح نقش سیاستهای واسطهای و تلاش برای نزدیک ساختن عربستان و قطر بدون لحاظ داشتن سهم و وزن منطقهای ایران قابل فهم نیست. در واقع این تلاش دارای سویهای ذهنی و ایدئولوژیک نیز هست. کوشش برای برقراری ارتباط موثر میان دوحه و ریاض را باید در دل تطور ناسیونالیسم عربی فهم نمود. کویت به مثابه عضوی از این دایره گسترده میکوشد شکافهای پدیدار گردیده در ناسیونالیسم عربی را پر کند. سخن دیگر این که در دل ناسیونالیسم عربی به رغم افول و کاهش فزاینده آن در دهههای اخیر، نوعی آگاهی نهفته از تضعیف آن در ازای از دست دادن یک عضو و نزدیک شدن عضو مطرود به جبهه ناسیونالیستهای رقیب، که عبارتند از ایرانی و ترکی (عثمانی) وجود دارد. هم از این روی شیوه رفتار کویت جهت ایجاد سازش میان عربستان و قطر را باید برآمده از این آگاهی دانست که میکوشد کلیت ناسیونالیسم عربی را به لحاظ ظاهری و فرمالیستیک حفظ نماید.
از چشماندازی متفاوت نیز برای عربستان تضعیف موقعیت ایران و کوتاه کردن دست این کشور از عواید اقتصادی ناشی از پرواز ترانزیت هواپیماهای ایرلاینهای بین المللی قطر بر فراز ایران یک هدیه به شمار میآید. در واقع نزدیکی میان دوحه و ریاض دارای وجهه اقتصادی سیاسی است که میکوشد از سطح منافع اقتصادی ایران در قطر بکاهد و ایران را در تاثیرگذاری فزاینده بر ترتیبات خاورمیانه عربی و مناسبات منطقهای ناکام بگذارد. در واقع تلاش برای نزدیکی عربستان و قطر را نباید به مثابه کوششی محدود در دایره روابط میان کشورها فهم کرد، بلکه این تلاش سویههایی بیرونی دارد که به شکل عمده ایران را نیز پوشش میدهد. این شیوه فهم با تمرکز بر حضور ایران در قطر در دوره انزوای این کشور قابل درک است. نزدیکی ریاض و دوحه از میزان امکان ایفای نقش ایران در یک کشور عربی جدید میکاهد و حفاظی ایدئولوژیک و استراتژیک را در پیوستگی شبکهای درون عربی پدید میآورد.
در چهارچوب همین گفتمان، نزدیکی کشورهای عربی با دول غربی را چطور ارزیابی میکنید؟
تلاش سیاستمداران عرب طی دهههای اخیر، به نزدیکی دولتهای عربی با دولتهای غربی منجر شده و منافع دولتهای عربی را در پیوند با منافع دول غربی قرار داده است. امروزه گونهای همگرایی در میان دولتهای عربی برای نزدیکی هرچه بیشتر به غرب دیده میشود. چه بسا همگرایی کشورهای عربی با غرب ذیل منطق بازی کردن اعراب در زمین قدرتهای غربی قابل تحلیل باشد. این شیوه همگرایی، برخلاف سطح پیشین که بنیانی هویتی داشت، بر مدار منافع اقتصادی و ثبات استوار است. محوریت این رویکرد، تکیه بر وابستگی به قدرتهای غربی به عنوان عامل ثباتبخشِ دولتها در جهان عربی است.
نکته دیگر آن که تفرقه میان اعراب از سوی قدرتهای غربی به مثابه درجهای از بیثباتی مورد شناسایی قرار میگیرد و اعراب میکوشند اعتماد و اطمینان غرب را در راستای ایجاد همگرایی بیشتر به دست آورند.
شاید بتوان گفت از زمان فروپاشی عثمانی به این سو، کشورهای عربی خود و منافعشان را در نسبت با منافع دیگری غربی تعریف کرده و همواره درکشان از آرایش قدرت منطقهای و جهانی بر انگاره تکیه بر نزدیکی به غرب استوار بوده است. تلاش برای این سطح از همگرایی را باید در بستر منافع و مناسبات مشترک میان اعراب و غرب فهم کرد. فهم ثبات منطقهای بر اساس اشتراک منافع با غرب در گذر زمان از مسائل صرفا اقتصادی به سوی وابستگیهای امنیتی، سیاسی و استراتژیک گسترش یافته است.
شیوه تعامل کشورهای عرب با ایران با توجه به تغییرات پیش آمده در سیاست ایالات متحده آمریکا چگونه خواهد بود؟
پس از پیروزی بایدن، در انتخابات ۲۰۲۰، سرمشقها و خط مشیهای امنیتی و سیاسی منطقه شدیدا تحت تاثیر تغییر سیاستهای آمریکا قرار گرفته است. در دوران اوباما موضعگیری تهاجمی اعراب نسبت به ایران چندان مورد علاقه و حمایت ایالات متحده نبود، از این رو، درصدد برآمدند که در دوران پس از اوباما، نهایت استفاده را از شیوه سیاستگذاری و رویه شخصی ترامپ در کسوت ریاست جمهوری آمریکا ببرند.
در جهان پیش رو دولتهای عربی بهای حمایت بی چون و چرای خود از زیادهخواهیهای منطقهای ایالات متحده را میپردازند. چراکه با تغییر در دولت آمریکا و تحول در سیاست و استراتژیهای ایالات متحده، عربهای جنوب خلیج فارس تکیهگاه عملیاتی ضد ایرانی خود را از دست خواهند داد. از این پس حزب و رویکردی متفاوت بر ایالات متحده حاکم خواهد شد که صرفاً نگاهی تجارت پیشه و اقتصاد محور ندارد بلکه بیش و پیش از هر چیز به کار ویژههای امنیتی آمریکا در سطحی برتر از منافع محدود اقتصادی مینگرد.
اولویتهای دولت جدید آمریکا در ارتباط با منطقه چه خواهد بود؟
در رویکرد دولت آینده منافع بلند مدت و رویه تشریک مساعی جمعی بین المللی اولویت دارد. ذیل این دیدگاه حفظ نقش آمریکا به مثابه قدرت برتر تعیینکننده و ایجاد توازنهای پایدار در قبال قدرتیابی پیوسته و اجتنابناپذیر چین هدفی مهمتر از نزدیکی با عربهای خلیج فارس است. دولت نو در سویهای دیگر در راستای مهار توانمندیهای به جای مانده و به ارث رسیده از شوروی سابق به روسیه امروز، و تلاش آن کشور برای ترجمه آن به ساختار جدید عرصه بینالملل، میکوشد. جان سخن این که در دیدگاه این دولت نو حفظ، تقویت و تشدید موقعیت آمریکا در سطوح جهانی و منطقهای ذیل درکی درازمدت و دورنگر حائز اهمیت استراتژیک است که بیگمان بر خاورمیانه و منفعت طلبیهای دولتهای عرب نیز موثر خواهد افتاد. این تحول در سطح کنش سیاسی بیانگر تغییر شیوه حضور در منطقه و دگرگونی در تعریف اولویتهای سیاسی است.
در فضایی از این دست دلارهای نفتآلود اعراب دیگر برق گذشته را ندارد و حضور ایالات متحده در منطقه مستند به واقعیتهای دیرپا، عوامل ماندگار و دارای ثبات خواهد گردید. با توجه به رویکردی از این دست باید گفت شیوه حضور پیشین اهمیت خود را تا حد بسیاری از دست داده است. حاصل آن که اعراب شرایط خویش را دشوار و موقعیت خود را متزلزل خواهند یافت و باید به چارهاندیشی دوباره روی آورند.
ارزیابی شما از وضعیت ایران در رویکرد دولت جدید آمریکا چیست؟
از اولویتهای دولت بایدن مسئله کنترل تسلیحات غیرمتعارف و ممانعت از اشاعه تسلیحاتی که حامل کلاهکهای استراتژیک هستهای است. این دولت از چشماندازی اینچنین به ایران و برجام مینگرد. هم از این روی به نظر میرسد که آمریکاییها نسبت به احیای برجام انگیزه مضاعف و ای بسا بیشتر از آنچه نشان میدهند دارند. در این فضا اعراب خود را در شرایطی ویژه و گونهای دشواری استراتژیک و معمای امنیتی مییابند. حاصل چنین موقعیتی برای جبهه پراکنده اعراب تلاش برای کاهش شکافهای ایدئولوژیک و ایجاد جبههای مستحکم و سنگری محکم در قبال و مقابل ایران است. همچنین دولتهای عرب با تلاشهایی نوظهور، که به تازگی علنی گردیده است- برای نزدیکی هرچه بیشتر به ایالات متحده و افزایش توان مبارزاتی و مقابلهای خود با ایران- حرکت کردهاند و به کاهش تنش با رژیم صهیونیستی روی آوردهاند. دگرگونی در رویه دیپلماتیک اعراب را در برابر رژیم صهیونیستی باید ذیل تمرکز آنها به تشریک منافع با غرب و جبههگیری در برابر ایران تفسیر نمود.
سرانجام در خصوص ترتیبات منطقهای در حال ظهور باید گفت آنچه اکنون در شرف تحقق است عمدتاً با لحاظ نقش و جایگاه استراتژیک ایران در منطقه و تحول در سیاستهای منطقهای ایالات متحده و مناسبات آن با عربهای حوزه خلیج فارس قابل توضیح است.
مناسبات ایدئولوژیک کشورهای عربی را با توجه به تغییر ترتیبات منطقهای چگونه ارزیابی مینمایید؟
این مهم را باید با بذل توجه به نقش انقلابی و ایدئولوژیک ایران رصد نمود. در واقع ایدئولوژی عربگرایی در نقطه آغاز در برابر سیاستهای قومیتی عثمانی رخ نمود و در ادامه در برابر تجدد و مدرنیسم غربی قد برافراشت و امروزه در مقابل ناسیونالیسم ایرانی ایفای نقش میکند. این سیر تاریخی از تضاد قومی به سوی تضاد منافع پیش رفته است و امروزه که منافع اعراب به سوی نزدیکی با منافع غرب پیش میرود در برابر منافع و ناسیونالیسم ایرانی ظاهر گردیده است. ناسیونالیسم ایرانی در انقلاب اسلامی ایران در بلندای یک ایدئولوژی انقلابی شیعی به منش مبارزه و انقلاب بدل گردید و در پیوند با اندیشه دینی به مثابه قدرتی انقلابی در سطح ملی و فراتر از آن پدیدار شد. در این دوره جهان عرب مجهز به دستهای از ایدئولوژیهای رقیب بود که در عین پیوند با ناسیونالیسم عربی واجد وجوهی دینی بودند؛ این بستر ایدئولوژیک گسترهای وسیع را در بر میگیرد. از جمله مهمترین این ایدئولوژیها باید به اندیشههای اخوان المسلمین و نگرشهای وهابی اشاره نمود که در دوسوی بسامد ایدئولوژی دینی سنی قرار میگیرند.
در جهان پس از دهه هشتاد میلادی و پیروزی انقلاب اسلامی ایران شاهد رخ نمون ایدئولوژیهای در برابر ایدئولوژی انقلابی ایران هستیم. جالب این که قطر و عربستان هریک در دو سوی این طیف ایدئولوژیک قرار دارند و در فضایی از این دست کوشش شماری از کشورهای عربی برای برقراری پیوند میان این دو واجد وجهی نو از همگرایی ایدئولوژیک برخاسته از جنبشهای اسلام سنی است.
حال پرسش از امکانهای پیش روی این دو سوی طیف است. آیا این دو رویکرد میتوانند بهم نزدیکتر شوند و یا این دو به زیست خود در دو سوی این بُردار ادامه خواهند داد؟ این پرسش با پرسیدن از محملهای عمل و کنش سیاسی مرتبط با این ایدئولوژیها تکمیل میشود. حال باید پرسید که آیا این نزدیکی ایدئولوژیک با مشوقهای استراتژیک گوناگون برآمده از همکاری و برخورداری از فضای کنش و فعلیت سیاسی مشترک همراه است؟ در واقع همگرایی ایدئولوژیک به گروهها و جنبشهای عربی سنی انگیزههای قابل توجهی میبخشد که -ذیل نزدیکی میان قطر به مثابه محل تجلی سیاست اخوانی و عربستان به مثابه پایگاه نگرش وهابی- جبههای یگانه را در برابر رویکرد ایدئولوژیک اسلام شیعی انقلابی ایران فراهم آورند.
گفتگو از مرضیه حسینی
ارسال نظر