سازشکاریِ قالیباف کار دستش داد

وقتی حرف از تفکر پایداری می‌زنیم، از سعید جلیلی و اعوان و انصار او گرفته، تا رسایی و محصولی و رائفی‌پور در آن می‌گنجند. اما تشکیلات پایداری بسیار محدودتر است. و همان چیزی است که صادق محصولی آن را اداره می‌کند.

سازشکاریِ قالیباف کار دستش داد

در خرداد ۱۴۰۲ توصیه کرده بودم برای مهار پایداری لازم است تا قالیباف با جریان اعتدالی اصولگرایان نظیر علی لاریجانی یک اتحاد تشکیل دهند تا جریان تندروی اصولگرا را مهار کنند

 

داوود حشمتی در امتداد نوشت:

نتایج آراء تهران بیش از همه برای تیم قالیباف شوکه کننده بود. از نگاه ما که بیرون این دایره نشستیم، آیا می‌توان میان قالیباف و پایداری‌هایی که به مجلس راه یافتند (به لحاظ گفتمانی و نگاه به جریان مخالف) تفاوتی قائل شد؟
 

نگاهی به مشاوران اصلی قالیباف در مجلس بیندازید. آیا میان مهدی محمدی و سعید احدیان یا رضوی با رسایی و نبویان به لحاظ نگاه به مسائلی همچون سیاست خارجی و جریان اصلاحات تفاوتی وجود دارد؟ میان آن‌ها البته اختلاف هست. اختلاف بر سر تاکتیک‌ها نه راهبرد‌ها و ایدئولوژی‌ها. با این حال طبیعتا آن کسی که باعث و بانی چنین وضعیتی در انتخابات تهران شد، سیاست‌‌ورزی خود قالیباف بود. اما چرا؟

قالیباف هرگز به رقابت باور ندارد. نه تنها قالیباف، بلکه سایر اصولگرایان هم «رقابت» را به رسمیت نمی‌شناسند. سیاست ورزی آن‌ها در دوگانه «ستیز و سازش» خلاصه شده است. یا با کسی در جنگ و ستیز هستند یا دست به سازش می‌زنند. درحالی که رقابت یعنی به رسمیت شناختن طرف مقابل و تلاش برای پیروزی بر رقیب. اما اصولگرایان به تعبیر درست وحید جلیلی به «دوپینگ کردن‌» معتاد شدند و به رای مردم بی‌توجه هستند.

مسیر پیش رو برای ما از مدت‌ها قبل روشن بود. آیا این وضعیت را قالیباف و تیم مشاورانش نفهمیده بودند؟ کاملا واضح بود که تفکر پایداری به دنبال حذف جریان قالیباف از قدرت است. اما قالیباف به جای رقابت با تفکر پایداری تلاش کرد با «تشکیلات پایداری» سازش کند.

من عامدانه میان «تفکر پایداری» و «تشکیلات پایداری» تفاوت قائل هستم. وقتی حرف از تفکر پایداری می‌زنیم، از سعید جلیلی و اعوان و انصار او گرفته، تا رسایی و محصولی و رائفی‌پور در آن می‌گنجند. اما تشکیلات پایداری بسیار محدودتر است. و همان چیزی است که صادق محصولی آن را اداره می‌کند.

خرداد سال گذشته قالیباف راه «ستیز» با پایداری را در پیش گرفت و با کنایه‌های «سوپرانقلابی» به آن‌ها حمله می‌کرد.

همان زمان در مقاله‌ای در سایت انتخاب نوشتم: «آنچه انتظار قالیباف را می‌کشد یا تبدیل شدن به سرنوشت حدادعادل و یک دوره‌ای شدن ریاستش بر پارلمان است. یا آنکه تبدیل خواهد شد به علی لاریجانی که ریاست طولانی بر مجلس خواهد داشت اما با پایداری و حامیان وارد نزاع می‌شود»

دقیقا یک سال قبل و در ۱۵ اسفند ۱۴۰۱ در روزنامه هم میهن پیش بینی کردم که وحدت اصولگرایان شکست خورده و مشخصا نوشتم: «حامیان دولت هم می‌خواهند به قالیباف این پیام را منتقل کنند که بی‌خود منتظر یک‌دوره‌ای شدن رئیسی نباشد، بلکه باید به یک‌دوره‌ای شدن خودش مانند حدادعادل بیندیشد.»

در بهار سال ۱۴۰۲ و در ویژه نامه شرق به وضعیتی که اصولگرایان در پایان سال با آن روبه رو خواهند بود در مقاله‌ای با عنوان «ناب‌گرایی گریزناپذیر» نوشتم که دولت رئیسی به مانند دو سال پایانی احمدی نژاد به دنبال این است که قدرتش را تثبت کند:

نشانه‌ها به ما می‌گوید دولت به‌جای اجماع‌سازی و ساخت ائتلاف‌های بیرونی و بیشتر، به‌زودی به سمت «ناب‌گرایی» و خالص‌کردن دولت از دو جریان دیگر (وابستگان به نهادها و جریان مخبر) حرکت می‌کنند و با حذف آن‌ها، به سطح اول تصمیم‌گیری دولت ورود خواهند داشت.

از سوی دیگر، با کنار‌زدن قالیباف و تیم نزدیک به شورای ائتلاف اصولگرایان از مجلس، تلاش می‌کنند با قطبی‌تر‌کردن فضای سیاسی کشور، زمینه‌های اجرای برنامه‌های خود را پیش ببرند.»

درنهایت در خرداد ۱۴۰۲ در روزنامه شرق توصیه کردم برای مهار پایداری لازم است تا قالیباف با جریان اعتدالی اصولگرایان نظیر علی لاریجانی یک اتحاد تشکیل دهند تا جریان تندروی اصولگرا را مهار کنند. مهار پایداری تنها با ساخت ائتلافی از درون اصولگرایان ممکن بود.

اما قالیباف که نشان داده بود اهل رقابت نیست، در نهایت ترجیح داد از «ستیز» با پایداری دست کشیده و دست سازش به سوی محصولی دراز کند، و همین مساله عامل شکست او بود.

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها