بیوگرافی اسماعیل فصیح؛ روایتگر چیرهدست قصههای مردم زمانه
اسماعیل فصیح رماننویس و مترجم ایرانی است که آثارش در دهههای ۶۰ و ۷۰ شمسی از پرخوانندهترین رمانهای ایرانی به شمار میآید. رمانهای چون ثریا در اغما و زمستان 62 که از مهمترین آثار داستانی فارسی معاصر بهشمار میروند.
سرویس فرهنگی مستقلآنلاین: اسماعیل فصیح در تاریخ دوم اسفند سال ۱۳۱۳ در تهران و در محله درخونگاه در خانهای شلوغ چشم به جهان گشود. خانهای که ۹ فرزند دیگر هم در آن زندگی میکردند. مادر و خواهرها که اسماعیل را خیلی دوست داشتند، او را ناصر گذاشتند و بعدها هم نزدیکانش، او را ناصر صدا میزدند نه اسماعیل.
پدرش ارباب حسن نام داشت و در چهارراه گلوبندک مشغول کاسبی بود. در دوسالگی اسماعیل دار فانی را وداع گفت و اسماعیل خیلی زود یتیم شد.
فصیح در ماه سال ۱۳۲۰، در ششسالگی و مقارن با شروع اشغال ایران توسط متفقین در اوج جنگ جهانی دوم، به دوره تحصیل ابتدایی را در مدرسه عنصری آغاز کرد. سپس دوره متوسطه را نیز از نیمه دوم سال ۱۳۲۶ در دبیرستان رهنما آغاز و در سال ۱۳۳۲ دیپلم طبیعی خود را گرفت. آن روزها که دولت دکتر مصدق دچار مشکلات فزاینده مالی و اقتصادی بود فروش خدمت سربازی رونق داشت و فصیح با دادن ۱۰۰ تومان توانست از خدمت سربازی معاف شود.
ادامه تحصیل اسماعیل فصیح در آمریکا
در تابستان ۱۳۳۵ فصیح بعد از چند سال انجام کارهای مختلف از جمله تدریس و پسانداز کردن مبلغی برای خرج سفر و تحصیلش، از ایران خارج شد و از راه ترکیه و پاریس به آمریکا سفر کرد و در شهر بوزمنِ مونتانا به تحصیلش ادامه داد و در رشته شیمی مدرک لیسانس خود را اخذ کرد.
ازدواج اسماعیل فصیح
به سانفرانسیسکو رفت و در آنجا با دختری اهل نروژ به نام آنابل کمبل آشنا شد و ازدواج کرد؛ اما این ازدواج پایانی تراژیک داشت و همسرش در حین زایمان در بیمارستان، همراه با نوزادی که در شکم داشت از دنیا رفت. فصیح پس از یک سال دوباره به مونتانا بازگشت و از دانشگاه میزولا مونتانا در رشته ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شد.
دیدار فصیح و همینگوی
در مونتانا بود که فصیح با ارنست همینگوی دیدار کرد و گفتگویی دوستانه و کوتاه برقرار کرد.
خود فصیح این دیدار را اینگونه توصیف کرده است: «کلاس من از اول فوریه شروع شد. بیشتر درسها درباره ادبیات جهان بود، با دو درس خاص درباره کارهای ارنست همینگوی. استادان به کارهای او بیشتر از کارهای دیگر نویسندگان آمریکا و اروپا توجه میکردند. ماهها بود که استادان ادبیات دانشگاه و دانشجویان علاقهمند از ارنست همینگوی که همان نزدیکیها زندگی میکرد، دعوت کرده بودند روزی به دانشگاه بیاید و درباره زندگی و نوشتههای خود برایشان سخنرانی کند. همینگوی این دعوت را عقب انداخته و گفته بود حال و حوصله و توانش را ندارد. سرانجام در ماه آوریل جواب مثبت داد و قرار شد روز یکشنبه بیست و سوم آوریل، ساعت ده صبح، سخنرانیاش را انجام دهد.
آن روز من و آنابل صبح زود به دانشگاه رفتیم تا جای خوبی در سالن پیدا کنیم. نشان به آن نشانی که همینگوی تا ساعت یازده پیدایش نشد. سرانجام خبر رسید که وارد محوطه دانشگاه شده. لباس اسپورت با شلوارک شکاری و پیراهن نیمتنه ورزشی به تن داشت. او که در آن زمان شصتساله بود، به سالن اجتماعات نیامد. روی صندلیای وسط چمن باغ بزرگ نشست و رئیس دانشگاه استادان هم حریفش نشدند.
همه حاضران، استادان و دانشجویان بهصورت نیمدایره جلویش نشستند. من و آنابل در اولین ردیف جا گرفتیم. همینگوی همینکه منتظر بود همه سر جاهایشان بنشینند، مدام عصایش را ازایندست به آن دست میکرد و به من خیره شده بود. لابد چون مثل بقیه پسرها موبور و چشمآبی نبودم. با صدایی ظریف و کمی زنانه پرسید: «شما کجایی هستید؟»
حتماً فکر کرده بود من با آن خوشپوشی و پوست سبزه اهل آمریکای لاتین هستم. با لهجه آمریکایی گفتم «آیرَن» که البته دو معنی داشت: یکی «ایران» و یکی «من دویدم». با خنده سرش را بالا گرفت و پرسید: «تمام راه را؟ از آسیا تا آمریکا؟»
گفتم: نه آقا! با اتوبوس و قطار و هواپیما.»
«چه میخوانید؟»
«زبان و ادبیات انگلیسی. من در تهران کتاب پیرمرد و دریا را خواندهام. در جهان کمنظیر است. بهترین رمانی است که تاکنون نوشته شده.»
«اینطور فکر میکنید؟»
«اثر ادبی جاودانهای است و کاملاً نمادین، زیرا وقتی مرد در دریای زندگی بزرگترین ماهی عمرش را گرفت و آن را با قایق به ساحل کشاند، کوسههای خونخوار از آن جز اسکلتی باقی نگذاشته بودند.»
با خندهای کمحوصله یک انگشتش را به طرف من دراز کرد و پس از مکث کوتاهی فقط گفت Right همه دست زدند. آنابل برگشت و با عشق و تحسین به من نگاه کرد. فکری در سرم میچرخید. نمیدانستم ارنست همینگوی به من گفته Right یعنی درست است، یا Write یعنی بنویس. روزی شگفتانگیز و نازنین از آب درآمد. تنها باری بود که او را که در هشتاد کیلومتریام زندگی میکرد، دیدم. دفعه بعدی وجود نداشت. یک ماه بعد شنیدم که با شلیک گلولهای در دهانش خود را کشتهاست.»
بازگشت فصیح به ایران
فصیح کمی بعد سپس برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد به دانشگاه میشیگان رفت؛ اما به دلایلی تحصیلش را نیمهکاره رها کرد و به ایران بازگشت.
او پس از بازگشت به ایران، چند ماهی را در مؤسسه انتشاراتی فرانکلین بهعنوان مترجم مشغول به کار شد؛ سپس با معرفی صادق چوبک در سال ۱۳۴۲ به شرکت ملی نفت ایران رفت و در مناطق نفتخیز جنوب بهعنوان کارمند بخش آموزش، شروع به کار نمود. همزمان نیز در دانشکده نفت آبادان بهعنوان استاد زبان انگلیسی به تدریس مشغول بود تا اینکه در سال ۱۳۵۹ با شروع جنگ 8 ساله ایران و عراق و تعطیلی دانشکده نفت آبادان، در ۴۷ سالگی و با رتبه استادیاری بازنشسته شد. طول مدت همکاری فصیح و شرکت نفت مجموعت مدت ۱۹ سال طول کشید.
خانه اسماعیل فصیح در آبادان به دلیل جنگ تخریب شد و او بهناچار به تهران نقلمکان نمود بااینوجود او گهگاه با برنامههای آموزشی زبان تخصصی و گزارشنویسی صنعت نفت همکاری خود را ادامه داد.
ازدواج مجدد اسماعیل فصیح
فصیح دو سال پسازآنکه از آمریکا به ایران بازگشت، با خانم «پریچهر عدالت» ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دو فرزند است. دخترش سالومه اکنون در شیکاگو زندگی میکند و «شهریار» که ساکن ایران است.
مرگ اسماعیل فصیح
اسماعیل فصیح در ۲۵ تیر ۱۳۸۸ در 75 سالگی در بیمارستان شرکت نفت تهران دار فانی را وداع گفت. دلیل مرگ او مشکل عروق مغزی اعلام شد.
آثار اسماعیل فصیح
اولین رمان فصیح با عنوان «شراب خام» در سال ۱۳۴۷ توسط انتشارات فرانکلین و زیر نظر نجف دریابندری و با ویراستاری بهمن فرسی منتشر شد. او سپس مجموعه داستان خاک آشنا را در سال ۱۳۴۹ توسط انتشارات صفیعلیشاه و رمان دل کور را در سال ۱۳۵۱ توسط انتشارات رز به دست چاپ سپرد. سبک ادبی فصیح ساده و طنزآلود و جذاب است و این موضوع باعث شده آثارش گیرا، پرسشش و معمولاً محبوب در میان خوانندگان باشد.
او از جمله نویسندگان پیشگام ایرانی است که طبقه متوسط شهری و مناسبات مدرن امروز را وارد ادبیات و رمان فارسی کردند. او همچنین از اولین نویسندگانی است که در کتاب زمستان ۶۲ به مسئله جنگ 8 ساله تحمیلی پرداخت.
آثار فصیح همواره مورد استقبال جامعه کتابخوان ایرانی بوده است، اما معمولاً در میان منتقدان ادبی با استقبال و توجه جدی مواجه نمیشد. در همین حال برخی دیگر او را یکی از معدود رماننویسان ایرانی میدانند که هم در جذب مخاطب خاص و هم خواننده عام توانسته موفق باشد.
موضوع بسیاری از داستانهای فصیح تجربیات زندگی شخصی خود اوست. به گفته خودش شخصیت «جلال آریان» در داستان «درد سیاوش»، با خود نویسنده شباهتی تام و تمام دارد، چراکه در زندگی واقعی فصیح نیز آنابل کمبل، اولین همسرش، موقع زایمان از دنیا رفت. عشق فصیح به آنابل و درگذشت زودهنگام او تأثیری بسیار مهم بر فصیح و داستانهایش گذاشت.
فصیح به گفته خودش از نویسندگانی مانند احمد محمود، محمدعلی جمالزاده و بزرگ علوی تأثیر گرفته است. همچنین او دلبستگی فراوانی به آثار صادق چوبک، فروغ فرخزاد و ارنست همینگوی داشت.
آثار رمان اسماعیل فصیح
- شراب خام (۱۳۴۷)
- دل کور (۱۳۵۱)
- داستان جاوید (۱۳۵۹)
- ثریا در اغما (۱۳۶۳) ترجمه انگلیسی در لندن (۱۹۸۵)، ترجمه عربی در قاهره (۱۹۹۷)
- درد سیاوش (۱۳۶۴)
- زمستان ۶۲ (۱۳۶۶) ترجمه آلمانی (۱۹۸۸)
- شهباز و جغدان (۱۳۶۹)
- فرار فروهر (۱۳۷۲)
- باده کهن (۱۳۷۳)
- اسیر زمان (۱۳۷۳)
- پناه بر حافظ (۱۳۷۵)
- طشت خون (۱۳۷۶)
- بازگشت به درخونگاه (۱۳۷۷)
- کمدی تراژدی پارس (۱۳۷۷)
- لاله برافروخت (۱۳۷۷)
- نامهای به دنیا (۱۳۷۹)
- در انتظار (۱۳۷۹)
- عشق و مرگ (۱۳۸۳)
- گردابی چنین حائل (۱۳۸۱)
- تلخکام (۱۳۸۶)
مجموعه داستانهای اسماعیل فصیح
- خاک آشنا (۱۳۴۹)
- دیدار در هند (۱۳۵۳)
- عقد و داستانهای دیگر (۲۵۳۷=۱۳۵۷)
- گزیده داستانها (۱۳۶۶)
- نمادهای دشت مشوش (۱۳۶۹)
- کشته عشق (۱۳۷۶)
آثار ترجمه اسماعیل فصیح
- وضعیت آخر
- بازیها؛ روانشناسی روابط انسانی اثر اریک برن
- ماندن در وضعیت آخر
- استادان داستان
- رستمنامه
- خودشناسی به روش یونگ
- تحلیل رفتار متقابل در رواندرمانی
- شکسپیر «زندگی/خلاصه کل آثار/ هملت»
- خواهر کوچیکه اثر ریموند چندلر
- جنگ اسپانیا، کوبا، آمریکا: پیدایش امپریالیسم آمریکا
ارسال نظر