چرا برخی زندگی‌ خود را به گونه‌ای ارائه می‌دهند که نیستند؟

چرا برخی زندگی‌ خود را به گونه‌ای ارائه می‌دهند که نیستند؟ آنها داشته‌های اندکی دارند اما سعی می‌کنند خود را آدمی مهم و تأثیرگذار جا بزنند. آدم‌هایی که می‌خواهند الگوی دیگران باشند.

چرا برخی زندگی‌ خود را به گونه‌ای ارائه می‌دهند که نیستند؟

لباس‌های رنگارنگ، خانه شیک، پیاده روی روزانه در فضای سبز، زندگی آرام، موفقیت پشت موفقیت، هر روز یک دستاورد جدید؛ خوشبختی و دیگر هیچ. این آدم‌ها را این روز‌ها در فضای مجازی بویژه در شبکه اجتماعی اینستاگرام فراوان می‌بینید. گاهی گول ظاهر و رنگ و لعاب زندگی‌شان را می‌خوریم و باورمان می‌شود که در خوشبختی غلت می‌زنند. حتی از خودمان می‌پرسیم پس چرا کمی از این همه خوشبختی و موفقیت سهم ما نیست؟ چرا زندگی ما یکسره شکست، دلتنگی و دلشکستگی است و زندگی آن‌ها نه؟ اما اغلب پیش می‌آید در میان آن‌ها یکی‌شان را از نزدیک بشناسیم و از دروغ‌هایش شاخ درآوریم. دروغ‌هایی که در کمال ناباوری احساس می‌کنیم خود او هم باورشان کرده است.

مثل اینفلوئنسری که زندگی پر زرق و برقش را حاصل تلاش‌های شبانه‌روزی می‌داند، در حالی که هر آنچه به‌دست آورده از طریق دلالی بوده یا بلاگری که هر روز زندگی مجلل اش را به رخ مخاطبان می‌کشد و عکس‌هایش را روی فرش قرمز کن، دستاوردی می‌داند که با تلاش کسب کرده. حال آنکه از اساس دروغ می‌گوید و با پرداخت پول و از یک نمایش از پیش تعیین شده که جزو خدمات ویژه این جشنواره است استفاده کرده و برای چنین چیزی هیچ کاری جز پرداخت پول نکرده است. حالا اگر برایتان سؤال است که چرا این افراد دروغ‌هایی می‌گویند که خودشان هم باورشان می‌شود و اساس این رفتار‌ها چیست نظرات کارشناسان را در این گزارش بخوانید.

چرا برخی زندگی خود را به گونه‌ای ارائه می‌دهند که نیستند؟ آن‌ها داشته‌های اندکی دارند، اما سعی می‌کنند خود را آدمی مهم و تأثیرگذار جا بزنند. آدم‌هایی که می‌خواهند الگوی دیگران باشند. بگذارید این بحث را با ذکر یک مثال از زندگی یک بلاگر اینستاگرامی ادامه دهیم کسی که مدعی است زندگی‌اش را با کتاب خواندن و ورزش و مدیتیشن تغییر داده، اما حتی نمی‌تواند کلمات را درست تلفظ کند یا در هر جمله در چندخط نوشته‌اش چند غلط دیکته‌ای دیده می‌شود و تازه آخر سر معلوم می‌شود ویدیو‌های انگیزشی‌اش را از این‌ور و آن‌ور دزدیده است. او درباره هیچ یک از مسائل زندگی‌اش به مخاطب راست نمی‌گوید و حتی سنش را کمتر از آنچه واقعاً هست عنوان می‌کند تا بتواند مخاطبان بیشتری کسب کند.

دکتر احمد احمدی‌پور، روانپزشک، درباره این افراد می‌گوید: «وقتی داشته‌های محدود فرد با فانتزی‌های رنگارنگ و گسترده ادغام و به مخاطب ارائه می‌شود، دلایل متعددی را می‌توان برای آن برشمرد. یکی از این دلایل آن است که این افراد اعتماد به نفس خوبی ندارند و استرس و اضطراب بالایی دارند که نه به آن‌ها توان مواجهه با خود واقعی‌شان را می‌دهد نه توان قضاوت منفی دیگران درباره خودشان را؛ بنابراین استرس دروغ گفتن برایشان کمتر از استرس قضاوت شدن است و به هر چیزی متوسل می‌شوند تا چهره‌ای دروغین از خود نمایش دهند.

حال که صحبت از نمایش شد، بهتر است بگویم در تقسیم‌بندی اختلالات شخصیتی با چند مدل شخصیت مواجهیم که به دلایل مختلفی دروغ می‌گویند. یکی از معروف‌ترین آن‌ها اختلال شخصیت نمایشی است که در این اختلال پر زرق و برق نشان دادن زندگی خودشان مهمترین وجه زندگی می‌شود. آن‌ها هر تلاشی می‌کنند تا دیگران را متوجه زندگی‌شان کنند. مورد دوم شخصیت‌های ضد اجتماعی‌اند که برای رسیدن به اهداف و منافع خودشان از ابزار‌های مختلف از جمله تهدید، قدرت و زور استفاده می‌کنند و گاهی برای رسیدن به هدفشان دروغ می‌گویند و به هیچ وجه هم از دروغی که می‌گویند، احساس پشیمانی نمی‌کنند. دسته سوم شخصیت‌های خودشیفته‌ای هستند که فکر می‌کنند نسبت به دیگران به حد غایی کمال رسیده‌اند و موقعیت ذهنی و فانتزی‌شان را هم به خود و هم به دیگران اعلام می‌کنند. اما گروهی هم هستند که به شکلی بیمارگونه دروغ می‌گویند و داشته‌های محدود خود را با فانتزی‌های رنگارنگی ترکیب می‌کنند و محصول نهایی را به شکل «خود واقعی»‌شان به خود و دیگران می‌شناسانند.

این افراد نسبت به شخصیت‌های نمایشی زرق و برق بیشتری در کلام دارند و دروغ در زندگی‌شان به شکل یک عادت جای باز می‌کند و ترک آن مثل ترک هر عادت دیگری به این سادگی‌ها نخواهد بود. آن‌ها اغلب با این دروغ‌ها دنبال سود و منفعتی هم نیستند و به طور مثال ممکن است در برخی قسمت‌های زندگی‌شان تحریف ایجاد کنند و به شکلی دروغین یک واقعیت را انکار کنند.

مثلاً برای جلب همدردی دیگران بگویند یکی از والدین‌شان را از دست داده‌اند یا به طور دائمی و دروغین به دیگران بگویند با افراد مشهور جامعه دوست هستند. گاهی حتی فردی که بیمار نیست مدعی می‌شود، مریض است و دائم به پزشک و بیمارستان مراجعه می‌کند و تقاضای دریافت خدمات پزشکی دارد. این‌ها عادت است و رفع‌شان دشوار.»

احمدی‌پور حرف‌هایش را با جمله‌ای از نیچه فیلسوف آلمانی ادامه می‌دهد: «خیالپردازان به خودشان دروغ می‌گویند و دروغگویان به دیگران. ولی گویا این افراد بعد از گذشت زمان هم به خودشان دروغ می‌گویند و هم به دیگران و همان‌طور که دروغ خودشان را باور کرده‌اند، انتظار دارند دیگران هم باور کنند. البته قابل ذکر است که علاقه نشان دادن به این افراد و گوش کردن به حرف‌شان، رفتار آن‌ها را تقویت می‌کند. این روز‌ها بیشتر از اینکه این افراد را در مهمانی یا کوچه و خیابان ببینیم در فضای مجازی می‌بینیم. کسانی که ممکن است به دلایلی که اشاره کردم این‌گونه رفتار کنند و متأسفانه عده‌ای هم فریب‌شان را بخورند.»

هلیا عسگری، پژوهشگر این حوزه در پاسخ به این سؤال که چرا چنین شخصیت‌هایی شکل می‌گیرد، می‌گوید: «برای همه ما در دوره شبکه‌های اجتماعی موقعیت جدیدی ایجاد شده، نسل قبل از ما دنیای متفاوتی را تجربه می‌کرد و باید در همان دنیای واقعی درباره خودش تصمیم می‌گرفت و جمع دوستانش را در دنیای واقعی شکل می‌داد. نسل ما، اما این‌طور نیست؛ شخص می‌گوید من یک موقعیتی را با شبکه‌های اجتماعی دارم که می‌توانم آنچه را که دلم می‌خواهد از خودم خلق کنم و به نمایش بگذارم. چون آنجا هیچ قانونی وجود ندارد و هیچ‌کس برایت تعیین تکلیف نمی‌کند.

کسی به تو نمی‌گوید، چه بپوش و چطور رفتار کن. حال با توجه به اینکه این محدودیت‌ها وجود ندارد، به‌راحتی هویت آنلاین شکل می‌گیرد؛ یعنی شخصیت و الگویی که دلش می‌خواهد باشد و آدم‌های زیادی هم او را دنبال کنند.»

او ادامه می‌دهد: «دومین بحث هم دیده شدن است یعنی هدف از همه آن تلاش‌ها در نهایت این است که فرد دیده شود. اینجا اصلاً به بحث پول درآوردن اینفلوئنسر‌ها کاری ندارم بلکه درباره پرتره و هویتی حرف می‌زنم که شخص می‌خواهد از خودش نشان دهد. چهره‌ای از زندگی آنلاین که کاملاً با زندگی فرد در دنیای واقعی متفاوت است و عملاً او را تبدیل به آدمی با دو هویت می‌کند. دو هویت کاملاً متضاد که شاید در جا‌هایی محدود نقاط مشترک داشته باشند و شخص در نهایت تبدیل به یک سرپرست می‌شود. سرپرستی که باید دو شخصیت کاملاً متفاوت را بسازد، مدیریت کند و جلو ببرد.

او تمام وقت و هزینه‌اش را برای کاراکتر آنلاینی می‌گذارد که بیشتر دیده می‌شود. منظورم وقت گذاشتن از نظر کمی است و نه کیفی. او دائم این شخصیت را مثل یک کودک رشد می‌دهد و سرپرستی‌اش را برعهده می‌گیرد و تصور می‌کند بدون سختی و زحمت یک قهرمان خلق کرده است. آدمی که برای دیگران حرف می‌زند، به به و چه چه می‌شنود و تبدیل به قهرمان خودش می‌شود. اما در حقیقت تبدیل به قهرمان قلابی یا فیک خودش می‌شود؛ بنابراین قهرمان پروری ذهنی شخص باعث می‌شود دائم آن بخش را بیشتر پرورش دهد و دنبالش برود و تلاش کند و قهرمان آنلاین خودش را به بخش زندگی آفلاینش هم بکشاند و فکر کند، چون آنجا موفق شده، پس می‌تواند در زندگی واقعی یا آفلاین هم به همه چیز غلبه کند و آنجا را هم آن طور که دوست دارد شکل دهد. برای همین دچار تعارض می‌شود، چون در دنیای واقعی معمولاً کسی قبولش نمی‌کند.

آن‌هایی هم که قبولش می‌کنند، همان‌هایی هستند که در دنیای مجازی و فیک زندگی می‌کنند. این افراد بعد از مدتی توهم سلبریتی بودن پیدا می‌کنند و فکر می‌کنند می‌توانند برای بقیه هم الگو باشند و چاره‌جویی کنند.»

دنیای مجازی پر از چیز‌های باورنکردنی است، اما این افراد که هم به خودشان دروغ می‌گویند و هم به دیگران روی دیگری از این شبکه‌ها را نشان می‌دهند؛ جایی که آدم‌ها می‌خواهند قهرمان دروغ پردازی‌های خودشان باشند./ایسنا

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها