من همسرم را نکشتم، او خودش کبریت را کشید
مرد جوان که با بنزین به خانه بازگشت و سناریوی آتش سوزی مرگبار را رقم زده است می گوید من همسرم را نکشتم، او خودش کبریت را کشید.
۳۰ دی ۹۹ زن جوانی در یکی از بیمارستان های تهران به دلیل شدت سوختگی به کام مرگ فرو رفت. موضوع در دستور کار بازپرس حبیبالله صادقی قرار گرفت و مشخص شد زن ۳۴ ساله روز ۲۵ دی به خاطر آتشسوزی خانهاش واقع در جوادیه تهران بر اثر سوختگی شدید به بیمارستان منتقل شده و پس از ۵ روز فوت کرده است.
تحقیقات اولیه نشان میداد که همسر زن جوان عامل این حریق مرگبار است و با توجه به اینکه متهم در جریان آتش سوزی مصدوم شده بود و بعد از حادثه نزد خانواده خود به شهر قم رفته بود،در آن شهر شناسایی و دستگیر شد اما در تمام طول تحقیقات منکر اتهام خود بود.
متهم روز گذشته برای دفاع آخر بار دیگر راهی دادسرا شد و باز هم منکر اتهام آتش سوری منجر به قتل شد.
در ادامه گزارش جزئیات ماجرا را در گفتگو با متهم پرونده بخوانید.
من قاتل همسرم نیستم
جای سوختگی آتش روی دستان اوست.آثار سوختگی کنار گوشش هم پیداست.
وقتی کنار او می نشینم بر خلاف بقیه متهمان، ابتدا او از من سوال هایی می پرسد! میخواهد بداند در مورد پرونده اش چه می دانم!
می گویم :" جزئیات را خودت تعریف کن.چه شد که خانه تان آتش گرفت؟"
_همسرم کبریت کشید ! اما می گویند من او را کشتم.
تو بنزین پاشیده بودی؟
آن روز جر و بحثمان شد و درگیری بالا گرفت.همسرم من را از خانه بیرون کرد.من هم دست دختر ۷ ساله ام را گرفتم و می خواستم به خانه اقوامم در قم بروم.دخترم را که در ماشین نشاندم،از شدت خشم تصمیم گرفتم همسرم را برسانم.کمی بنزین از ماشین برداشتم و دوباره به آپارتمان برگشتم و گفتم می خواهم خودم را آتش بزنم.او می گفت دروغ می گویی بنزین نیست، آب است! یکدفعه کبریت کشید و آتش سوزی رخ داد.
چرا دعوایتان بالا گرفت؟
من و همسرم با هم مشکلی نداشتیم.یکی دو ماه بود بین ما اختلافهایی رخ داده بود.یک خانه یک خوابه داشتیم که به نام همسرم بود.می خواستیم خانه را عوض کنیم و آپارتمان دو خوابه بخریم.من به همسرم گفتم دو دانگ خانه به نام من شود.چون پس انداز ۱۵ سال کارم و پول خودرو تیبا را روی پول خانه گذاشته بودم.اما او قبول نمی کرد و به خاطر همین اختلاف پیدا کردیم.
شغلت چه بود؟
کارمند بودم.زندگی سالمی داشتم.حتی لب به سیگار و قلیان هم نمی زدم.
آخرین حرف ...
من قاتل همسرم نیستم.یک سال است دخترم را ندیده ام.نامش ترنم است.دلم می خواهد او را ببینم.
دلت برایش تنگ شده؟
خودتان چه فکر می کنید؟
ارسال نظر