محمد آقازاده روزنامه پیشکسوت در گفتگو با مستقل آنلاین
در عصر سر در گمی روشنفکران به سر میبریم
محمد آقازاده میگوید: ما در عصر سردرگمی روشنفکران به سر میبریم. اگر اهل تعارف نباشیم در عصر فقدان جریان روشنفکری به سر میبریم. کار روشنفکر نور تاباندن بر جنبههای تاریک زندگی جمعی است و این کار محصول فاصلهگیری انتقادی از تحولات است و خود را فدای خیر عمومی کردن است. اول باید این روشنفکری احیا شود و اگر این چنین شود آنها میدانند چگونه مسئولیتشان را انجام دهند.
"محمد آقازاده" روزنامه نگار پیشکسوت و قدیمی است که کار روزنامهنگاری را از کیهان شروع کرد. طی چهارده سال حضور در کیهان از کارگری در چاپخانه تا تحریریه را با اراده، پشت سر گذاشت. خودش مینویسد وقتی نخواستم قلم را به افترا آلوده کنم اخراج شدم. برای محمد آقازاده که کودک کار بود و زندگی را با بیعدالتی آغاز کرده بود اخراج از کیهان اتفاقی قابل پیشبینی بود. او بعدها در تولد روزنامه همشهری گزارشنویسی بود که از زورآباد، گلشهر مشهد و تایباد نوشت که بقول خودش این گزارشها پاسخی بود به کودکیاش. وی مدتی بعد از "همشهری" و سپس از "ایران" نیز اخراج شد. کار رسانهای او را به سازمان فرهنگی و هنری شهرداری برد و بعدها نشریات و روزنامههای بسیاری با او کار کردند. دورانی در وبلاگ شخصی خود مینوشت، هم اکنون بجز توئیتر در کانال تلگرامیاش یادداشتهایی کوتاه و عموماً انتقادی مینویسد. سوالاتی اجتماعی طرح میکند و در برابر وقایع جامعه و خبرها همچنان حساسیت و نکته بینی یک روزنامهنگار جدی و فعال را داراست. از این تحلیلگر حوزهی اجتماع درباره کرونا و عملکرد دولت پرسیدیم و تاثیر روشنفکران در این اوضاع و احوال را جویا شدیم. پاسخهای محمد آقازاده را بخوانید:
چه محورهایی را باید برای ارزیابی عملکرد حکومتها، در مواجهه با پاندمی در نظر بگیریم؟
جواب این پرسش شما در عین سادگی پیچیده و چند لایه است، برای اینکه در یک مصاحبه فرصتی برای بازکردن همه ابعاد این مسئله نیست، سعی میکنم به صورت فشرده و موجز به جواب حداقلی قناعت کنم.
اولین قدمی که دولت باید در برابر این اپیدمی بردارد آنست که اصل بیماری را به رسمیت بشناسد، بپذیرد که با امر جدی روبروست و نمیتواند آنرا در محاسباتاش نادیده بگیرد. هنوز سطح آگاهی بهترین نیروهای علم پزشکی بر ابعاد رفتارهای این ویروس مسلط نیست و نمیدانند جهشهای بعدی آن چطور و چگونه خواهد بود. به همین دلیل دولت باید فضای تعلیق را به رسمیت بشناسد و مواجهه با آن را از سطح سیاسی به دایره تخصصی بکشاند و بداند تا واکسن و یا دارو موثری پیدا نشده است نمیتوان روال امور را عادی کرد.
به هر حال اقتصاد را نمیتوان برای همیشه تعطیل کرد ولی وقتی پروتکلهایی برای فاصلهگذاری هوشمند طراحی میکند باید دقیق و با قاطعیت اجرای آن را رصد کند، متاسفانه بعد از بازگشایی ادارات و کسب و کارها به طور کامل هر گونه فاصلهگیری در عمل نادیده گرفته شد و اگر این وضع ادامه یابد مجبور خواهیم شد هم اقتصاد را تعطیل کنیم و هم جانهای زیادی را به خطر بیاندازیم.
همانطور که گفتم تنها مولفه مهم جدی گرفتن مسئله است و درک این نکته است کرونا نه تابع بخشنامههاست ونه با کسی شوخی دارد.
اگر جدیت شکل بگیرد حمایت از مراکز درمانی خود به خود اتفاق میافتد و مردم هم به یاری میشتابند.
آیا رویهی ایران با بقیه کشورها تفاوت چشمگیری داشته؟
در این حوزه باید گفت ما شبکه سلامت گستردهای داریم و در سیستم درمانی ما پزشکان و پرستاران حاذق و فداکاری داریم. آنها با اینکه هیچ چیز از کرونا ویروس نمیدانستند با به خطر انداختن جانشان توانستند از تلفات سنگین جلوگیری کنند.
درصد زیادی از مردم هم رعایت کردند و هم به بیمارستانها و مراکز درمانی کمک کردند. همین دو عامل باعث شد رشد بیماری کند شود. ولی چون دولت تحت تاثیر بعضی از تئوریها به ایمنی گلهای باور داشت در عمل نتوانست راهبرد مشخص و ملموس ملی را طراحی کند و به اجرا بگذارد. سیاستها هر روز رنگ عوض کرد و به تدریج رعایتها کمرنگ شد و اگر این دفعه بیماری طغیان کند معلوم نیست سیستم درمانی بخاطر خستگی بتواند مثل موج اول برخورد کند.
همه دولتها اول در برابر اپیدمی سر در گم شدند ولی به تدریج خود را بازیافتند ولی در کشور ما سردرگمی جای خود را به بیاعتنایی داد.
با توجه به الگوی رایج در جهان، دولت چطور باید منابع مالی سیستم بهداشت و درمان، انجام قرنطینه، و نجات اقتصاد را تامین کند؟
دولت اگر سیاست منسجمی داشت مردم آماده بودند با بسیج ملی بخشی از منابع مالی قرنطینه را بپذیرند.
حتی کارمندان باور داشتند میتوانند برای یکی دو ماه از بخشی از دستمزد خود صرفنظر کنند، ولی متاسفانه دولت از این پتانسیل بزرگ صرفنظر کرد و در عمل این فرصت از دست رفت.
از دی نود و شش به تدریج دولت سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومیاش را از دست داده است. اگر دولت از فرصت استفاده میکرد میتوانست این ضعف بزرگ را جبران کند.
تردید دارم بتوان انگیزه یاد شده را احیا کرد چون نظام اطلاعرسانی شفاف، شجاع و راستگو هم یکی از کاستیهای ماست.
اکنون بحث هزینههای قرنطینه منتفی است، لااقل باید فاصلهگیری را احیا کرد که هزینههای کمتری دارد.
آیا میتوان تخمینی از آسیبهای اپیدمی بر:
روند توسعه، ترومای روانی بر جامعه، دستگاههای آموزشی (پایه، فنآموزی، عالی و ..) بدست آورد و وجوه و عمق آن را پیشبینی کرد؟
اول باید برآوردی از میزان آسیبها داشته باشیم، این کار نیاز به پژوهشهای میدانی مستقل دارد. بعد از این آسیب شناسی باید نخبگان را برای خلق راه حل و کاهش مشکلات بسیج کرد. متاسفانه علوم انسانی در کشور ما جدی گرفته نمیشود و در تصمیمگیریها متخصصان دانشگاهی مداخله ندارند؛ باید سه حلقه جامعهشناسان، روانشناسان و اقتصاددانان در هم تنیده شوند و راههای متناسب با امکانات ارایه دهند. این اتفاق زمانی رخ میدهد که دولت مشکل را به رسمیت بشناسد و احساس نیاز کند.
کشور ما ظرفیت مالی و انسانی زیادی دارد که اگر بالفعل شوند حل این بحران و حتی حل معضل تحریم سخت نیست، مشکل اصلی در عزم و اراده دولت در مشورت پذیری است.
بلوکبندیهای جهان پس از کرونا را چگونه میبینید؟
همه کشورها آسیبهای جدی دیدهاند و تا زمانی که بیماری کنترل نشود تضادها بین کشورها حادتر میشود و شکاف آمریکا و اروپا با چین از یک سو تقویت میشود و حتی در بین جهان غرب چند پارگی تشدید میشود، از سویی روسیه هم به دلیل کرونا و کاهش درآمدهای نفتی شتابی را که برای نقش آفرینی در جهان داشت به ناچار کمتر خواهد کرد.
سهم دولتهای نفتی در تاثیرگذاری بر جهان کم میشود.
بعد از کرونا جهان چند قطبی به مرز غایی خود میرسد و نبرد تجاری و حتی نظامی محتمل است. البته باید منتظر انتخابات امریکا ماند، چرا که ترامپ طرفدار یک نوع انزوای درونزا است و خیلی مایل به رهبری جهان نیست. اگر بایدن انتخاب شود این معادله کاملا تغییر میکند، به نظر میرسد کمی زود است صورتبندی نهایی روابط بلوکهای قدرت را کاملا حدس بزنیم.
ایران در تقسیمات و بلوکهای قدرت، پس از کرونا چه موقعیتی دارد؟
ایران به صورت طبیعی قدرت منطقهای خود را حفظ خواهد کرد، البته به دلایل مختلف از جمله کاهش درآمدهای نفتی باید تعریف دوبارهای از نفوذ منطقهای خود داشته باشد و از یاد نبرد بدون اقتصاد نیرومند که کشورهای منطقه را وابسته به نقش اقتصادی خود کند نفوذ سیاسی دستخوش تلاطمات مداوم میشود که در عمل به سمت تضعیف شدن پیش میرود.
در شرایط بلاتکلیفی و تعطیلی نهادها، آیا روشنفکران وظیفهای برای خود قائل هستند یا خیر؟
ما در عصر سردرگمی روشنفکران به سر میبریم. اگر اهل تعارف نباشیم ما در عصر فقدان جریان روشنفکری به سر میبریم. روشنفکر، فعال سیاسی و حتی مدنی نیست، صبغه جمعی ندارد و کاملا فردی است و کارش نور تاباندن بر جنبههای تاریک زندگی جمعی است و این کار محصول فاصلهگیری انتقادی از تحولات است و خود را فدای خیر عمومی کردن است. اول باید این روشنفکری احیا شود و اگر این چنین شود آنها میدانند چگونه مسئولیتشان را انجام دهند.
ارسال نظر