به بهانه سالگرد پرواز نابغه ریاضیات ایران:
مریم میرزا خانی اسطوره فراموش نشدنی ایران زمین
مستقل آنلاین/ صباعربزاده- مریم میرزاخانی، دانشمند ، استاد دانشگاه، مادر و همسری که شکوه زندگی و مرگ را دریافته بود.
در بهار سال 56 یک دختر کوچلوی چشم آبی و زیبا در خانواده ای در تهران چشم به جهان گشود. دختری که سال ها بعد قوانین احتمالات را زیرو رو کرد و پا به دنیای ریاضیات گذاشت. دنیایی که 99 درصد به دنیای مردان تعلق داشت. بر اساس آنچه جوامع باور دارند زنان در ریاضیات از هوش و استعداد لازم برخوردار نیستند اما مریم میرزا خانی نشان داد که باورهای مردم تا چه حد می تواند غلط باشد و تنها چیزی که مشخص کننده برتری آدم ها به یکدیگر می شود نظم و پشتکار است نه جنسیت.
مریم دوران تحصیل در مقطع ابتدایی را زمانی به پایان برد که جنگ به پایان رسیده و کشور در دوران ثبات و سازندگی قرار داشت. او دوره راهنمایی را در مدرسه فرزانگان به پایان برد. به گفته خودش در آن دوره در ریاضیات عملکرد درخشانی نداشت و علاقه چندانی هم به آن نشان نمی داد اما عاشق خواندن و مطالعه کردن بود و دلش می خواست در آینده نویسنده شود. او دوره دبیرستان را هم در مدرسه فرزانگان آغاز کرد و در آنجا با دختری آشنا و صمیمی شد که علایق و آرزوهای مشترکی با هم داشتند، رویا بهشتی، آن هابه خواندن کتاب و رمان علاقه داشتند و کم کم متوجه شدند که ریاضیات تا چه حد برایشان جذاب است. آنها با هم به انقلاب می رفتند و رمان می خریدند در همین حین نیزبه حل مسائل المپیادی علاقه نشان می دادند، شانس با هر دوی آنها یار بود زیرا مدیر مدرسه که متوجه هوش و استعداد آن ها شده بود برایشان کلاس گذاشت و مقدمات شرکت آنها در المپیاد را نیز فراهم کرد.
مریم میرزا خانی و دوستش با یکدیگر در مسابقه المپیاد ریاضی شرکت کردند و مریم موفق شد با اخذ نمره مورد نظر به مدال طلای المپیاد سال 1994 دست پیدا کند. سال بعد نیز مریم در مسابقات شرکت کرد و نمره کامل را به همراه مدال طلای المپیک کسب کرد.
مریم 4 سال بعد زمانی که درسش را در دانشگاه شریف و در رشته ریاضیات به پایان برد برای ادامه تحصیل در همین رشته به دانشگاه هاروارد رفت. وی در آنجا با پروفسور مک مالن آشنا شد و ایده های خودش را با او در میان گذاشت. پروفسور مک مالن درباره او می گوید او دختری بود پراز ایده های ناب و خیال پردازانه که با شور بی حد و حصری درباره شان حرف می زد. او در ریاضیات به مبحث هندسه هزلولی علاقه نشان داد و شروع به کار و بررسی در این خصوص پرداخت. حاصل پایان نامه اش را که به سه مقاله تبدیل شده بود در مجله های معتبر به چاپ رساند. او همچنین در دانشگاه استنفورد به عنوان استاد دانشگاه شروع به کار کرد.
در همین گیر و دار بود که با همسرش که جوانی زاده چک بود آشنا می شود. Jan Vondrák همسرش در خصوص آشنایی با او می گفت ما در این مسابقه با هم آشنا شدیم. یک مسابقه راه رفتن تند و سریع، او جثه اش از همه کوچکتر بود و من گمان نمی کردم که بتواند دوام بیاورد اما خیلی حساب شده و نرم حرکت می کرد من جثه ام از او بزرگتر و قوتی تر بود اما او مرا به آرامی پشت سر گذاشت. همسرش نیز مانند او در رشته ریاضیات تحصیل کرده و استاد یار دانشگاه استنفورد بود. مریم میرزا خانی علاوه بر تمامی افتخاراتی که در زندگی اش به دست آورده بود مادر هم بود. آنا هیتا دختر کوچولوی مریم میرزا خانی ، دختری که به شدت شبیه کودکی مادرش است و چشمان با هوش و آبی رنگش را از مادرش به ارث برده است. مریم برای آن که بر کارش تسلط بیشتری داشته باشد مسائل را در صفحه های بزرگ یادداشت می کرد و شکل های هندسی را نیز ترسیم می کرد،او همه این کارها را جلوی چشمان تیز بین و با هوش دخترش انجام می داد، به همین دلیل آناهیتای کوچک گمان می کرد مادرش نقاش است.
آنچه بیش از همه باعث شهرت مریم شد موفقیت وی درکسب مدال فیلدز است. در 13 آگست سال 2014 میلادی، پارک گون هه رئیس جمهور وقت کره جنوبی درجریان کنگره بین المللی ریاضیات که در سئول برگزار گردید، مدال فیلدز را به مریم و سه تن دیگر از برندگان اعطا کرد .او در این باره گفت: افتخار بزرگی برای من است و بسیار خوشحال می شوم اگر این اتفاق الهام بخش و مشوق دانشمندان و ریاضیدانان خانم باشد. مطمئن هستم که از این پس خانم های بیشتری این نوع جوایز را دریافت خواهند کرد.
مریم میرزا خانی بنا بر گفته دوستانش روحیه شوخی داشت و همیشه سعی می کرد مخاطرات زندگی را به آرامی پشت سر بگذارد شاید این روحیه او برمی گشت به سال های دور زندگی او زمانی که هنوز دخترکی 17 ساله بود و برای شرکت در مسابقه ریاضیات به اهواز سفر کرده بود، اتوبوس حمل اردوی المپیادی ها در جاده دچار سانحه می شود و عده ای از این نوابغ در دم جان می سپارند مریم اما از مهلکه نجات پیدا می کند. بعد ها همه بازماندگان این اتوبوس به آمریکا و اروپا مهاجرت می کنند. شاید همین امر باعث شد که او شکوه زندگی و مرگ را درک کند و برای حل معنای زندگی یک لحظه از تکاپو باز نماند.
وقتی خبر اعطای مدال فیلدز همه جای ایران پخش شد همه ایرانیان هیجان زده بودند. شاید برایشان تازگی داشت که یک دختر دانشمند ریاضیات از آب در آمده باشد. مریم خیلی اهل مصاحبه نبود، بلند پرواز بود ولی احتمالا هیچگاه شهرت طالب نبود. یک زندگی خانوداگی آرام با همسر و دخترش داشت و شخصیت علمی اش نشان می داد هیچ زمان به سلبریتی شدن اهمیتی نمی داده است. شخصیتی مبارز داشت اما میدان مبارزه این زن جوان در میان صفحات بزرگ کاغذی اش خلاصه می شد که به غیر از خودش کسی از آن سر در نمی آورد.
مریم با کسب مدال فیدلز به یک شخصیت جنجالی در رسانه های ایران تبدیل شد و عکس هایش سر تیتر همه روزنامه ها شد. یکسری از روزنامه ها روسری سر مریم کردند و یکسری مریم را همان گونه که بود به تصویر کشیدند. زنی با موهای کوتاه و صورتی لاغر و استخوانی که چشمان آب رنگش تداعی گر عمق غریب اقیانوس ها بود. خیلی از دولتمردان ایرانی به او تبریک گفتند و اورا ستودند. از آنجا که مریم دختر بسیار آرام و توداری بود هیچ کدام از ما ایرانی ها از بیماریش خبر دار نشدیم تا آنکه در تیرماه سال 96 بازهم خبری از مریم عزیز همه ما را شوکه کرد، مریم بانوی عزیز ایران زمین به دلیل ابتلا به سرطان سینه در بیمارستان جان باخته بود.او 4 سال تمام با این بیماری مهلک مبارزه کرده بود اما شاید تنها چیزی که مریم نتوانست بر آن چیره شود حل معمای مرگ بود. این خبر شوکه کننده بغض را به گلوی همه ایرانیان نشاند. مریم برای ایران تبدیل به یک سمبل شده بود. یک اسطوره آرام و باوقار که در سکوت کارهای بزرگی انجام داد. اسطوره ای که او را به واسطه شخصیت علمی اش می شناختیم.
مریم یک زن شایسته و قوی ایرانی بود که با تلاش و تفکر به قله های رفیع علمی دست پیدا کرد. زنی که تنها دانشمند نبود بلکه حیات بخش و پر احساس نیز بود. مادر آناهیتای کوچک و همسر مردی جوان، مریم به ما نشان داد که می توان هم مادر بود هم همسر و هم یک دانشمند، اینها هیچکدام مغایرتی با هم ندارند. خودش در رابطه با هندل کردن این نقش ها با هم اینطور می گفت:اینکار خیلی سخت و البته شدنی است و ارزش انجام دادنش را هم دارد؛ خواهناخواه میزان کار را کم میکند؛ یعنی اگر کسی فکر کند که هم میتواند یک خانواده خیلی خوب و با ارتباط قوی داشته باشد، هم کار به همان سرعت قبل پیش برود اینطور نیست، باید به هر حال هزینه کند. البته برای پدر هم سخت است و این کمی بستگی دارد که پدر و مادر چقدر تقسیم کار کنند، چهقدر برای بچهشان وقت بگذارند. با خبر مرگ او همه ایرانیان اندوهگین شدند. اما مریم در اوج چشم از جهان فروبست. خاطره او در ذهن ها درخشان است.
ارسال نظر