فریدون مجلسی تحلیلگر سیاسی در گفتگو با مستقل:
صداوسیما مردم را غریبه میداند
مجلسی میگوید: بیتوجهی به نقدهای کارشناسانه و نادیده گرفتن ماًموریتهای مختلف و عدم پخش وقایع داخلیای که مردم ایران صحنههای آنها را از تلویزیونهای بیگانه میبینند اما اسمی از آنها در صدا و سیما دیده نمیشود از جمله کارهای ناشیانه مدیران صداوسیما است. دلیل چنین رویکردی بهطور آشکارا به این دلیل است که مردم را غریبه میدانند و به آنها اعتماد نمیکنند. طبیعی است، در چنین موقعیتی مردم از این رسانه رویگردان شوند
سرویس سیاسی
صدا و سیمای ایران رسانهای است که به قاعده باید اصلیترین منبع اطلاعاتی مردم باشد. اما نه تنها این مهم محقق نشده است، بلکه فاصلهاش با افکار عمومی روز بهروز بیشتر میشود. این رویهِ غلط و اعتمادسوز دلیلی جز این ندارد که «اساساً» عملکرد صدا و سیما به همه چیز میماند، اِلا بایدها و نبایدهایی که باید یک رسانه به آنها توجه نشان دهد. «اعمال سانسور شدید»، «سیاسیکاری»، «بیتوجهی به سلیقه عموم» و .... همه این نکتههای ذکر شده «صدا و سیمای میلی» را وارد ادبیات خاص و عام کرده است. بهطوریکه بخش قابلتوجهی از مردم ترجیحشان مراجعه به شبکههای خارجی است، تا صدا و سیمایی که باید «ملی» باشد، اما اصرار بر یکجانبهگرایی و خودمختاری و همچنین ضدیت آشکار با سلیقه غالب جامعه! و ... صدا و سیما را در اولویت چندم قرار داده است.
فریدون مجلسی، دیپلمات پیشین که در سالهای اخیر ارتباط نزدیکی با رسانههای مکتوب دارد، در گفتوگو با «مستقل» تاًکید کرد «بودجهای چند هزار میلیارد تومانی از بیتالمال صرف اهداف یک جریان خاص میشود و گروه دیگر از این رسانه بیبهرهاند! با این توضیح که آنهایی که با تصمیمگیران این رسانه همنظر هستند در اقلیت قرار دارند و آنهایی که سلیقهشان در صدا و سیما مورد بیمهری قرار میگیرد در اکثریت! اینجاست که میتوان ادعای «ملی» بودن را ادعایی پوچ دانست» به واکاوی چرایی معفغول ماندن اصلیترین رسانه کشور و همچنین تبعات منفیای اصرار بر یکجانبهنگری صدا و سیما، پرداخته است.
یکی از ماموریتهای بخش برونمرزی صدا و سیما معرفی درست کشور در اذهان عمومی خارج بودهاست. آیا مردم سایر کشورها بهواسطه عملکرد بخش برونمرزی صدا و سیما شناخت درستی از مردم، حکومت و جغرافیای زیستی ایران بهدست آوردهاند؟
صدا و سیما در ماًموریت برونمرزی نمیتواند دستآورد مهمی داشته باشد. در واقع در وهله اول باید کشور روابط بینالمللی آزاد و متعارفی با جهان داشته باشد. چطور میتوان چنین توقعی داشت. وقتی کشوری با رویکردی تجاری به ارتباط با دنیا نگاه میکند، طبیعی است مردمان دیگر کشورها توجهی به شاخصهای فرهنگی آن کشور نخواهند کرد. اگر رویه بهگونهای دیگر بود و نظام سیاسی بنا را بر تفاهم با جهان میگذاشت، ایران به وفور موارد فرهنگی داشت که میتوانستیم آنها را به جهانیان نشان بدهیم. ای کاش، تصمیمگیران نظام یکبار برای همیشه به تغییر سیاستگذاری فکر کنند تا از این طریق مشکلات عدیده مردم حل شوند. در چنین حالتی صدا و سیما هم رسانهای منطقی بود و میتوانست ایران را به عنوان کشوری صلحجو و متمدن به دنیا معرفی کند.
یکی از اصلیترین وظایف صدا و سیما ایجاد سرگرمی در مخاطب است؛ به همین منظور اقدام به تولیدات گونههای متفاوتی از محتواهای تصویری میکند. حال با صرف هزینههای گزاف برای تولید سریال، برنامه و مسابقه چند درصد از محتوای تولید شده مورد استقبال مخاطب قرار میگیرد و چند درصد از محتواها در حافظه تاریخی مدفون میشود؟
در گذشته یعنی ۳۰ سال پیش صدا و سیما برنامههایی داشت که گل میکردند و نسلهای مختلف بهرهمند شده و در افکار عمومی تاًثیرات مثبتی هم داشت. در آن روزها سیما در جهان این گستردگی و همهگیری را نداشت. الان تلویزیون ایران با چند هزار کارمند کاری را انجام میدهد که فقط چند نفر در یک یا 2 اتاق مینشینند و انجام میدهند. این نشانهای از زوال رسانهای است که بودجهای چند هزار میلیاردتومانی را در اختیار دارد. این پول کلان در حالی هزینه میشود که صدا و سیما رسماً کاراییاش را از دست داده است. سوال این است، وقتی مردم ایران بهمعنای واقعی کلمه فقر را با پوست و استخوان لمس میکنند، چرا این مبلغ کلان به صدا و سیما پرداخت میشود؟ حالا که پای این همه پول در میان است، باید پرسید چرا صدا و سیما دردِ مردم را پیگیری نمیکند و فقط در خدمت جناح و گروه خاص است؟ آنهم گروهی که فاقد عقل و واقعبینی است و با نفوذ در لایههای مختلف سیستم، تحرکاتی هزینهساز را انجام میدهد. بهنظر من مجلس باید به این بحث ورود کند. اما متاًسفانه اعضای آنها در مجلس حضور دارند و با اقداماتشان لطمههای زیادی به کشور و مردم میزنند. تاًکید چیزی غیر از این نمیتواند باشد که باید ساز و کاری برای ارزیابی و همچنین میزان تاًثیرگذاری صدا و سیما تشکیل شود تا بیتالمال بیشتر از این برای تخریب بهکار نرود.
صدا و سیما تبدیل به کمپانی برندسازی و سپس برندسوزی شده است. خود با صرف هزینههای گزاف و تایم آنتن فراوان اقدام به ایجاد برند میکند و خود این برندها را فراموش کرده و به مرور از بین میبرد. این فرصت سوزیها چرا انجام میشود؟
درباره برندهایی که در صدا و سیما تولید شده و بعد سوختهاند باید گفت، سوختگی دلیلش چیزی جز این نیست که صدا و سیما برنامههایی میسازد که اساساً با سلیقه و ذائقه مردم منافات دارند. بههمین دلیل چهرههایی را برای رفتن روی آنتن انتخاب میکنند کم در افکار عمومی محبوبیتی ندارند. مساًله تاًسفآور هم چیزی نیست که تصمیمگیران صدا و سیما توقع دارند همه کارمندان مثل خودشان فکر کنند و به جریانی وابستگی داشته باشند که مطلوب آنها است. بههمین دلیل در چند سال گذشته خیلی از افرادی را که محبوبیت زیادی نزد مردم داشتند به دلایل واهی از کار بیکار کردهاند. آنهم در شرایطی که بعضی از آنها توانسته بودند، مخاطبان میلیونی را بهدست بیاورند. این نشان میدهد، کجسلیقگی در صدا و سیما بیداد میکند. من از شما میپرسم، بودجه صدا و سیما از کجا تاًمین میشود؟
از بیتالمال.
خب! همین نشان میدهد که اوضاع چقدر بد است. بودجهای چند هزار میلیارد تومانی از بیتالمال صرف اهداف یک جریان خاص میشود و گروه دیگر از این رسانه بیبهرهاند! با این توضیح که آنهایی که با تصمیمگیران این رسانه همنظر هستند در اقلیت قرار دارند و آنهایی که سلیقهشان در صدا و سیما مورد بیمهری قرار میگیرد در اکثریت! اینجاست که میتوان ادعای «ملی» بودن را ادعایی پوچ دانست. یعنی شما نمیتوانید این توقع را از مردم داشته باشید که صدا و سیمای فعلی را ملی بدانند و به این رسانه اعتماد کنند. این حالت در حالی است که جلب اعتماد عموم اصولاً دشواری خاصی ندارد. فقط کافی است، یکبار برای همیشه این در نظر گرفته شود که همهِ مردم با هر سلیقه و علقه سیاسی در این رسانه سهم و حق دارند. متاًسفانه، تنگنظری به حدی است که تصمیم به ندیدن واقعیتهای موجود گرفتهاند تا «درب» صدا و سیما در همچنان بر پاشنه غلط بچرخد!
سختگیری بیش از حد صدا و سیما برای حضور چهرهها و افراد در برنامههای تلویزیونی به جای ایجاد انزوا در این افراد دایره مخاطبان تلویزیون را روز به روز محدودتر کرد. این نگاه رادیکالی از کجا نشات میگیرد؟
درباره سختگیری بیش از حد صدا و سیما برای حضور چهرههای مورد اعتماد و علاقه باید گفت، همانطور که کلاً در سیستم تصمیمگیری و اجرایی آدمها به خودی و غیر خودی تقسیم میشوند، در رادیو و تلویزیون هم این دایره روز به روز کوچکتر میشود و بههمین دلیل بیشتر مردم دیگر رغبتی برای تماشای بزرگترین رسانه کشور را ندارند. مگر اینکه تلویزیون فوتبال نشان بدهد تا عدهای پای تلویزیونهای خود بنشینند. این قطعاً نوعی خودکشی محبوبیتی است. غفلت آنهم تا این حد در شرایطی است که در همهِ جهان، رسانهها سلیقه مخاطب را میشناسند و هر آنچه مطلوب مردم است را اولویت میدانند. به همین دلیل مردم ایران با اینکه تماشای تلویزیون یکی از کمهزینهترین کارها است، تمایلی به آن نشان نمیدهند و برای اینکه برنامههای دلخواهشان را از ماهواره یا سریالهای خانگی به نظاره بنشینند، حاضرند در این شرایط دشوار اقتصادی مبلغی را برای این امر هزینه کنند.
صداوسیما در ترغیب مردم به کانالهای خارجی چقدر سهم دارد؟
خیلی زیاد! اساسا! اینکه مردم مجذوب شبکههای خارجی و مخصوصاً برنامههای کشور ترکیه میشوند، دلیلی جز کجفهمی و کجسلیقگی مدیران صدا و سیما ندارد. همچنین رفتار یکجانبهنگری که صداوسیما در کمال تعجب به آن اصرار دارد، مردم را به سمت شبکههای خبری برونمرزی هدایت کرده است. در چنین حالتی منبع اطلاعاتی مردم عام و خاص شبکههایی میشوند که منابع مالیشان از خارج تاًمین میشود. آنهم در شرایطی که کشور ما در حالت تقابلی با نظام بینالملل قرار دارد. یعنی اختلاف سلیقه صدا و سیما با مردم، به کشورهای دیگر این مجال را داده است که خوراک تبلیغاتی مردم را جور کنند. جالب چیزی جز این نیست که همین صدا و سیما دائماً شبکههای خارجی را میکوبند و آنها را دشمن ایران و ایرانی مینامند. کاری به درستی یا نادرستی این نظرشان ندارم. اما مدیران صدا و سیما باید بدانند خودشان در توجه ایرانیها به رسانههای خارج از کشور بیشترین سهم و تقصیر را دارند.
ریشه اختلاف سلیقه مردم با رسانهای که باید ملی باشد در کجاست؟
این دیگر به مدیران ربط پیدا نمیکند. در واقع حکمرانیِ دیدگاههای اصولگرایانه و ارزشی است که به تصمیمگیران صداوسیما امتیازهایی را میدهد که باعث میشود دیگران برابرشان نتوانند قد علم کنند. بهطوریکه حتی برنامه ورزشی 90 و کتابباز را هم از آنتن برمیدارند. انگار نوعی با مردم لجاجت دارند. یعنی وظیفه خودشان میدانند هر چیزی که مردم خوششان میآید با آن مخالفت کنند. گویی وظیفهای جز آزار مردم و مخالفتراشی ندارند که در این راستا هر چیزی که مردم از آن استقبال میکنند را از پخشش جلوگیری میکنند. بیتوجهی به نقدهای کارشناسانه و نادیده گرفتن ماًموریتهای مختلف و عدم پخش وقایع داخلیای که مردم ایران صحنههای آنها را از تلویزیونهای بیگانه میبینند اما اسمی از آنها در صدا و سیما دیده نمیشود از جمله کارهای ناشیانه این مدیران است. دلیل چنین رویکردی بهطور آشکارا به این دلیل است که مردم را غریبه میدانند و به آنها اعتماد نمیکنند. طبیعی است، در چنین موقعیتی مردم رویگردان شوند.
عدم وجود سیاست واحد و تعریف شده در مواجهه با پدیدهها و اخبار ناگهانی که نمونه آن در بخشهای خبری صدا و سیما قابل رویت است، ابهام در سیاستگذاریها و ممنوعالکاریهای بی توضیح و ... این رفتارها از کجا نشات میگیرد؟
در پاسخ به این پرسش میگویم، من این را به حساب نگرانی مدیران صداوسیما برای نظارتهای دقیق میبینم که موقعیت و منافعشان را تهدید میکند. نگرانی از اینکه مبادا به هنگام مسابقه بینالمللی ورزشی که ایران هم شرکت دارد، چهرههای بدون حجاب و حرکتهایی دیده شود که باب طبع مدیرانی با مدیریت تکیه بر سانسور نباشد. اصولاً از برنامه زنده بیم دارند، بهطوریکه مسابقههای ورزشی حدوداً با یک دقیقه تاًخیر پخش میشود که این از اعتبار کمِ صدا و سیما میکاهد.
چاره چیست؟ نمیشود که نسبت به بیتوجهی مردم به رسانه اول کشور بیتفاوت بود.
سخت نیست. اینکه تصمیم بگیریم مردم به صدا و سیما و هر نهاد و ارگان دیگری اعتماد کنند، اصلاً سخت نیست. نهتنها سخت نیست، بلکه خیلی سهل است. کافی است ایران را برای همه ایرانیها بدانیم و بخواهیم. اینکه یک رسانهای از بیتالمال ارتزاق کند و در خدمت اهداف گروهی خاص باشد، معلوم است که نفاق و فاصله موجب میشود. در قدم اول باید مدیرانی برای صدا و سیما بیاوریم که هویت رسانهای داشته باشند و دغدغه رسانه. همچنین لازم است، نظام رسماً و علناً اعلام کند، صداوسیما به همه ایرانیها تعلق دارد. اصولگرا، اصلاحطلب، کرد، لر، ترک و ... در چنین حالتی در کمترین زمان ممکن مشاهده برنامههای تلویزیون دیگر نشانهِ بارز وابستگی به یک سلیقه و طرز تفکر نمیشود و همه طیفها میتوانند از این قاب عمومی که باید در عمل ملی باشد، بهرهمند خواهد شد که در نتیجه، مردم دیگر به سراغ شبکههایی که نمیدانند منابع مالیشان از کجا تاًمین میشود، نخواهند رفت.
برای جمعبندی گفتوگو نکتهای مانده است؟
صدا و سیما مثل چاه آبی است که برای مردم آب ندارد، اما برای مغنیان نان دارد!
این شکل اظهارنظر خیلی تند نیست؟
واقعبینی با سیاهنمایی فرق دارد.
ارسال نظر