بندها و پندهای پنجشیر
بابک ابراهیمی/ استاد دانشگاه
پرواز جنگندههای پاکستان بر فراز پنجشیر معنادار بود. نخست وابستگی طالبان به یک دولت خارجی را نشان میداد و اثبات کننده این ادعای قبلی ماست که طالبان برآمده از اراده ملت افغانستان به هر مفهومی از جمله باشندگان افغانستان نیست. طالبان با اسلحه و زدوبند با دولت ترامپ و نه با رأی آزاد روی کار آمده است. دیگر اینکه باید احتمال داد پاکستان در ضعف هر ملتی همین الگو را به کار خواهد گرفت. یعتی این استعداد بالقوه را دارد که مثلأ به بهانهای طالبان تحریکپذیر را تحریک و تحریض به تجاوز کند و خود انواع لجستیک و پشتیبانی را داشته باشد. مثلأ به بهانه کمک تاجیکستان به هسته مقاومت پنجشیر به ایالات مرزی تاجیکستان تعرض نمایند و … .
ادعای دیگر ما این بود که نه تنها حقوق جامعه چون اراده دموکراتیک، آزادی، جامعه مدنی، استقلال ملی و ... که حتی دولتهای ملی به مفهوم nation state جایگاهی در جهانبینی طالبان ندارد، مگر آنکه در جهت مقاصد و آمالشان باشد، همچنانکه برداشت خود از اسلام را - که شاید گمان میکنند دقیقترین برداشت است - در جهت مقاصد خود به کار میگیرند و حتی اگر بالاترین مراجع دینی خلاف آن را گویند، گوش ندهند. مگر مدارس ایالت وزیرستان چه بار علمی دارد؟ این گروه اگر بتوانند خاک و جمعیت بیشتری بر قلمرو حکومت خود بیفزایند و آن را به نام دولت ملی و اراده ملت افغانستان توجیه نمایند، ابایی ندارند حتی با وجودی که به پدیده غربی ملت - دولت باور ندارند. دلیلش این است که ذات جنبش طالبان قدرتطلبی سیاسی است و با هر بهانه و ابزار ممکن در جهت کسب روزافزون و توسعه قدرت حسب ایدئولوژی خود حرکت میکنند و اوج قدرت سیاسی غیرمدرن تشکیل امپراطوریست.
زمانی برخی دوستان علاقمند ما به ایده ایرانشهری (با هر خوانشی اعم از راستگرایانه یا فرهنگی) سادهلوحانه گمان میبردند چون پاکستان به ادبیات فارسی علاقمند است، پس باید از این ظرفیت استفاده کرد؛ اما واقعیات چیز دیگری میگویند. نه حضور عمرانخان در مقام نخستوزیری پاکستان باید ما را خام نماید و نه وجوهات مشترک زبانی و فرهنگی. به نظر میآید در پاکستان همانند مصر (با تفاوتهای تمدنی) حرف اول و آخر را ارتش میزند و در این الگو اگرچه دولت تصمیم میگیرد اما نخستوزیر و دولت برآمده از اراده ارتش به علاوه احزاب و .. نیز میباشد. اکنون نیز به دوستان سادهاندیش یادآوری میکنیم که طالبان در ظاهر یک تشکیلات بدون نیروی هوایی و یا نیروی زمینی کارآمد میباشد، اما اتکای آن به پاکستان که قدرت هستهای محسوب میشود، مطلب دیگری میگوید و امان از روزی که طالبان تعرض نماید و به پشتوانه هستهای وادار به سکوت نماید.
یک برداشت احمقانه دیگر نیز با پروپاگاندای دونالد ترامپ شکل گرفت و آن اینکه مقصر احیای قدرت حکومتی طالبان خطاهای جو بایدن بوده است. بیتردید بایدن به اتکای خطاهای محاسباتی دستگاههای اطلاعاتی امنیتی و اندیشکدهها و سایر حلقههای تصمیمساز آمریکا عملکرد پر اشتباهی داشت ولی یادمان نرود دونالد ترامپ تاجرمسلک با آغاز مذاکره با طالبان زیرک، آنان را به رسمیت شناخت و مقدمات برکشیدن آنان را فراهم کرد بدین تصور که هزینه سه میلیون دلاری روزانه افغانستان را از جیب آمریکا قطع نماید و بدین سودا که با طالبانهراسی منبع درآمد جدیدی برای آمریکا کسب نماید. مردی که هرگز در قامت ریاستجمهوری آمریکا که سهل است حتی در حد اداره یک ایالت کوچک در یک کشور قبیلهای آفریقایی نبود زیرا برای اداره درست حتی یک جامعه کوچک، سیاست علمی لازم است و نه فقط پول و قدرت. تنها درک ترامپ از سیاست درکی رمانتیک است و گمان میکرد چون این رمانتیسیسم را در حوزه کسب ثروت و قدرت با استفاده از شرایط آمریکای متکی بر آزادی، جامه عمل پوشانده، میتواند به همین طریق سیاست جهانی را به درستی پیش برد. در این میان نباید از خطای حزب جمهوریخواه آمریکا و برخی مشاوران ضعیف حلقه ترامپ گذشت که زمینه را با قبول ترامپ اسپانسر، برای موفقیت سازمان اطلاعات ارتش پاکستان فراهم کرده است. ترامپ برای سیاست تصمیمات اقتصادی میگرفت. این حالت و عکس آن درست نیست.
دولت دستنشانده یک سازمان اطلاعاتی آن هم خارجی چطور میتواند مشروعیت بینالمللی یابد؟ خطرات آینده میزان صحت این ادعا را ثابت خواهد کرد. تحفه قندهار نه برای روسیه نه چین و نه هیچ کشوری حتی برای پاکستان و نه حتی برای خود این گروه خوشیمن نخواهد بود. تحلیل دوستان احساسی باستانگرا هم کمکی به حل مسأله و بهبود وضع نمیکند.
درست ۳۰۰ سال پیش یعنی در سال ۱۷۲۲ میلادی همتباران قندهاری طالبان پشتون، دولت معتبر ایران را به بهانه رافضی بودن پادشاه و ملت شیعه برانداختند و با دیپلماسی ریشسفیدان مبتنی بر اشتراک در مذهب از عثمانی وقت خریدند و شاه صفوی ایران (صوفی) را گردن زدند و بذر نفرتی تاریخی کاشتند و اگر نبود اراده نادر؛ شیر ایران، که جنایتکاران را تا قلب هند تعقیب کرد، جنایات محمود و اشرف طولانی میشد. از قضا آغاز جدایی سرزمینهای شرق خراسان (افغانستان) از ممالک محروسه ایران، قتل ناجوانمردانه نادرشاه است. طنز ماجرا اینجاست که اگر در آن تاریکی شب شوم خرداد ۱۱۲۶/ ۲۰ ژوئن ۱۷۴۷ میلادی پای نادر به بند خیمه گیر نمیکرد و یا شاید اگر شوقی خانم قاجار وفادار نادر را زودتر از خواب بیدار میکرد، افغانستان سرنوشت دیگری مییافت. در فقدان نهادهای مدنی قدرتمند، گاهی سرنوشت ملتها در خاورمیانه به بندی بند است.
در آغاز بشکن بتِ آخری را
به پیری نشاید دمی دلبری را
ز برنا شنو زلفکِ عنبری را
حرامم نکرده است خنیاگری را
نکوهش مکن هیچ بداختری را
نه مر خسرو و مریم و قیصری را
نوشته نه در اختر اسکندری را
بیاموز علم و بنه بیبری را
به تمثیل روباه و شیر و خری را
ز روبه بیاموز جز چاکری را
ز شیران زبانی چه تند و جری را
بسوزم به بیبر شدن مهتری را
سزد علم گفتار پیغمبری را
نه افسانه دانم چو خوانم دری را
نه دیوی چو گوهر دهم دیگری را
بری دان که پنداشتی مر پری را
نجویم به تقدیر خود سروری را
ندیدی مگر گرد از لشگری را
به همت ببین آن همه برتری را
وفا بین و شوقی بدان رهبری را
چو نادر کَنَد مر درِ خیبری را
گر آرام شد نقش صورتگری را
زند نقشِ بر آب بد داوری را
بتِ بیتِ آخر چو مه مشتری را
نه این شیوه شاید مرا کافری را
ارسال نظر