نگاهی به نتایج تحقیقات اندیشکدههای غربی
کشور زیر ذره بین استراتژیستها
مستقلآنلاین، سرویس سیاسی، قدیر گلکاریان/
اندیشکدههای مطرح در سطح جهان پیرامون ایران به ارزیابیهای بسیار قابل توجهی پرداختهاند که برخی حوادث ناخواسته و تهدیدات ریشه در همین ارزیابیها دارد.
از ابتدای شکلگیری نظام جمهوری اسلامی، ایالات متحده سالهاست مترصد تغییر حاکمیت در کشور بوده و با وجود نواهای متفاوت از رهبران آنها، در ورای اندیشه باطنی آنها چیزی جز نابودی جمهوری اسلامی چیزی دیده نمیشود.
شاید این دیدگاه از سوی برخی از صاحبنظران مردود شناخته شده و تنگنظرانه تلقی شود ولی فتنهسازی برای شروع جنگ هشت ساله با عراق، دهها سال تحریم علیه کشور که بیشترین صدمه را جامعه ایرانی دیده است؛ تحریک و تشویق جامعه به قیام گسترده و موج سازیهای سیاسی مختلف در طول دوران گذشته نشان میدهد که دولتهای بر آمده از حزب جمهوریخواه و یا دموکرات در آمریکا همیشه درصدد واژگونی رژیم ایران بوده و هستند. چراکه تحلیلهای سیاسی حاصل از اتاقهای فکر که بعضاً فاش میشوند، حاکی از چنین حقیقتی است.
انقلاب ایران در مقایسه با انقلابهای رنگی در کشورهای اروپای شرقی، قیامهای سیاسی در شرق آسیا و یا بهار عربی در خاورمیانه، ما را به این حقیقت میرساند که با وجود چالشهای جدی در زمینه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و تفاوت دیدگاه جناحی در کشور، هنوز حاکمیت با قدرت به حیات خود ادامه داده و اکنون پتانسیل بحرانزایی برای رقبا و حتی ایالات متحده آمریکا به درجهای افزایش یافته که میدان عرض اندام و مچاندازی قدرت را به خارج از مرزهای ایران سوق داده و مدیریت میکند؛ که نمونه بارز آن را بارها در کشورهای محور مقاومت و برخی از همسایگان شاهد بوده و هستیم و این خود ضامن بقای امنیت مرزهای ایران محسوب میشود.
در چنین شرایطی بسیاری از کارشناسان مسایل ایران چنین پرسشی را مطرح میسازند که چرا نظام سیاسی ایران تا این حد پایدار مانده است؟ و چگونه باید نظام ایران را ساقط کرد؟ مهمترین اندیشکده سیاسی به نام شورای راهبردی آتلانتیک در آمریکا با بررسی شرایط ایران به چند نتیجه مهم اشاره کرده که حاکی از تحقیق برای ترسیم تمامی پلانهای آتی آنها در مبارزه با ایران بوده و در ارزیابی نهایی این شورا در آخرین روزهای سال ۲۰۱۹ که با قلم مایکل روبین منتشر شده؛ به این نتیجه رسیده است که:(آنچه در گیومه میخوانید نتایج بررسی شورای راهبردی آتلانتیک است)
《اولاً حکومت انقلابی ایران آرمانهای جنگ را برای احیا و بقای سیاسی خود همچنان زنده نگهداشته است. این وضعیت باعث شده که مدام شرایط تعصب و تحمل و تأمل در جامعه پایدار بماند. در نگاه اندیشمندان این شورا، جنگ برای رژیم ایران نه به منزله آزمایش قدرت که برای ایجاد شرایط انسجام و وحدت نیروهای نظامی و حاکم کردن شرایط پادگانی بر شرایط بوروکراسی جهت عبور از اوضاع مختلف چالشی در کشور است.
دومین دلیل، ماندگاری حکومت ایران را به تحریمها مربوط دانسته و توجیه میکنند که تحریمهای اعمال شده بهانههایی را برای نظام جهت توجیه عملکرد ضعیف اقتصادی خود فراهم کرده است. در نگاه آنها ایران بدون تردید مانند بسیاری از رژیمهای ...، دچار فساد و سوء مدیریت اقتصادی است. نخبگان سیاسی بخش مهمی از بازوی اقتصاد کشور را بر عهده داشته و فشار حاصل از تحریمها اعم از افراد و شرکتها خواهد توانست صدای شکسته شدن استخوانهای مردم را در زیر فقر و تورم از حنجره اعتراضاتشان طنینانداز سازد.
سومین دلیل را به برجسته کردن کمربند خطرناک جنگ در کشورهای همسایه مانند عراق و افغانستان و سوریه مربوط میداند که دولت ایران با تمسک جستن به شرایط ناهنجار آن کشورها مدام ملت ایران را از شرایط بر هم خوردن تمامیت ارضی کشور و نابودی آرمانهای ناسیونالیسم ایرانی دچار وحشت کرده و بدینسان توانسته با تمسک به این دو احساس و شرایط روانی، حمایت از رژیم موجود را حتی برای مخالفان نظام افزایش بدهد و هزینههای نظامی و نقش اساسی سپاه در فعالیت در کشورهای دیگر را توجیه کرده و تحت تأثیر قرار میدهد. از این رو پاسفیزه کردن حوزه عملیاتی ایران در محور مقاومت و ایجاد تنش در در داخل ایران از این ناحیه و حتی سایر کشورها منجر به شکسته شدن سنگرهای ایران خواهد شد.
چهارم اینکه ردههای مختلف سالهاست در میان افراد خودی دست به دست میشود ولو دارای القابی اصولگرا و اصلاح طلب باشند. از این رو تصور اینکه در رهبری سیاسی ایران شرایط اعتدالی پدید آید که بتواند زمینه ساز مماشات و تعامل با کشورهای مدرن باشد و ایران از سیاست تهاجمی دست بردارد، به یک اسطوره شباهت دارد تا واقعیت. در نگاه مسئولان سیاسی ایران باورهای آرمانی به درجهای از شدت اثر رسیده است که به خط قرمز تبدیل شدهاند. از این رو با جدیت باید در حذف نظام جمهوری اسلامی گام برداشت.》
با نگاهی به این تحلیل و آخرین مقاله منتشره از این اندیشکده نشان میدهد که استراتژیستها و تحلیلهای اتاق فکر در آمریکا در شناخت و بازخوانی شرایط نظام سیاسی و تئوری حاکم بر اصول سیاسی ایران هنوز اسیر پارامترهای کلاسیک در علم سیاست هستند و درک واقعی از ریشه دینی- اعتقادی- آرمانی ملت ایران نداشته و تصور میکنند میشود ملت ایران را با بازیهای طراحی شده خودشان به تحریک وادارند. از همین روست که رخدادهای اعتراضی اخیر در کشور و همچنین نبود شفافیت در تشریح حوادث آبانماه کدهای ویژهای را برای کارشناسان سیاسی و استراتژیستهای مربوطه در میز ایران صادر کرده است که با تکیه بر دو عامل مهم جهت سرنگونی رژیم سرمایهگذاری کنند و حادثه ناگوار ترور شهید حاج قاسم سلیمانی را باید از این منظر ارزیابی کرد. کارشناسان موجود در اتاق فکر آمریکا و تحلیلگران سیاسی به این نتیجه رسیدهاند که طیف اعتراضات در حوادث دی ۹۶ و آبان ۹۸ از طبقه تکنوکرات، بوروکرات و حتی روشنفکر و دانشگاهی به سمت طبقه نیازمند و محروم جامعه سوق یافته و جامعه ایران به بمب ساعتی تبدیل شده است که با افزایش فشارهای اقتصادی به یقین آشوبهای اجتماعی رنگ و بوی دیگری خواهد گرفت.
دوم اینکه در برابر قطبیت سازی رهبریت نظام، قطب سازی و شخصیت سازی ثانوی در خارج از کشور الزامی است و به همین منظور ایجاد شرایط چالشی و از بین بردن کاریزمای سیاسی مدیران سیاسی و حذف فیزیکی افراد موثر در سیاست ایران و به نهایت ایجاد شرایط انفعالی در نظام در سرفصل مداخلات آنها قرار گرفته است.
حال با توجه به قرائت اتاقهای فکر به منظور تضعیف باورهای انقلابی هیچ بعید نبود و نیست که در آستانه دهه فجر چتر عظیمی از تبلیغات سیاسی- فرهنگی نماد یافته و حتی کنشهای ایذایی و تهدیدوار در امنیت داخلی رخ بدهد و بسترسازی برای به انفعال کشیدن انتخابات آتی در اسفند ماه شکل گیرد. هرچند قداست و شهادت سردار سلیمانی موجب وحدت و یکپارچگی مجدد مردم در دفاع از آرمانهای میهنی شد و همین استواری و یکپارچگی برخلاف انتظار دشمنان در سالگرد پیروزی انقلاب بیش از هر زمان دیگر نماد عینی خواهد یافت ولی باز خردورزان سیاسی باید تمهیداتی بیندیشند که بتوانند ضمن خنثی کردن مدلهای آنان، دیدگاه آنان را به وجود نظامی مردمی، پویا، منطبق با اصول دیپلماسی جهانی متقاعد سازند و شرایط کنونی وحدت آفرین را به آشتی ملی و ایجاد فضای امید به آینده فراهم آورند.
ارسال نظر