سخنی با رئیسجمهور ...
آنقدر در مورد پدیده فساد طی 40 سال کوتاه آمدیم و مصلحت اندیشانه از کنار آن ویراژ دادیم تا تبدیل به غول سرکشی شد که مهار آن شاید خود، انقلاب سومی را میطلبد.
گروه سیاسی مستقل آنلاین/محمد میرمحمدصادقی_ مدیر عامل بنیاد رشد و فعال حوزه اقتصاد
لازم است افزایش قیمت بنزین و پدیدههای پس از آن از جهات مختلف مد نظر قرار گیرد. این ارزیابی نه تنها از بُعد چگونگی استفاده ضدانقلاب از این فرصت، برای تبدیل شدن این پدیده به تجربه و جلوگیری از آن، لازم است، سهم سیاستهای اقتصادی و اجتماعی، سهم شکل و صورت تصمیمات و اجراء آنها نیز باید مد نظر قرار گیرد.
در غیر این صورت اینگونه رخدادها هر بار با شدت و حجم بیشتری رخ خواهد داد و کم کم کنترل و مدیریت آنها ناممکن خواهد شد و با فجایع بزرگتری مواجه خواهیم شد.
از دید اینجانب با تجربیات و اطلاعات محدود، نداشتن تخصص در زمینه اقتصاد، مطالب ذیل، مهم به نظر میرسد:
_با اختلاف نگاه سران و مسئولین کشور که منجر به اتخاذ سیاستها و اقدامات نامتوازن، ملون و ناپایدار میشود زمینههای نابسامانی و نارضایتی، فراهم میگردد.
برای مثال در مورد همین اوضاع و احوال فاجعهباری که اخیراً پیش آمد، قبلاً در زمان جناب آقای خاتمی بنا بر مصوبه دولت چنین مقرر شده بود که برای تعدیل و سامان یافتن قیمت بنزین و آثار مترتب آن (مثل قاچاق بنزین و ...) سالانه در قالب قانون بودجه درصدی به قیمت سوختهای فسیلی افزوده شود. امّا با سخنرانی هیجانی و عدالتخواهانه دو نماینده معتبر که از پشتیبانیهای معنوی نیز برخوردار بودند و با قصد حمایت از طبقات و اقشار ضعیف، متأسفانه این روند متوقف شد. برای چند سالی نرخ بنزین به همان قیمت ۱۰۰۰ تومان باقیماند. در این حالت دولت اقدامی را که میتوانست طی چند سال گذشته و با شیب ملایم و بدون تشنج انجام دهد یک شبه و در میلاد پیامبر اکرم و احتمالاً بدون پیشبینی سوء استفاده ضد انقلاب، انجام داد. در واقع ما عادت کردهایم با فراهم آوردن زمینه پرشهای شوکآور قیمتی، چاشنی مناسب برای بهرهگیری ضدانقلاب و نارضایتی مردم فراهم آوریم. همین سیاست و روش در تغییرات نرخ ارز نیز مشاهده میشود. بـرای مـدت مدیـدی بـدون نادیده گرفتن کنشهای اقتصـادی درب دیگ افـزایش نـرخ ارز را میبندند و وقتی به نقطه انفجار رسید ابتدا به لحاظ مشکل مالی دولت و ناتوانی در تأمین هزینهها در کنار چاپ پول و افزایش حجم نقدینگی، به صورت زیر میزی و غیررسمی ارز را با نرخ بالاتر و توسل به دلالان حرفهای وارد بازار میکنیم و نهایتاً تحت فشار واقعیات و با مشاهده نابسامانیها و رانتهای حاصل یک مرتبه درب دیگ را یک شبه باز میکنیم و با انفجار قیمت ارز و آثار مترتب آن مواجه میشویم. جالب این است که ما در طی چند دهه انقلاب بطور مکرر و در دولتهای مختلف با این پدیده مواجه بودهایم امّا برایمان تجربه نشده و این روش را اصلاح نکردهایم. آنقدر این مطلب روشن است که برخی تصورشان وجود عمد در تصمیمگیری است. در واقع ما داروی تلخی را که میتوان برای درمان در دوزهای کوچک مصرف کرد به قصد فرار از تلخی، آن را جمع میکنیم تا تلخی آن تبدیل به سم شود و یکجا به خورد مردم میدهیم. البته این روش و عملکرد خاص مواردی مثل تغییرقیمتها نیست ما در زمینههای دیگر مثل رانت و فساد و ... نیز عملکردی مشابه داریم. آنقدر در مورد پدیده فساد طی 40 سال کوتاه آمدیم و مصلحت اندیشانه از کنار آن ویراژ دادیم تا تبدیل به غول سرکشی شد که مهار آن شاید خود، انقلاب سومی را میطلبد. بد نیست آثار اقتصادی و مالی این روش را در جامعه و مخصوصاً در مورد اقشار آسیبپذیر مورد ارزیابی قرار دهیم. سادهترین و قابل مشاهدهترین آن شورشهای مردمی است که نمیتوان گفت همه این خیل عظیم مردم که در شهرهای مختلف تظاهرات کردهاند ضدانقلاب و وابسته به بیگانهاند. اگر چنین بود که جای تأمل بسیار داشت. بـه نظر مـیرسد ایـن وجه قضیه سادهترین و قابل رؤیتترین نمود سیاستهای غلط و به ظاهر عدالتخواهانه است.
بخش مهمتر و کمتر قابل رؤیت آن شکاف طبقاتی و فشار عظیمی است که بر گرده پایینترین اقشار جامعه وارد آوردهایم. در واقع ما با عملکردمان ضمن اینکه گوش فلک را با شعارهای عدالتخواهانه کر کردهایم بیشترین فشار را بر گرده مظلومترین و شاید مطیعترین اقشار که سخنگویی در مجلس، در بدنه دولت و در رسانهها ندارند، وارد میآوریم. آیا جز این است کـه تزریق پـول جدید، افزایش انفجـاری نرخ ارز و سوخت و نجـات صندوقهای ورشکسته از جیب مردم، موجب تورمهای شدید و انفجاری میشود؟ سؤال این است که بیشترین فشار تورم بر گرده کدام اقشار است؟ تجار؟ صنعتگران؟ زمینداران؟ بانکداران؟ بورسبازان؟ و یا پایینترین دهکهای جامعـه؟ وقتی تورمی اتفاق میافتد، گرچه هزینه روزمره همگان افزایش مییابد امّا اقشار و دهکهای بالای جامعه با توجه به داشتن مکنت و دارائی ثابت از تورم سود میجویند و حجم ریالی دارایی آنها افزایش فوقالعادهای پیدا میکند و حال آنکه با توجه به اینکه دهکها و اقشار پایین جامعه یا اصولاً دارایی ثابتی ندارند و یا اگر دارند قابل توجه نیست لذا فقط دچار افزایش هزینههای روزمره میگردند.
در ایـن پدیده همانگونه که مشاهده میکنید روز به روز فاصله دهکهای پایین و بالای جامعه بیشتر میشود تا تبدیل به شکاف غیر قابل جبران شود مگر با وقوع شورش، عصیان و انقلاب.
در واقع دولتها با کوچک کردن سهم کیک مستضعفان و از جیب محرومان مشکل ضعف مدیریت خود را و در جهت منافع اغنیاء، حل میکنند که حاصل آن از دست دادن سرمایه اجتماعی است که مهمترین شرط بقاء است.
ارسال نظر