پرویز ثابتی و بیرون آمدن از آوار تاریخ!
صلاحالدین خدیو
روزنامهنگار
برخی عکسها از حیث روایی بودن اهمیتی نمادین مییابند. روایت پایان یک دوران و آغاز عصری جدید.
رونمایی پرویز ثابتی از خود پس از ۴۴ سال زندگی در سایه، از تصاویر نمادین روزگار ماست.
ثابتی مغز منفکر و معاون امنیتی بدنام ساواک و دستکم مسئول بخشی از سرکوبهای سیاسی خشن و خونین دهەی ۵۰ است.
او در سالگرد انقلابی که به عمر سلطنت خاتمه داد، در گردهمایی حامیان پهلوی ظاهر شد.
یحتمل با این تصور که در دادگاه تاریخ تبرئه شده است.
جسارت این پیرمرد فرتوت در نشان دادن خود پس از سالها دوری از دوربین، میتواند دلالتهای زیادی داشته باشد:
در اصل، عبور از ایدەی بنیادین انقلاب ۵۷ به مدد شکاف عظیمی که میان دانش محققانەی تاریخی و حافظە عمومی بوجود آمده است.
حافظەی جمعی انباشته از اطلاعات نادرست است، امری که شوربختانه در جنگ روایتها مطلقا اهمیت ندارد.
این درەی بزرگ چگونه حفر شد؟ با عملکرد ناصواب دهههای گذشته!
در دههی ۵۰ میلادی هنگام اصلاحات خروشچفی، ایدەی اساسی انقلاب اکتبر هنوز مشروعیت داشت. فرصتی که در زمان رفرم دیرهنگام خروشچف از کف رفته بود.
سه سال پیش هنگام دیدن تصویر غریب و آشفتەی محمد علی نجفی شهردار اسبق تهران در دادگاه کیفری نوشتم:
این عکس نمادی از پایان دورانی تاریخی است که با خرداد ۱۳۷۶ شروع و با دستگیری نجفی در خرداد ۱۳۹۸ خاتمه یافت.
اصلاحات حتی قبل از ماجرای تراژیک نجفی هم زمین خورده بود. اما کورسویی از امید به تکسوارها و شوالیهها هنوز باقی بود.
جنگ این تکنوکرات آراسته با اژدهای هزار سر فساد در شهرداری و ماجرای سه هزار بورسیەی غیرقانونی وزارت علوم به طرزی غمانگیز مغلوبه شد. هنگامی که به اتهام قتل همسر دوم پشت میز محکمه قرار گرفت.
این پایانی تراژیک برای فصلی از تاریخ بود.
محسن رضوانی چریک چپگرای ایرانی در خاطراتش می گوید:
پاییز سال ۱۳۶۲ از طریق فرودگاه بغداد برای همیشه ایران را ترک کردم.
در سالن ترانزیت فرودگاه به صورت اتفاقی اشرف دهقانی را دیدم، با پای شکسته و نشسته بر صندلی چرخدار، مانند من در حال رفتن به تبعید دائمی بود.
این تصویر برایم معنایی خاص داشت. پایان مبارزەی مسلحانەای که ۱۹ بهمن ۴۹ در سیاهکل آغاز و در پاییز ۶۲ در کردستان به پایان رسید.
رضوانی راست میگوید. دهقانی زن آرمانی دهەی ۵۰ و زمانی اسطورهای فناناپذیر مینمود.
اما اینک تنها و ایستاده بر آستانەی فصلی سرد در حال وداع با دورەای رمانتیک بود.
جنبش کردستان که آخرین زمینهایش را در پاییز ۱۳۶۲ از دست داد، زمینه و زمانەی جنبش چریکی هم تمام شد.
ایدههای سیاسی در سپهر سیاست، تمثیلی از ابرها هستند. برخی ابرها سترون و برخی هم زاینده و باران زایند.
ابرهایی هم هستند که با وجود نمناکی، ناز و کرشمه میکنند و تنها پس از پایان فصل انتظار بر زمین فرود میآیند.
ایدههای سیاسی مانند این ابرهای سماوی اهل ناز و نیازند.
دههها پس از آن که مارکس و انگلس گفتند، شبح کمونیسم بر فراز اروپا میچرخد، مارکسیسم در رژیمهای سیاسی جدید تجسد یافت.
بلافاصله پس از شکست عربها از اسرائیل در سال ۱۹۶۷ هم "صلای اسلام راه حل است" بلند شد.
کوشندگان فکری و سیاسی بسیاری برای نزول آن کوشیدند. اما تا بهار عربی در سال ۲۰۱۱ بر زمین ننشست.
از این منظر، تصاویر در قیاس با ایدهها سریعتر و صریحترند. زمانی که نمادین شدند، بخش اعظم کار ایدهها تمام شده، یا دستکم سرنوشت ایدەی قبلی مختومه شده است!
تاریخ اما به اندازەی توده خطا نمیکند. دستکم از نوعی توان خود تصحیحگری برخوردار است.
دههها و سدهها میگذرد، کتاب تاریخ هم همچنان ورق میخورد، اما در نهایت به هر کسی جایگاه شایستەی خود را میدهد.
خودنمایی اخیر ثابتی پایان کار داوری تاریخ نیست.
ارسال نظر