این بار هدیه بابانوئل را مسلمانان برای مسیحیان بردند
دیانامدام میگوید: «بفرمایید برویم منزل، یک شیرینی، یک فنجان قهوه در خدمتتون باشیم. تعارف نمیکنمها...» وقتی آثار رضایت را در چهره دختران گروه سهشنبههای مهدوی میبیند، با خوشحالی میگوید: «کریسمس امسال، شانس درِ خانهمان را زده...»
این شاید متفاوتترین و بهیادماندنیترین هدیهای باشد که تا امروز بابانوئل برایشان فرستاده است؛ هدیهای که هم خودش و هم پیکش آنقدر متفاوت بوده که حتماً کریسمس 2020 تا سالها بهعنوان خاطرهای شیرین وفراموشنشدنی در گوشه ذهنشان و البته در بهترین جای قلبشان جاخوش خواهد کرد.
شب کریسمس در محله مسیحینشین «مجیدیه» تهران همهچیز بهروال هر سال بود بهجز حضور یک گروه از دختران چادریِ گل و هدیه بهدست که آرام و بیسروصدا و شاید کمی هم با خجالت در خیابان اصلی در حرکت بودند. علامت سئوال بزرگی که در ذهن ساکنان محله ایجاد شدهبود اما، با حضور این دختران جوان در مغازهها و مقابل درب خانه اهالی مسیحی این راسته، به لبخندی تبدیل شد که از تمام شیرینیهای شب عید، شیرینتر بود. فاصله میان شوک و تردید تا لبخند و تشکر، فقط یک سلام و مبارکباد بود؛ سلام محبتآمیزی که عطر نرگس و مریم را در مشام طرف مقابل مینشاند.
دختران عضو گروه «سهشنبههای مهدوی» که سهشنبه هر هفته بساط مهربانیشان را در «چهارراه عاشقی» (چهارراه ولیعصر (عج)) برپا میکنند، این بار کولهبار محبتشان را جمع کردند و در قالب پویش «گل مریم» با یک بغل گل و لبخند به سراغ همشهریان مسیحی رفتند تا بگویند در شادی آنها در ایام میلاد حضرت مسیح (ع) شریکاند. پیامبر صلح و دوستی که وقتی که خیلی دیر نیست، بههمراه منجی موعود خواهد آمد.
هرکس میخواد عیدی بده، بسم الله!
داخل حیاط، از آن طرف چادر برزنتی، نهفقط صدای زمزمه جمع دختران بلکه عطر دلنشین گل مریم، بلند است. چادر را که کنار میزنم، قبل از اینکه جمع کوچک اما پرشور دختران سهشنبههای مهدوی توجهم را جلب کند، ترکیب چشمنواز گلهای مریم و نرگس، نگاهم را به دنبال خود میکشد. دخترها دور هم نشستهاند و با شوق و ذوق و البته دقت، مشغول آمادهکردن دستهگلها هستند. الحق که خوشسلیقه هم هستند. انتخاب مریم و نرگس و تزیین آن با کارت تبریک روبانپیچ حاوی ترجمه آیات مرتبط با تولد حضرت عیسی(ع) در سوره مریم(س)، مجموعه زیبا و پرمعنایی ساخته که هر بینندهای را سر ذوق میآورد. گلها و هدایا که آماده میشود، فرمان آمادهباش صادر میشود؛ «خانوما! هرکس در فراخوان حضور در محله مسیحینشین برای عرض تبریک میلاد حضرت عیسی(ع) ثبتنام کردهبود، آماده حرکت باشه.» از حالا تا رسیدن به محله مجیدیه و شروع مأموریت جدید و ناشناخته دختران سهشنبههای مهدوی، نیم ساعت زمان لازم است.
از کلیسای «گریگور مقدس» تا عید دیدنی سرپایی
خودروهای اینترنتی یکی بعد از دیگری سر کوچهای که با تابلوی کلیسای «گریگور مقدس» متمایز شده، میایستند و بالاخره جمع گروه جمع میشود. حالا 10 بانوی جوان چادری با یک سبد پر از گل و کیسههایی پر از هدیه، قرار است به چند مغازه و چند خانه اهالی مسیحی این خیابان سر بزنند. دختربچه 5-6 سالهای هم همراه گروه شده تا از همین سن، مهربانی را تجربه کند. هنوز چند قدمی جلو نرفتهاند که یکی از میان جمع میگوید: «بچهها! صبر کنید. ببینید چه منظره قشنگیه...» دخترها یکییکی برمیگردند و تا به نقطه موردنظر میرسند، صورت همهشان به لبخند باز میشود. نمای کلیسای گریگور مقدس در انتهای یک کوچه بنبست، منظره زیبایی خلق کرده و اعضای گروه هم با یک عکس دستهجمعی، آن را ماندگارتر میکنند.
نوبت به عید دیدنی میرسد. اولین مغازه هدف شناسایی میشود و دو نفر از دختران داخل میروند. یکی دستهگل و دیگری هدیه را به سمت صاحب مغازه میگیرند و بعد از معرفی خود، در جملاتی کوتاه، فرا رسیدن میلاد حضرت مسیح(ع) و کریسمس را تبریک میگویند. بچهها که از مغازه بیرون میآیند، داخل میروم. «کرمیان»، مغازهدار جوان انگار هنوز شوکه است. نظرش را که درباره حرکت این دختران جویا میشوم، لبخند کمرنگی کمکم در صورتش پیدا میشود و میگوید: «کار بزرگی کردند. ممنونم که بزرگواری کردند و این مناسبت دینی و سنتی ما را با این شیوه محترم شمردند. درست است که ما مسیحی و شما مسلمان هستید اما مهم این است که همهمان ایرانی هستیم و کنار هم داریم زندگی میکنیم. چنین حرکاتی، همبستگی ما را بیشتر میکند.»
ما برای انتشار محبت آمدهایم
«هدف سهشنبههای مهدوی بهطور کلی، ایجاد محبت در دل مردم و ارائه خدمات اجتماعی به اقشار مختلف است. ما معتقدیم محبت کردن، هدیه دادن و خدمت کردن، دلها را به هم نزدیک میکند.» «مهرالسادات نبوی»، سرپرست گروه، در مسیر تا رسیدن به مغازه بعدی و درحالیکه مدام در حال رتقوفتق جزئیات اجرای برنامه است، از اهداف این حرکت میگوید و اینطور ادامه میدهد: «یکی از اقشار جامعه ما هموطنان غیرمسلمان ازجمله مسیحیان هستند. بهترین موقعیت برای برقراری ارتباط با این عزیزان و ابراز محبت کردن به آنها هم مناسبتهای مذهبیشان است. اینطور بود که تصمیم گرفتیم برای اولین بار در عمر حدود 3 ساله طرح سهشنبههای مهدوی، در شب میلاد حضرت عیسی(ع) به یکی از محلههای مسیحینشین بیاییم و پیام محبت و دوستی خودمان را با تقدیم گل و هدیه به این عزیزان ابلاغ کنیم.»
این احترام، خیلی باارزش است
گروه دوم از دختران حالا وارد یک آژانس کرایه خودرو شدهاند و از آن طرف شیشه میبینم که تا گل و هدیه را به دست صاحب میانسال آژانس میدهند، گل از گلش میشکفد. نوبت به من که میرسد، سهمی هم از لبخند محبتآمیز «کشیشان ماسیس» نصیب من هم میشود؛ «کار این خانمها، کار بسیار نیکی بود. سپاسگزارم. کارشان واقعاً قابل تحسین است. انشاءالله سال جدید، سال خوبی برای همه آنها و خانوادههای محترمشان و همه مردم ایران باشد.»
از قافله عقب ماندهام. قدمهایم را تندتر میکنم و وقتی داخل کوچه میرسم که خانم «بوداغیان» گل و هدیه بهدست دارد و از بچهها دور میشود. لبخند اما هنوز از صورتش پاک نشده. کریسمس را به او تبریک میگویم و تا دخترها را نشانش میدهم، میگوید: «همینکه دیدم برای حضرت عیسی(ع) و مسیحیان احترام قائلید، خیلی خوشحال شدم. فکر نمیکردم با چنین حرکتی از طرف همشهریان مسلمان مواجه شوم. پیام محبتشان را دریافت کردم و میگویم در قلب ما هم همین حس نسبت به آنها وجود دارد.»
چند قدم آنطرفتر، معنای کلام مولوی را بهتر درک میکنیم؛ آنجا که به خانم سالمندی میرسیم که نه فارسی بلد است و نه حتی به زبان انگلیسی میتوان با او ارتباط برقرار کرد. اینطور است که ما به زبان فارسی به او تبریک میگوییم و او که ذوقزدگی در چهره و حرکاتش پیداست، به زبان ارمنی تشکر میکند. در این میان، شادی و محبتی که بین دو طرف رد و بدل شده، یکبار دیگر ثابت میکند «همدلی از همزبانی بهتر است.»
انشاءالله عید نوروز برایتان تلافی کنیم
وارد مغازه بعدی که میشوم، هنوز تمام صورتش میخندد. مثل پسربچهای که از دریافت هدیه ذوق کردهباشد، چشم از گل و هدیهاش برنمیدارد. تا حسش را میپرسم، میگوید: «واقعاً سورپرایز شدم. ما هم هموطنان مسلمانمان را دوست داریم. انشاءالله ما هم بتوانیم متقابلاً چنین کاری برای شما انجام دهیم در عید نوروز.»
«ادیک هاکوپیان» انگار بخواهد صحبتش را اصلاح کند، تاکید میکند: «البته عید میلاد حضرت مسیح(ع) متعلق به همه است و هیچ فرقی میان انسانها نیست. آرزو میکنم سال جدید، سالی پر از سلامتی و دور از جنگ و درگیری برای همه باشد و همه در صلح و صفا در کنار هم زندگی کنند.»
سوپر میوه «آرمن»، یک اشتباه شیرین و سورپرایز آقای دکتر
در راستهای که مسلمانان و مسیحیان در کمال دوستی و محبت و آرامش در کنار هم زندگی و کاسبی میکنند، انصافاً تشخیص هموطنان مسیحی از دیگران، کار آسانی نیست. اینطور است که در این میان، گاه اشتباهات شیرینی هم پیش میآید، مثل اتفاقی که این بار درباره سوپر میوه «آرمِن» رقم میخورد. تا چشممان به تابلوی بزرگ میوه فروشی آن طرف خیابان میافتد، مطمئن میشویم صاحب مغازه، یک مسیحی است. بنابراین همراه دو نفر از گروه به سمت مغازه میرویم. دخترها طبق روال، گل و هدیه را پیشکش میکنند و تا از تبریک میلاد حضرت مسیح(ع) و سال نو میلادی میگویند، ابروهای آقای مغازهدار از تعجب بالا میرود و میگوید: «من، مسلمان و سید هستم!» حالا نوبت تعجب ماست. یک نگاه به او و یک نگاه به تابلوی سردر سوپر میوه میکنیم و او انگار شستش خبردار شدهباشد ماجرا چیست، میگوید: «اسم مغازه را اشتباه نوشتهاند. بهجای «آذین»، نوشتهاند آرمِن! یکبار هم که ایام محرم داشتم همینجا غذاهای نذری هیئت را توزیع میکردم، یک گروه از تلویزیون از من و مغازه فیلمبرداری کردند و بدون اینکه صحبتی بین ما رد و بدل شود، رفتند. بعد آن تصاویر بهعنوان فعالیتهای هیئت ارامنه پخش شد!»
درحالیکه همه از شنیدن خاطره بامزه آقای میوه فروش به خنده افتادهاند، ضمن عذرخواهی میگوید: «به عوض این اتفاق، بیایید یک همسایه خوب مسیحیمان را به شما معرفی کنم.» راه میافتد و ما هم به دنبالش. زنگی را میزند و در که باز میشود، به صاحبخانه میگوید: «دکتر! برایت مهمانهای خوب آوردهام.» تعجب و غافلگیری آقای دکتر دندانپزشک وقتی بیشتر میشود که با گل و هدیه و تبریک عید مواجه میشود. با خوشحالی تشکر میکند و میگوید: «خیلی لطف کردید. از توجهتان ممنونم. انشاءالله سال خوبی برای شما و دوستانتان باشد.» برای چندمین بار است که عبارت «ان شاء الله» را از زبان هموطنان مسیحی میشنوم. جملهای که نشان میدهد اختلاط فرهنگی مسلمانان و مسیحیان خیلی بیشتر از چیزی است که فکرش را بکنیم. جلو میروم و تا میگویم خبرنگار هستم، دکتر «نولیک یِغیاییان» با خنده میگوید: «اصلاً انتظارش را نداشتم که در را باز کنم و با افرادی غیرمسیحی مواجه شوم که برای تبریک کریسمس و سال نو آمدهاند. خیلی خوشحال شدم. از اینکه به یاد ما بودید، ممنونم. همسایههای مسلمان ما هم همیشه خیلی به ما لطف دارند. البته این ارتباطات، متقابل است و ما هم در مراسم ویژه آنها مثل تاسوعا و عاشورا شرکت میکنیم. امیدوارم سال جدید، سالی پر از سلامتی و صلح و آرامش برای همه جهان ازجمله شما و خانوادههایتان باشد.»
کریسمس در آرایشگاه برادران «موسیسیان»
به آرایشگاه داخل یکی از کوچهها که میرسیم، چشمهای همه برق میزند. تزئینات زیبا با کاج و گوی و ریسههای چشمنواز، نشانههایی است که میگوید از کنار این آرایشگاه نباید به سادگی گذشت. دو مرد میانسال در مغازه غرق تماشای مسابقه فوتبال از تلویزیوناند که مهمانان ویژه با دستههای گل وارد میشوند. لبخند و تعجب در هم میآمیزد و برای ثانیههایی چیزی نمیگویند. و بعد، سیل تشکرهاست که روانه میشود؛ «خیلی لطف کردید. محبت کردید. زنده باشید...»
«ادیک موسیسیان» و «نولیک موسیسیان»، دو برادر آرایشگر با خوشحالی و قدرشناسی میگویند: «کارشان خیلی عالی بود. حسابی غافلگیرمان کردند. ما از مسلمانان عزیز که به مسیحیان احترام میگذارند، صمیمانه تشکر میکنیم.» ادیک مکثی میکند و لبخندبرلب اینطور ادامه میدهد: «ما نزدیک 50 سال است در این محله هستیم و همیشه ارتباط خوبی با همسایگان مسلمانمان داشتهایم و احترام همدیگر را حفظ کردهایم. در اصل هم فرقی میانمان نیست. همه ما انسان هستیم و داریم در یک کشور زندگی میکنیم. قرنهاست مسیحیان و ارامنه در ایران سکونت دارند. مسلمانان هم واقعاً مهربان و دوستداشتنی و مهماننواز هستند. من همهجا این را گفتهام و احترام خاصی برایشان قائلم. خدا حفظشان کند.»
مهماننوازی اصیل ایرانی به سبک خانواده «وارتومیان»
نوبتی هم باشد، نوبت غافلگیر شدن کاروان دختران سهشنبههای مهدوی و ماست. جلوی یکی از خانهها وقتی دستهگل و هدیه به دختر نوجوانی تقدیم میشود، با خوشحالی و هیجان میگوید: «مادرم هم دارد میآید پایین...» دخترها با اشتیاق منتظر میمانند تا مادر «رِناته وارتومیان» از طبقه پنجم برسد. انتظار به پایان میرسد اما ماجرا تازه شروع میشود. حالات «دیانا زرگریان» وقتی هدیههای کریسمس را دریافت میکند، تماشایی است. تمام وجودش یکپارچه خنده و شادی شده و آنقدر گرم و صمیمی برخورد میکند که دخترها را حسابی سر ذوق میآورد.
او یک غافلگیری هم برای بچهها دارد. دست در جیب پالتویش میکند و یکی دو مُشت شکلات بیرون میآورد و مشت دخترها را پر میکند. حالا کاروان سهشنبههای مهدوی خداحافظی میکنند و میخواهند بروند اما خانم دیانا انگار از آنها دل نمیکند. مدام میگوید: «بفرمایید برویم منزل، یک شیرینی، یک فنجان قهوه در خدمتتون باشیم. تعارف نمیکنمها...» و آنقدر با اصرار و بیریا این جملات را تکرار میکند که همگی مطمئن میشویم این دعوت واقعاً از ته دل است و اصلاً جنبه تعارفهای معمول را ندارد. اینطور است که کارگردانی سکانس پایانی برنامه عیددیدنی امروز به دست خانم دیانا میافتد و او وقتی آثار رضایت را در چهره اعضای گروه میبیند، با خوشحالی میگوید: «امسال، شانس درِ خانهمان را زده...»
شما تعبیر خواب من هستید
به نمایندگی از گروه، همراه 2 نفر از دخترها راهی طبقه پنجم میشویم و به همین سادگی، یک عیددیدنی واقعی را در منزل یک خانواده مسیحی در شب کریسمس تجربه میکنیم. پشت سر خانم دیانا و دخترش که وارد آپارتمانشان میشویم، منظره زیبایی از یک کاج بزرگ که به زیبایی تزیین شده و مجسمه بابانوئل کنارش پیش چشممان شکل میگیرد. پدر خانواده هم پیش میآید و به همان گرمی همسر و دخترش به ما خوشامد میگوید.
گوشهگوشه خانه، نشانههایی از آمدن عید دارد؛ بیشتر از همه، میز غذاخوری در آشپزخانه که پر است از انواع شیرینیها و تنقلات شب عید. اما از همه تماشاییتر، حالوهوای خانم خانه است که با عجله و ذوقزدگی تمام، دارد برای مهمانانش تدارک قهوه میبیند. خانم دیانا در همان حال میگوید: «امروز روز خوبی است. اتفاقاً خواب خیلی خوبی هم دیدهبودم امروز. در خوابم داشتم مهمانی میدادم؛ حالت «سفره» بود! شاید تعبیرش همین باشد که شما امروز به خانه ما آمدید.» میپرسم: از اصطلاح «سفره» اسم بردید. منظورتان همان سفرهای است که مسلمانان در مناسبتهای مذهبی دارند؟ و خانم دیانا در جواب میگوید: «بله. من دوستان مسلمان، زیاد دارم و بارها در سفرههایشان شرکت کردهام.»
خانم دیانا میخندد و همانطور که شیرینی تعارفمان میکند، در ادامه میگوید: «من به قسمت، خیلی اعتقاد دارم. ما عادت نداریم در بالکن بایستیم. اما امروز همسرم داشت از بالکن خیابان را نگاه میکرد که گفت: چه جالب! دارند گل پخش میکنند. نمیدانم چه خبر است... من هم که کشته مرده این چیزها هستم و گل خیلی دوست دارم (با خنده) به دخترم گفتم: زود برو پایین، گل بگیر. دوست داشتم شب عید، گل وارد خانهمان شود. خلاصه، قسمت ما بود که از این گلها نصیبمان شود.»
حالا که بحث شیرین «گل» گل انداخته، «فاطمه رمضانی» از فرصت حسن استفاده را میکند و میگوید: «ما سهشنبه هر هفته سر چهارراه ولیعصر(عج) دور هم جمع میشویم و با دادن گل و شربت و شیرینی به مردم، هم سعی میکنیم محبت و دوستی را در جامعه بیشتر ترویج کنیم و هم انتظار برای آمدن منجی آخرالزمان(عج) را به خودمان و دیگران یادآوری کنیم؛ همان منجی که حضرت عیسی مسیح (ع) هم به همراه ایشان خواهد آمد. امروز هم برای گسترش همین محبت به محله شما آمدهایم.» «مهرالسادات نبوی» هم در تکمیل صحبتهای دوستش میگوید: «انتخاب گلهای نرگس و مریم برای تقدیم به همشهریان مسیحی هم بیمناسبت نبوده. گل نرگس، یادآور همان منجی - حضرت مهدی(عج) - است و گل مریم هم به مناسبت میلاد حضرت عیسی مسیح(ع) انتخاب شده. درواقع، حضرت مسیح(ع)، گلِ حضرت مریم است.»
خانم دیانا که با دقت به این جملات گوش میدهد، حالا با علاقه بیشتری به دسته گلش نگاه میکند و میگوید: «خیلی خوب است. انشاءالله شادیها بیشتر شود. جنگها تمام شود و همهجا صلح و دوستی باشد.»
بابا جان! یک خدا که بیشتر نداریم
در آشپزخانه دور میز نشستهایم و گل میگوییم و گل میشنویم؛ انگار سالهاست همدیگر را میشناسیم. انگارنهانگار فقط 10، 15 دقیقه از آشناییمان میگذرد. صحبت از محبت قلبی مسلمانان و مسیحیان که به میان میآید، خانم دیانا میگوید: «بابا جان! یک خدا که بیشتر نداریم. اصلاً نباید میان افراد فرق بگذاریم. وقتی فرق گذاشتهشود، انسان دیگر احساس راحتی نمیکند. مسلمان و مسیحی، همه بنده یک خدا هستیم. باور کنید بارها وقتی دیدهام افرادی دارند برای زیارت به مشهد میروند، به آنها گفتهام آنجا برای حاجت من هم دعا کنند.» رمضانی در تأیید صحبتهای شیرین میزبان مهربانمان میگوید: «در قرآن که کتاب آسمانی مسلمانان است هم یک سوره به نام «مریم» داریم؛ سوره بسیار زیبایی که داستان تولد حضرت عیسی مسیح(ع) در آن بیان شده. من این سوره را خیلی دوست دارم. خالی از لطف نیست شما هم معنی فارسی آن را بخوانید.»
طاقت دوری از ایران را نداریم
«ما به ارمنستان که سفر میکنیم، به خدا طاقت نمیآوریم. با اینکه کشور خوبی است و پدر همسرم هم آنجا خانه دارد، بیشتر از یک هفته دوام نمیآوریم. دلمان میخواهد زودتر برگردیم ایران. آخه ما اینجا متولد شدهایم. ایران، وطن ماست. بسیاری از اقواممان هم در آمریکا زندگی میکنند. ما هم یکبار به قصد مهاجرت به آنجا رفتیم. اما فقط یک سال دوام آوردیم و دوباره برگشتیم ایران. من عاشق ایرانم...»
با حرفهای دلنشین میزبان باصفا، همگی سر ذوق آمدهایم. نبوی میپرسد: «پس شما برای نوروز هم تدارک میبینید؟» و خانم دیانا در جواب با تاکید میگوید: «بله. سفره هفتسین میچینم. خودم با عدس و گندم، سبزه سبز میکنم. تازه، چند بار هم سمنو درست کردهام! از دوستان مسلمانم یاد گرفتهام.» کدبانوگری ایرانی این خانم ارمنی، حسابی غافلگیرمان کرده. رمضانی که از یلدا یاد میکند، خانم دیانا میگوید: «ما شب یلدا را مفصلتر از شما برگزار میکنیم. امسال یک سفره قشنگ چیده بودیم با انار و باقی خوراکیهای شب یلدا با تزئینات... 30، 40 نفر به همین بهانه دور هم جمع شدیم.»
استقبال خانواده پرمحبت و صمیمی «وارتومیان» از حضور سرزده و پیشبینینشده ما در خانهشان، یکبار دیگر ثابت میکند مهماننوازی، ویژگی مشترک تمام ایرانیان از قومیتها و ادیان مختلف است. وقتی از خانم دیانا میخواهیم ما را با یک دعا و آرزوی عیدانه بدرقه کند، میگوید: «آرزو میکنم همه در صلح و دوستی زندگی کنند، ایمان به خدا را فراموش نکنند، میان انسانها با هر ملیت و دینی که دارند، فرق نگذارند و هیچکس را بهخاطر اعتقادش مورد تمسخر قرار ندهند. دعا میکنم هیچ پدری، شرمنده فرزندانش نشود و همه بیماران، سلامتیشان را به دست بیاورند.» میزبان مهربان ما، صحبتهایش را با جملات محبتآمیزی خطاب به دختران سهشنبههای مهدوی به پایان میبرد: «برای شما هم که چنین قدم خوبی برداشتید، آرزوهای خوب میکنم. چون همیشه قدم اول، خیلی مهم و البته سخت است. برای شما که پایهگذار این حرکت خوب بودید، بهترین آرزوها و دعاها را دارم.»
ارسال نظر