آیا ما فارسی حرف می‌زنیم؟

آیا ما داریم فارسی حرف می‌زنیم؟ این چه زبان مزخرفی است که باب و همه‌گیر شده؟

آیا ما فارسی حرف می‌زنیم؟

آیا ما داریم فارسی حرف می‌زنیم؟ این چه زبان مزخرفی است که باب و همه‌گیر شده؟

از بقال و رفتگر و خانم تی‌تیش‌مامانی و دکترای حقوق و کارمند بانک و راننده تاکسی و... همه آحاد مردم «اوکی»اند!

به رفتگر جوان محله‌مان گفتم می‌آیی شاخه‌های بریده‌شده را ببری؟ گفت:

 «اوکی» چه «تایمی» بیام؟

به راننده تاکسی گفتم شنیده‌ام که نرخ کرایه زیاد شده. با خنده گفت:

«توماچ» شده.

خانم فروشنده یک بوتیک گفت: «سایز»تون چنده؟

خانم مجری در یک مراسم اهدای جایزه مدام تکرار می‌کرد: حالا می‌رویم به «پارت» بعدی. 

دختر جوان داشت برایم درد‌دل می‌کرد و می‌گفت: دیگه «ریلیشن‌شیپ»‌مون خراب شده، «بادی»هامون به هم نمی‌خوره، خیلی «پرابلم» داریم.

توی خیابان خانمی که با سرعت می‌رفت به من تنه زد و گفت: « اوه هانی ساری».

پسری گفت عاشق یک دختر شده‌ام، خیلی «کیوته».

آقایی گفت توی این شهر اگر «کانکشن» نداشته باشی، محال است کار پیدا کنی.

آقایی به گالری آمد و رو به من گفت: واقعا کارهای شما قابل «اپریشیت»کردن است.

دختر جوان گفت امروز توی ترافیک گیر کردم «هدک» گرفتم. خانمی در تخت بیمارستان بود. زایمان کرده بود. خبرنگار پرسید چه اصراری داشتید که حتما بچه در 8/8/98 به دنیا بیاید؟ گفت: این روز خیلی لاکچریه!

پسر جوان گفت به‌تازگی اضطراب گرفته‌ام و هر کاری می‌کنم، «ریلکس» نمی‌شوم.

برای اینکه منصف باشم و استثنا قائل نشوم، این را هم بگویم:

کتاب «مجموعه خصوصی لیلی گلستان» را با دقت و وسواس بسیار غلط‌گیری و ویرایش کردم و کردیم و رفت برای چاپ و صحافی. وقتی کتاب آماده‌شده را برایم آوردند، آه از نهادم برآمد؛ آهی بسیار جانسوز! که نگو و نپرس. زیر تمام عکس‌های آثار به‌جای «اندازه» نوشته شده بود «سایز». از خودم پرسیدم چرا از چشمان عیب‌جوی من این عیب بزرگی که این‌قدر به آن حساسیت دارم، دور مانده بود؟ می‌دانم چرا؛ چون ازبس هر روز در گالری‌ام کلمه «سایز» را شنیده بودم، عادتم شده بود و همین عادت ترسناک است، خیلی هم ترسناک است.

قسمتی از نوشته صفحه مخصوص لباس را در یکی از روزنامه‌های مهم صبح می‌آورم:

- ویکتوریا بکهام، فشن‌دیزاینر شهیر بریتانیایی... کالکشنی از لباس‌های...

- در آثار فشن این کمپانی... انتخاب لوکیشن فشن‌شو...

- استفاده از کالیته‌های سنتی...

- همه دست به دست هم داد تا تماشاچیان فشن‌شوی طراح برزیلی با رضایت استیج را ترک کنند... .

برای من، یکی از راه‌های خستگی‌درکردن و رها‌شدن از افکار روزانه، حل‌کردن جدول کلمات متقاطع است. به‌تازگی متوجه شده‌ام که در جدول‌های متقاطع دو روزنامه صبحی که می‌خرم، همین اتفاق دارد به‌طور غریبی می‌افتد و هر روز هم تکرار می‌شود:

- معنای دیگر «شروع» که درآمد «استارت».

- صبح‌ها با نان و کره می‌خورند با علامت تعجب که شد «هانی».

- نام دیگر «مشکل» که شد «پرابلم».

این را هم بگویم که تمام مثال‌هایی را که آوردم، بی‌هیچ گزافه و غلو بود.

خب حالا بگویید چه باید کرد؟ من که راه‌حلی به نظرم نمی‌رسد.

استفاده از تنوع این کلمات آن‌قدر زیاد شده و وسعت پیدا کرده که می‌شود با کنار‌هم‌گذاشتن آنها یک جمله «فارسی» ساخت!! آن‌هم فارسی از نوع سره‌اش!

واقعا باعث تأسف است.

 

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها