چرا صعود به اورست غیراخلاقی است؟

چرا اورست‌نوردی به کوهنوردان اجازه می‌دهد از نجات جان یک همنورد خودداری کنند؟ آیا علت آن همانطور که هورن دردفاع از نگرشش می‌گوید به «همه از خبر باخبرند» بر می‌گردد؟

چرا صعود به اورست غیراخلاقی است؟

تر سینگر، فیلسوف اخلاق در پراجکت سیندیکیت نوشت: در سال ۱۹۵۳ وقتی ادموند هیلاری و تنزینگ نورگای برای اولین بار در تاریخ به قله اورست صعود کردند من هفده ساله بودم و تا مدتی در داستان‌های صعود حماسی غرق شدم. این مساله مثل دستاوردی برای تمام نوع بشر به نظر می‌آمد؛ مثل رسیدن به قطب جنوب. شگفت زده بودم که آیا زمانی که من بزرگ می‌شوم هنوز یک محدوده دست نیافتنی در دنیا باقی مانده است؟

تصویری از خط الراس جنوبی قله اورست این خاطرات را برای من دوباره زنده کرد. اما، چقدر این اورست فرق کرده است. تک‌بودن باشکوه بام جهان از دست رفته است. به جای آن صفی از کوهنوردان وجود دارد که منتظرند نوبیت‌شان فرابرسد تا لحظاتی روی قله بایستند.

فهمیدن علت این مساله سخت نیست. آنطور که یکی از شرکت‌های اعزام به اورست تبلیغ می‌کند: «اگر می‌خواهید تجربه کنید حس حضور روی بالاترین نقطه سیاره چگونه است و پشتوانه مالی مناسبی دارید می‌توانید برای خدمات اعزام به قله اورست vvip ثبت نام کنید.»

شما به پشتوانه مالی قوی نیاز دارید چرا که این صعود برای‌تان ۱۳۰ هزار دلار هزینه دارد. راه‌های ارزان هم تری برای صعود به اورست وجود دارد، اما دست کم همه آن‌ها از ۱۱ هزار دلاری که دولت نپال برای اعظای مجور می‌گیرد شروع می‌شود.

ما نباید به دولت یک کشور کم درآمد، که می‌خواهد از کوهنوردان خارجی ثروتمند درآمد کسب کند، اعتراض کنیم. اما حتی با بهترین پشتیبانی ممکن که با پول میسر می‌شود هم در هوای رقیق بالای ۸ هزار متر مردم می‌میرند. فقط در سال ۲۰۱۹، دوزاده نفر مردند. دست کم ۲۰۰ جسد هنوز روی کوهستان مانده است، برخی در شکاف‌ها باقی مانده اند و بقیه زیر بهمن دفن شده اند.

قبلا این امر بدیهی بود که اگر یک کوهنورد در خطر باشد، دیگران به او کمک کنند؛ حتی اگر مجبور شوند برنامه خود را نیمه کاره رها کنند. اما دیگر اینگونه نیست. در سال ۲۰۰۶ گزارش شد که دیوید شارپ که تصمیم گرفته بود بدون کمک "شرپا" (لیدر‌های محلی اورست) به قله صعود کند، به آرامی یخ زد و مرد؛ آنهم در حالی که ۴۰ کوهنورد در راه صعود به قله از کنار او گذشتند. ادموند هیلاری این اتفاق را "هولناک" توصیف کرد.

 
چرا صعود به اورست غیراخلاقی است؟

بعد‌ها گزارش‌ها نشان داد بیشتر آن ۴۰ نفر متوجه حضور شارپ نشده اند یا نفهمیدند نیاز به کمک دارد. اما برخی از کوهنوردان مثل برد هورن استرالیایی این مطلب را کاملا صریح بیان کردند که «تنها برای رسیدن به قله روی کوه بودند و تا زمانی که به هدفشان نمی‌رسیدند برای کمک به شخص دیگری توقف نمی‌کردند.»

من برای کشف پرسش‌هایی در مورد تکلیف ما برای نجات جان دیگران از مثال «نجات دادن بچه‌ای که در حال غرق شدن در استخر کم عمق است» استفاده کرده ام. وقتی من از دانشجویانم می‌پرسم آیا آنها، حتی اگر محبوب‌ترین و گران‌ترین کفششان خراب شود، برای نجات بچه در حال غرق شدن در استخر کم عمق به آب می‌زنند آن‌ها به من می‌گویند نمی‌توان جان بچه را با یک جفت کفش مقایسه کرد؛ پس البته که آن‌ها بچه را نجات می‌دهند.

اگر تنها راه نجات بچه از تصادف با قطار و کشته شدن، منحرف کردن قطار به سمت باارزش‌ترین دارای شما، مثلا بوگاتی وینتج که شما بیشتر پس انداز خود را خرج آن کرده اید چطور؟ مهم نیست هنوز اکثرا می‌گویند باید کودک را نجات داد.

اگر این گزاره درست است چرا اورست نوردی به کوهنوردان اجازه می‌دهد از نجات جان یک همنورد خودداری کنند؟ آیا علت آن همانطور که هورن دردفاع از نگرشش می‌گوید به «همه از خبر باخبرند» بر می‌گردد؟ ممکن است درست باشد؛ همانطور که امانوئل کانت استدلال کرد، تعهد ما برای کمک به دیگران ناشی از تمایل ما به کمک گرفتن در هنگام نیاز است.

در اینصورت نمی‌توانیم به عنوان یک قانون عام بپذیریم مردم از کسی که کمک می‌خواهد عبور کنند. هورن باید پاسخ دهد که آیا به نجات نیاز پیدا می‌کند؟ دیگر کوهنوردان می‌توانند برای ترک او همان توجیه را بیاورند تا بمیرد و آن‌ها به قله برسند؟

اما حتی اگر شما انقدر خوش شانس باشید که بدون اینکه به کوهنوردی که نیازمند کمک است بر بخورید به قله برسید شما همچنان در حال انتخاب هدف شخصی خود در مورد نجات یک زندگی هستید. چرا که اگر هزینه صعود به یک خیریه تاثیرگذار برسد می‌تواند برای نجات جان چندین نفر کافی باشد.

من از پیمایش و در مکان‌های بکر بودن لذت می‌برم. پیمایشی که من را به قله برساند را دوست دارم به ویژه قله‌ای که نمای خوبی داشته باشد. پس من می‌توانم بفهمم چرا هیلاری می‌خواست به قله اورست صعود کند. اما در فهم اینکه چرا همه این کار را امروز هدفی ارزشمند می‌دانند مشکل دارم. صعود به اورست به مهارت کوهنوردی فوق العاده نیاز ندارد و خیلی از تجربه بکر بودن به دور است.

آرنولد کاستر یک کوهنورد هلندی که گروه‌های صعود به اورست را اعزام می‌کند، می‌گوید بسیاری از مشتریانش بیشتر شبیه "شکار تروفه" (کسانی که برای افتخار شکار می‌کنند) هستند تا کوهنورد.

تیم مک کارتی اسنپ که در سال ۱۹۸۴ به اورست صعود کرد می‌گوید کوهنوردان امروزی «بیشتر علاقه دارند در مورد صعود به اورست در مهمانی‌ها صحبت کنند تا اینکه واقعا بخواهند در کوهستان باشند. این برایشان شان اجتماعی می‌آورد.»

اگر این درست باشد می‌توان گفت: حیف است که شان اجتماعی به جای اینکه مارا به سمت اهدافی که مستقلا ارزشمندند مثل کمک کردن به نیازمندان و تبدیل کردن جهان به جایی بهتر بکشاند، به سمت اهدافی هدایت کند که فعالیت‌های بیهوده و یا حتی مضر را به دنبال دارد.

 

منبع: فرارو

ارسال نظر

یادداشت

آخرین اخبار

پربازدید ها