فرهادی فیلم جدیدش را تلخ و سیاه نمیداند
مستقل آنلاین: اصغر فرهادی در پاسخ به خبرنگار میگوید «قهرمان» فیلم تلخ یا سیاهی نیست. کارگردان ایرانی که با فیلم سینمایی «قهرمان» در جشنواره بینالمللی «کن» حضور داشت و «جایزه بزرگ» را از آن خود کرد
به گزارش مستقل آنلاین به نقل از زندگی آنلاین،اصغر فرهادی در پاسخ به خبرنگار میگوید «قهرمان» فیلم تلخ یا سیاهی نیست. کارگردان ایرانی که با فیلم سینمایی «قهرمان» در جشنواره بینالمللی «کن» حضور داشت و «جایزه بزرگ» را از آن خود کرد، روز یکشنبه ۲۷ تیرماه گفتگویی درباره پیدایش ایده اولیه فیلم با برنامه «تماشا» داشت. در ادامه میتوانید این گفتگو را بخوانید.
حس من این است که اتفاقی افتاده؛ هم ظاهر خود را عوض کردهاید و هم باطن را، برای ما بگویید که چه اتفاقی افتاده است؟ چرا فیلم اینقدر تلخ و سیاه است؟
اتفاقی که افتاده این است که سنم بالا میرود، نزدیک به پنجاه سالم میشود و به همین نسبت هم آدم تغییر میکند؛ هم ظاهر آدم تغییر میکند و هم باطن و فیلم به فیلم دنیای جدیدی را کشف میکنیم. احساس نمیکنم که «قهرمان» فیلم تلخ یا سیاهی باشد بلکه شاید بیشتر دلمان میگیرد از اینکه آدمهایی که ساده و دوستداشتنی هستند در چنین موقعیتهایی قرار میگیرند، شاید به همین دلیل است که این احساس را داریم. «قهرمان» به نسبت فیلم «جدایی نادر از سیمین»، فیلم ناراحتکنندهای نیست ولی موقعیتی را نشان میدهد و آدم دلش نمیآید که به نسبت فیلمهای قبلی که شخصیتهای پیچیدهای داشتند، انسانهای ساده دچار چنین موقعیتهای پیچیدهای شوند. من چون خودم به فیلم نزدیکم و این ۲ سال درگیر آن بودهام باید فاصلهای بگیرم و کمی با فاصله آن را ببینم و درباره آن بگویم.
حس من این بود که برای اولین بار اینقدر اجتماع را در فیلم به نمایش درمیآورید یعنی همیشه به فردیت و تصمیمهای فردی توجه داشتید اما اینجا برعکس شده است.
قالب قصههای قبلیام در محیط خانوادگی بود، اگرچه آنها هم بخشی از جامعه بودند اما خود قصه شاید باعث میشد که ما فکر کنیم در یک جمع کوچک محدودیم، اینجا چون فیلم در مکانهای مختلف پراکنده است و آدمهای مختلف را نشان میدهد و قصه بازتر و بیشتر در اجتماع است، به فراخور قصه و شخصیت اصلی فیلم، آدمهایی را میبینیم که در فیلمهای قبلی من، بجز فیلم «شهر زیبا»، نمیبینیم. از این نظر که شما میگویید گستردگی قصه این فیلم شبیه به «شهر زیبا» است.
بله مانند آن فیلم است اما اجتماعی که در «قهرمان» تجسم میکنید خیلی تلختر است یعنی یقه تماشاگر را میچسبد و هیچ گریزی هم از آن نیست، همه این بلاها سر این آدم میآید برای اینکه خیلی ساده میخواهد آدم صادقی باشد. من در ایران زندگی میکنم و این چیزی است که احساس میکنم یعنی مسیر زندگیای است که طی میکنم، نگاه از بیرون به درون نیست، من میبینم آن شکافی را که در جامعه وجود دارد، نه شکاف بلکه شکافهایی که وجود دارد. نمیتوان فیلمی ساخت که این را حذف کرد. نمیخواهم بگویم «قهرمان» آیینهای از اجتماع است چراکه اجتماع بسیار بزرگ است و من درباره بخش کوچکی از آن حرف میزنم اما آن چیزی که وجود دارد همانی است که من میبینم و به چشم خودم میآید و برداشت من است، ممکن است کس دیگری نگاه دیگری داشته باشد اما این برداشت من است.
من شما را بهعنوان یک فیلمساز مؤلف میبینم که یکسری دغدغههایی در فیلمهایتان تکرار میشود یعنی میشود گفت که مایهها ثابت هستند اما به آنها به شکلهای مختلفی میپردازید، این آگاهانه است یا پیش میآید؟
واقعیت اینگونه نیست؛ برخلاف تصوری که از من وجود دارد، وقتی شروع میکنم کاملاً با ناخودآگاهم شروع میکنم یعنی اینگونه نیست ابتدا تمی وجود داشته باشد مثلاً بگویم میخواهم فیلمی درباره دروغ، قضاوت، آبرو و یا نیاز به قهرمانسازی بسازم، من قصهای را شروع میکنم که معمولاً از تجربههای زیسته خودم یا اطرافم یا در اخبار روزمرهام میآید، این را شروع میکنم و خود قصه به من نشان میدهد که چه تمی در خود دارد، در انتها وقتیکه قصه را نوشتم و با قلبم نوشتم حالا آگاهانه کمی هارمونی میان این تمها ایجاد میکنم چون در هر قصهای تمهای زیادی وجود دارد حتی در قصهای که مادران برای بچههایشان میگویند شکل روایت مادران از آن قصه هر شبتم جداگانهای دارد یعنی آن مادر هر شب جوری تعریف میکند که بچه بعد از شنیدن این قصه بیشتر نگران باشد، بیشتر مراقب باشد یا وقتیکه از خانه بیرون میرود بیشتر از غریبهها فاصله بگیرد، شاید هم جور دیگری تعریف کند.
من سعی میکنم بعد از پایان قصه میان انواع تمهایی که ممکن است بهطور ناخودآگاه در قصه من وجود داشته باشد هارمونیای ایجاد کنم و نشانههایی میان آنها قرار دهم که یک یا دوتای آنها برجستهتر شوند ولی معمولاً در همه فیلمهایم این مجموعه تم است، این مال من و به نظر میرسد که دغدغه من است و در هر قصهای من از یک زاویه به آن میپردازم.
به نظر میآید که دلتان از شبکههای اجتماعی خون است.
نه، برعکس. به نظر من شبکههای اجتماعی در مجموع و در طولانی مدت از جنبه آگاهیبخشی خیلی تأثیر داشتند. در همین کشور ما خیلی از اتفاقات و تغییرات را شبکههای اجتماعی باعث شدند اگرچه ویژگیهایی دارند مثل اینکه هنوز تعیین نشده است که بچهها چگونه از این شبکهها استفاده کنند که کمتر آسیب ببینند و در این دوره کودکیشان زود نگذرد چون در این شبکهها وارد مسائل جدیای میشوند که دیگر کودک نیستند.
حتی میبینیم که یک بچه ۹ ساله به یکباره با این شبکههای اجتماعی بزرگ شده است و کودکیاش را از دست داد. در شبکههای اجتماعی یک خبر را با کوتاهترین متریال و کلمات منتقل میکنید، برعکس سینما که ما وقت داریم یک موضوع را از جوانب مختلف بررسی کنیم، اینجا اینقدر سریع است و ذات مساله باعث میشود که پر از سو تفاهم باشد یعنی وقتی چیزی در شبکههای اجتماعی میگویی، واکنشهایی که میبینی با خودت میگویی چیزی که من گفتم انتظار این واکنشها را از آن نداشتم، این چیز دیگری بود. فضای سوءتفاهم برانگیزی است مخصوصاً در کشور ما که شکاف اجتماعی زیادی است و خشم بزرگی است، گاهی این شبکههای اجتماعی باعث شده است که ما جهت این خشم را گم کنیم و پنجه بهصورت یکدیگر بکشیم.
نکتهای که درباره فیلمهای شما به ذهنم میرسد این است که فیلمنامه همیشه با جزییات حیرتانگیزی پیش میرود، در این فیلم هم اینگونه است؛ کلافی باز میشود، گره میخورد و جلو میرویم، این خیلی قابل تحسین است اما چیزی که همیشه بوده و حتی در این فیلم هم بیشتر شده، سلام و علیک زیاد آن است، «قهرمان» احوالپرسی زیاد دارد، چرا؟
ما ایرانیها اهل سلام و تعارف هستیم. خارج از این موضوع، کمی از آن روزمرگی و واقعگراییای که در قصه است برای این چیزهای جزییای است که در آن چیده میشود یعنی اگر من اینها را بردارم و فقط همه دیالوگها، همه اکتها پیشبرنده داستان باشند، فیلم را خشک میکند، اینها کمی فضای تنفس ایجاد میکنند که فرصت داشته باشیم به صحنه قبلی فکر کنیم، اگر اینها را حذف کنم و صحنهها پشت سر هم بیایند احساس میکنم که انگار فقط قصه گفته میشود و فضایی دور آن نیست، این مسائل باعث میشود که شما لحظاتی در سینما بتوانید چیزهایی را در ذهنتان مرور کنید.
شاید بعضیها این انتقاد را دارند که اولش دیر شروع میشود.
همه فیلمهای من مقدمههای طولانی دارند یعنی داستان «درباره الی» دقیقه ۴۰ شروع میشود، این را پذیرفتم و اگر این قصهها دچار تعلیقی میکنند و قرار است که تماشاگر را خسته نکنند، خود این مقدمه چیزی است که درش خیلی نشانهها کاشته میشود که در لحظهای که آن را میبینیم فکر میکنیم چیزهای عادیای هستند بعد که برگردان قصه اتفاق میافتد ما مدام به مقدمه برمیگردیم و مرور میکنیم که آن اتفاق افتاد پس نتیجهاش شد این. آن مقدمه طولانیای که برخلاف مقدمه نمایشنامههای کلاسیک است، یک جورهایی در این کارها کارکرد دارد اما در ادامه قصه. فکر میکنم که چارهای نیست برای اینکه زیرا اگر من مقدمههایم را کوتاه کنم زیرا کمی شتابزده میشود و بعد نمیتوانم برداشتهای درستی از آن مقدمه داشته باشم.
بازیگرها چطور؟ بهطور کامل به سراغ بازیگران دیگری رفتید و با گروه قبلی کار نکردید.
تصمیم ما از ابتدا این بود که همه بازیگران را از کسانی انتخاب کنم که چهرهشان تا الان دیده نشده باشد و کار تازهای کنم، آدمهای زیادی را هم در شیراز و تهران دیدم و بعد به این نتیجه رسیدم که همان کاری که قبلاً انجام میدادم و چند بازیگر باتجربه شناختهشده در کنار اغلب شخصیتهایی را که چهره نیستند به کار ببرم. اغلب اینها روی هم تأثیر بگذارند و حتی بازیگران شناخته شده هم شبیه نابازیگران کار کنند. البته کلمه نابازیگر درست نیست.
اینها همه بازیگرانی هستند که تا به الان فیلمی بازی نکرده بودند یا اگر کرده بودند من ندیده بودم، درواقع خیلی چهرههای شناخته شدهای نبودند. این شانس را داشتم که متوجه شدم که در شهرستانها و شهرهای غیر از تهران چقدر استعدادهای بازیگری وجود دارد.
شیراز که رفتم از تعداد بازیگران خوب تئاتری که در آنجا حضور داشتند، حیرت زده بودم و خوشبختانه توانستم جمع خوبی را با خود همراه کنم. ترکیب این ۲ گروه، تجربه خیلی خوبی بود. تنها بازیگری که پیش از این با او بازی کرده بودم ساینا دخترم بود که آن هم تا روز آخر قرار نبود بازی کند چون علاقهای به بازیگری ندارد و از او خواستم که چند صحنه کوتاه بازی کرد.
ارسال نظر